eitaa logo
برای لبخند آقا
26 دنبال‌کننده
454 عکس
29 ویدیو
16 فایل
شیهه اسب کسی در نفس طوفان هست گـوش کــن ، مـی شنوی همهمه دریا را سبزپوش اسب سواری،گل وقرآن دردست آب  مـی پاشــد  یـک  مـرقــد  نـاپـیــدا  را 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ارتباط با مدیران👇👇👇 @SahAdat12 @fater1436. @Said_Matin
مشاهده در ایتا
دانلود
: یڪے از چشمانم را میبندم و با چشم دیگر در چهارچوبڪوچڪ پشتدوربین عڪاسےامدقیق میشوم... هالهلبخندلبهایم را می پوشاند؛ سوژه امرا پیدا ڪردم. پسری با پیرهن شونیز سرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪے نیمے از بخش یقه و شانه اش راپوشانده. شلوار پارچهای مشڪےو یڪ ڪتاب قطور و بهظاهر سنگینڪهدردستداشت. حتم داشتم مورد مناسبـے برای صفحه اول نشریه مان با موضوع " تاثیر طالب و دانشجویان در جامعه " خواهد بود. صدا میزنم: _ قا یڪ لحظه... ببخشیدا عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمان طور سربهزیربه جلوپیش میروی. یم ودوباره صدا میزنم با چندقدمبلندو سریعدنبالت مےا : _ ببخشیییید... ببخشید با شمام با تردید مڪث میڪنے،مےایستےو سمت من سرمیگردانی اماهنوز نگاهت به زیراست. هستهمیگویـی ا : _ بله؟؟..بفرمایید دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم... _ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید ) و به لنز اشاره میڪنم ) نگاهتهنوز زمین را میڪاود _ ولـے....برای چهڪاری؟ _ برای ڪار فرهنگے، عڪس شما روی نشریهما میاد. _ خـچ چرا از جمع بچـه هـا نمینـدازیـد...؟ چرا انفرادی؟ با رندی جواب میدهم: _ بین جمع، شما، طلبه جذاب تری بودید... چشـــــمـهــای بــه زیـرت ـرد و چـهره ات درهم میشود. زیر هسـ ـ ـته چیزی میگویـیڪهدر لچا بین ن ا جمالت"الالله اال الله"را بخوبـی میشنوم سـر میگردانــــــے و به سـرعتدور میشـوی،من مات تا به خود بجنبم تو وارد سـ ـ ـ ـاختمان حوزه میشوی... باحرص شالم را مرتچ و زیرلچ زمزمه میڪنم: چقدر بـےادب بود... *** یڪبرخوردڪوتاه و تنها چیزیڪهدرذهنم از تـو مــانــد، یــڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود ... @fedayeenLeader
: روی پلهبیرون از محوطه حوزه میشـینم و افرادی ڪه اطرافم پرســه میزنندرا رصــد میڪنم؛ ســاعتی اســت ڪه ازظهر میگذرد و هوا بشدت رم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتادهڪههرز اهےبا اشاره پا تڪانش میدهم تا سر رم شوم تقریبا ازهمه چیزو همه ڪس عڪس رفته ام فقط مانده... _ هنوزطلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟ رو شنایـیڪهبا میگردانم سمتصدای مردانها حالت تمسخر جمله ای را پرانده بود... همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه، ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم . _ چطور مگه؟... مفتشـے..؟! اخم میڪنے،نگاهت را بههمان قوطےفلزی مقابل من میدوزی _ نعخیر خانوم!!.. نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم... ولـے... _ و لےچے؟.... دخالت نڪنید دیگه... و رنه یهو خدا میندازتتون توجهنما _ عجچ... خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواسته اس عصبـےبلندمیشوم... _ ببینید مثال برادر! خیلی دارید از حدتون جلومیزنید! تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!... یڪ هفتس مدام توی این محوطه می چرخید اینجا محیط مردونس _ نیومدم توڪه.... جلو درم _ اها! یعنی اقایون جلوی در نمیان؟... یهو به قوه الهے از ڪالس طی االرض میڪنن به منزلشـــون؟... یا شـــایدم رفقا یاد رفتن پرواز ڪنن و ما بـےخبریم؟ نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشےو شمرده شمرده ادامه میدهی: _ صالح نیست اینجا باشید...! بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...ا رنرید... صدایـی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتی یه تذکر بدیا! چه خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری با قدمتوسط و پوششی مثل تو ساده. حتمن رفیقت است. عین خودت پررو!! بی معطلےزیر لچ یاعلی میگویـی و بازهم دور میشوی.. یڪ چیز دلم را تڪان میدهد.. .. @fedayeenLeader