غورههای مویز نشده!
🔹دیروز بعد از نماز ظهر و عصر همراه یکی از دوستان به تپههای اطراف خانه رفتیم تا هم خودمان گفتوگو کنیم و هم اینکه بچهها کمی بازی کنند. هوا خیلی گرم بود و ناچار به زیر سایه درخت کاجی پناه بردیم. کمی که گذشت صدای موتور سیکلتی سکوت تپه را شکست. موتور زوزه میکشید و به سختی از تپه بالا میآمد. انگار التماس میکرد که تا همین جا کافی است. کنجکاو بودیم ببینیم این مهمان ناخوانده کیست که خلوت ما را خراب کرده است. موتور بالاخره نزدیک شد. دو نوجوان که هنوز پشت لبشان سبز نشده بود سوار بر موتور بودند. سنشان از دوازده سیزده سال تجاوز نمیکرد. آمدند و خیلی راحت در چند قدمی ما نشستند و اندکی بعد با موبایل خود یک موسیقی آن هم با صدای بلند گذاشتند. انگار نه انگار که ما اینجا نشستهایم. با این که تپه جای خالی زیادی برای نشستن داشت از این که کنار ما نشسته بودند خیلی متعجب بودیم...
🔹دمدمای غروب برای خرید نان به بازارچه رفتم. بازارچه خیلی شلوغ بود. مردم در رفت و آمد بودند تا برای افطار چیزی بخرند. وقتی از جلوی خودپرداز عبور میکردم بوی تند سیگار به مشامم خورد. در ابتدا توجهی نکردم اما چند قدم که رفتم یادم افتاد که ماه رمضان است و مردم روزه دار. به عقب برگشتم چند نفر توی صف خودپرداز ایستاده بودند. نوجوان لاغر اندامی که کولهپشتی به پشت داشت در انتهای صف در انتظار بود. قدش حدود یک و نیم متر و وزنش هم در حد یک کیسه آرد. سیگاری میان انگشتانش گرفته بود و با ولع به آن پک میزد. به او نزدیک شدم تا او را مشفقانه نصحیت کنم. بازویش را به مهربانی فشردم و او را توصیه کردم که حرمت و ادب ماه مبارک را حفظ کند. در برابر حرفهایم فقط سری تکان داد. بعد کمی از صف دور شد و پکی دیگر...
🔹شاید شما هم کم و بیش با صحنههای این گونه روبرو شده باشید. براستی چرا نوجوانان امروزی این همه جسور شدهاند؟ سیگار کشیدن و گوشدادن به موسیقیهای آنچنانی آسیبهای هستند که نمیتوان از آن چشم پوشید؛ ولی اکنون روی سخن در این است که ریشه این پردهدریها کجاست؟ چرا طیفی از نوجوانان مانند آب خوردن آن هم در مقابل چشمان دیگران این امور را مرتکب میشوند؟ شاید رفتارهایی از این دست، در خلوتها و گروههای دوستانه تا حدی قابل پیش بینی و دور از انتظار نباشد؛ اما قطعا در ملا عام پذیرفتنی نیست. برای این سوال مهم میتوان پاسخ های گوناگونی یافت؛ اما بدون تردید فضای مجازی از جمله عواملی است که در تنور این گونه اعمال میدمد. در این زمینه و به طور مشخص میتوان به«چالش»ها اشاره کرد. چند مدت پیش در فضای مجازی چالشی ایجاد شده بوده که نوجوانان و جوانان باید در برابر پدر خود سیگار روشن میکردند و فیلم آن را با دیگران به اشتراک میگذاشتند. پدر در فرهنگ دینی و ایرانی جایگاه ویژهای دارد که روشن کردن سیگار هر چند به صورت شوخی طعنه به حرمت اوست. چالشهایی مانند این که متاسفانه کم هم نیستند وقتی به صورت گسترده انجام شده و در فضای مجازی منتشر میشوند، رفته رفته به اصطلاح روی نوجوان را باز کرده و آنها را نسبت به ارتکاب این امور جری میکند. وقتی عمل زشتی یک بار روی بدهد شکستن قبح آن برای بارهای بعد راحتتر خواهد بود. علاوه بر این، وقتی دریدن پرده حیا نزد پدر ممکن باشد حساب دیگران که جدا خواهد بود.
🔹با وجود این میوههای تلخ فضای مجازی، این دغدغه در ذهن شکل میگیرد که برنامه دیدهبانان آتش به اختیار جامعه چیست؟ امیدی که به ساختارهای رسمی نیست ولی متولیان معنوی در برابر این شبیخونها چه راهبردی دارند؟ چند کتاب، برنامه، فیلم، سریال و...در این زمینه نوشته و یا ساخته شده است؟ اگر تولید شده چند درصد مردم اطلاع دارند؟ آیا به ضرورت آشنایی با این تولیدات واقف هستند؟ از همه مهم تر چند نفر به این محصولات دسترسی دارند؟ هر چه که هست باید کاری کرد که زود دیر میشود.
خیز شتربان که دمید آفتاب
وقت رحیل است نه هنگام خواب
تا نگری از همه وا مانده ای
قافله رفت است و تو جا مانده ای
#یادداشت
@fekreshanbe
🔹 نگرانی از مرگ، نقطهٔ مشترک انسانها!
🔹 انسانها از دیرباز از مرگ ترس داشتهاند. طیفی که به هیچ دین و آیین الهی پایبند نیستند، مرگ را مُهری پایانی میدانند بر زندگیشان. دنیا برای این دسته، حکم ایستگاه آخر را دارد که بعدش هیچ چیزی نیست. پایانی که پس از آن نیستی مطلق است. آنان روی چیزی قمار کردهاند که سراسر باخت است. حال این طیف دم مرگ، حال کسی است که عقربهٔ شانسش در دایرهٔ دوّار روی گزینهٔ پوچ ایستاده! مرگ در زندگی این گروه، نقش مرد قلچماقی را بازی میکند که آنان را کشانکشان از تمام داشتههاشان جدا میکند. آنان روزگاری برای رسیدن به دنیا نفسنفس زدهاند و حالا باید سوار قطار مرگ شوند و همه چیز را بگذارند و بگذرند. حق هم دارند برای از دست دادن اندوختههایشان اشک فراق بریزند و زانوی غم بغل کنند؛ چون مرگ این عروس هزار دامادی را که با رنگ و نیرنگ به دست آوردهاند، قرار است به عقد دیگری درآورد!
دل در این پیرزن عشوهگر دهر مبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
در مقابل این طیف، گروهی قرار دارند که بند باورهایشان را به دین گره زدهاند. آنان پارچهٔ سفید تسلیم را در برابر اسلام بالا بردهاند و به روشنی میدانند در ورای این زندگی، حیاتی دیگر قرار دارد؛ اما این دسته نیز، نگرانیای از جنس خودشان دارند. اینان دلآشوب هستند؛ چون این سؤالات را پیش روی خود میبینند: آیا سر سالم به قبر میبرم؟ میگویند ابلیس، ایمان انسان را در دم جان دادن میدزدد؛ اگر همهٔ کِشتههایم بر باد رفت چه؟! ممکن است صندوق اعمالم را از این گردنه به سلامت عبور دهم؟ یعنی میتوانم لحظهٔ مرگ با ایمان از دنیا بروم و شهادتین را به زبان جاری کنم؟!
گفتنی است اسلام به نیازها و سؤالات و خواستههای درونی انسانها واقف بوده و اساساً از کنار این نگرانیهای درونی بیتفاوت عبور نکرده و آنها را بیپاسخ نگذاشته است. اگر بشر در درون خویش نیاز به عبادت را یافته، دین نیز معبودی شایسته را برایش ترسیم کرده است. اگر انسانها خواهان کمالجویی و کامیابی بودهاند، تابلوی راهنشان نیز برای آنان نیز نصب شده است.
با این مقدمه، پاسخ به نگرانی طیف دوم را میتوان در روایت زیر یافت؛ روایتی که در منابع معتبر حدیثی شیعه از امام صادق(ع) نقل شده است:
«ملکالموت گفت: در شرق و غرب زمین، اهل خانهٔ گلى و پشمىای نیست، مگر اینکه هر روز پنج مرتبه به آنان نظر میکنم.» در ادامهٔ روایت آمده است که پیامبر خدا(ص) فرمود: «ملکالموت به آنان در وقتهاى نماز نظر میکند؛ اگر از کسانی باشد که بر نماز اوّل وقت مواظبت مىکند، (هنگام مرگ) شهادتین را بر او تلقین مىکند، و ابلیس را (در آن هنگام که میخواهد ایمان را از او بگیرد) دور میکند.»
#یادداشت
🆔 @fekreshanbe