👈پل سرسخت و مواد تنبل
🔸میان ما و نیروهای عراق دو دهنه پل قرار داشت که هر لحظه ممکن بود بعثیها از آن عبور کرده و وارد منطقه ما شوند. چارهای جز خرابکردن پلها نداشتیم. بچههای تیپ هرچه تلاش کرده بودند، نتوانسته بودند پلها را خراب کنند. میگفتند کلی مواد سی4 قوی حرام کردیم، ولی پل خراب نشد. حتی راهکارهای قرارگاه خاتمالانبیا هم کارساز نشده بود و از این دو پل فقط گوشه یکی خراب شده بود. پلها بافت مستحکمی داشتند و از لولههای فلزی محکم ساخته شده بودند. روی این لولهها هم ورق فلزی محکمی جوش داده بودند که با خاکریز و نهایتاً آسفالت پوشانده شده بود.
وقتی در مورد نحوه انفجارها پرسیدم، اِشکال کار را متوجه شدم. بچهها فکر میکردند چون پل مستحکم است، باید از مواد پرقدرت و تندشکن استفاده کنند؛ در حالی که دقیقاً عکس این بود و باید از مواد تنبل و پرگاز استفاده میکردند. مواد تندشکن سریع منفجر میشود و قطع میکند؛ برای همین قدرت بلندکردن ندارد. ولی مواد تنبل به خاطر گاز و موجی که ایجاد میکند، قدرت هلدادن و بلندکردن دارد.
دستبهکار شدم و به بچهها گفتم از انبار تخریب تعدادی اژدر بَنگال و قوطی سبز آرپیجی7 بیاورند. قوطیها را با پودر آذر پر کردم و به دو طرف هر اژدر، 12 قوطی بستم. برای محکمکاری هم یک خرج نیترات چهلپوندی به قسمت وسط اژدر بستم. به بچههای غواص گفتم اژدرها را یکیدرمیان داخل لولههای پل جاسازی کنند. دشمن آن طرف نَهر عرایض بود و اگر وقفهای در کار ایجاد میشد، ممکن بود از فرصت استفاده کرده و از پلها عبور کند. برای همین مجبور بودیم در زمان کوتاهی هر دو پل را منفجر کنیم. بچههای غواص اژدرها را جاسازی کردند و همزمان آتشزنهها را هم کشیدند. با فرمان آتش، انفجاری مهیب ایجاد شد. قدرت کَنَندگی مواد انفجاری آنقدر زیاد بود که لولههای پلها از جا کنده و به آسمان پرتاب شدند. هیچکس باورش نمیشد پلهایی که یک ماه استرس عبور عراقیها از آنها را داشتند، در عرض چند ثانیه این طور منهدم شود.
این انفجارها آنقدر خوب انجام شده بود که بعد از مدتی، گروهی از بچههای مهندسی تهران که مأموریت داشتند پلهای ثابت جلو فاو را منهدم کنند، نزد من آمدند و در مورد نحوه تخریب پلها از من مشورت خواستند. آنها بنا داشتند خرجهای سی4 را به صورت کمربند درست کنند و با نبشی، حالت گود به آن بدهند و با بستن به دور لولهها آنها را منفجر کنند. گفتم نیازی به این کارها نیست. با مواد زاید مثل گلوله کاتیوشا که شلیک نشده و از رده خارج شده، میتوانید خیلی راحتتر و بهتر لولهها را منفجر کنید
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
4️⃣ گونی ضد تانک
🔺وضعیت منطقه حساس بود. بچههای تخریب را برای کاشت مین به منطقه فرستادم. قرار بود منطقه را به صورت منظم مینگذاری کنیم. اما چون حس کردم ممکن است دشمن به بچهها فرصت مینگذاری ندهد، سعی کردم ایدهای جدید و فوری پیاده کنم. .... ادامه داستان
🔰@festandard
👈 گونی ضدتانک
🔸وضعیت منطقه حساس بود. بچههای تخریب را برای کاشت مین به منطقه فرستادم. قرار بود منطقه را به صورت منظم مینگذاری کنیم. اما چون حس کردم ممکن است دشمن به بچهها فرصت مینگذاری ندهد، سعی کردم ایدهای جدید و فوری پیاده کنم. به بچهها گفتم مینهای ضدتانک را به حالت آماده انفجار گذاشته و در گونیهای خاکی بگذارند. اگر فرصت مینگذاری منظم پیش آمد، عملیات مینگذاری را انجام دهند؛ اما اگر فرصت نبود، مینها را با گونیهایشان به حالت نامنظم اطراف جاده رها کنند و به عقب برگردند. این ایده را با سایر نیروها و فرماندهان نیز در میان گذاشتم. با خودم محاسبه کردم که اگر دشمن تک بزند، به خاطر حجم ترافیک تانکهایش مجبور میشود به صورت خط آتش جلو بیاید. در این حالت بعضی از تانکها مجبورند از اطراف جاده حرکت کنند و قاعدتاً با مینها برخورد کرده و منهدم میشوند.
اتفاقاً محاسباتم درست از آب درآمد. موقع مینگذاری، دشمن به نیروهای ما تک زد و بچهها مجبور به عقبنشینی شدند. در حین عقبنشینی، بچهها متوجه شدند چند انفجار پشت سرشان رخ داده. وقتی دقت کردند، دیدند چند تانک و نفربر، اطراف جاده، روی گونیهای مین رفته و منهدم شدهاند. با این ترفند، دشمن از تعقیب نیروها منصرف شد و پیشروی آنها به تأخیر افتاد.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
5️⃣ کانال کن مخابراتی
🔺هنگام عملیات والفجر مقدماتی، من در منطقه بودم. خلیل حسنبیگی من را کنار کشید و داخل سنگرش برد. مقداری سیم مخابراتی آنجا بود. گفت: «سیدجلال این سیمها را میبینی! برای ارتباطات ما با سنگر فرماندهی است. وقتی عملیات میشود، ارتباط مخابراتی ما از طریق این سیمها برقرار میشود. اما یک مشکلی وجود دارد؛ موقع عملیات تجهیزات مختلف خودی و دشمن، از موتور تا ماشین و نفربر و تانک از روی این سیمها رد میشوند.... ادامه داستان
🔰@festandard
👈کانالکَن مخابراتی
🔸هنگام عملیات والفجر مقدماتی، من در منطقه بودم. خلیل حسنبیگی من را کنار کشید و داخل سنگرش برد. مقداری سیم مخابراتی آنجا بود. گفت: «سیدجلال این سیمها را میبینی! برای ارتباطات ما با سنگر فرماندهی است. وقتی عملیات میشود، ارتباط مخابراتی ما از طریق این سیمها برقرار میشود. اما یک مشکلی وجود دارد؛ موقع عملیات تجهیزات مختلف خودی و دشمن، از موتور تا ماشین و نفربر و تانک از روی این سیمها رد میشوند و مدام ارتباط ما با فرماندهی و قرارگاه قطع میشود. بیا و یک دستگاهی درست کن که بشود با آن سریع کانال کَند و سیمها را زیر خاک کرد.»
از سنگر خلیل که بیرون آمدم، سراغ محمود انصاری رفتم. محمود، رئیس تعمیرگاه سنگ آهن بافق بود. مسئله را با او در میان گذاشتم. نصف روزی از محمود خبری نبود تا اینکه بعدازظهر با یک کاغذ آمد. روی کاغذ نقشه دستگاه را کشیده بود. سریع به کارگاه جوشکاری رفتیم و محمود طبق نقشه، یک دستگاه سبک ساخت و آن را عقب تویوتا وصل کرد. دستگاه به این صورت کار میکرد که حلقه سیم را داخل آن قرار میدادیم و یک وزنه سنگین رویش میگذاشتیم. دستگاه موقع حرکت با بیل تیزی که زیرش تعبیه شده بود، کانال را میکند و سیم مخابراتی به صورت خودکار داخل کانال قرار میگرفت؛ بعد هم بلافاصله ورقهای که در انتهای دستگاه بود، خاک را روی سیم میریخت و کانال را پر میکرد.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
6️⃣ دریاچه نمک
🔺چند ماهی از عملیات والفجر هشت گذشته بود و دشمن میخواست شهر فاو را که در این عملیات فتح کرده بودیم، پس بگیرد. بعثیها برای این کار 1400 قبضه توپ در خط خودشان مستقر کرده بودند. از طرفی هم طی چند ماه و با تلاش زیاد، کانال بزرگی را در دریاچه نمک احداث کرده بودند تا به خط ما نزدیک شوند و موقع عملیات بتوانند سریعتر به خط پدافندی ما حمله کنند. .... ادامه داستان
🔰@festandard
👈دریاچه نمک
🔸چند ماهی از عملیات والفجر هشت گذشته بود و دشمن میخواست شهر فاو را که در این عملیات فتح کرده بودیم، پس بگیرد. بعثیها برای این کار 1400 قبضه توپ در خط خودشان مستقر کرده بودند. از طرفی هم طی چند ماه و با تلاش زیاد، کانال بزرگی را در دریاچه نمک احداث کرده بودند تا به خط ما نزدیک شوند و موقع عملیات بتوانند سریعتر به خط پدافندی ما حمله کنند. مقابله مستقیم با دشمنی که از مدتها قبل برنامهریزی کرده و آن همه تجهیزات را به خط کرده بود، کار دشواری به نظر میرسید؛ مقابلهای که حتی در صورت موفقیت، تلفات سنگینی روی دست ما میگذاشت. برای خنثیکردن حمله دشمن باید راه دیگری پیدا میکردیم. همزمان با عملیات والفجر هشت، برای جلوگیری از حمله احتمالی دشمن، جلو خاکریزهای خودی و سمت شرق دریاچه نمک را آب انداخته بودیم. این آب حدود ۱۰ کیلومتر از اروندرود هدایت شده و تا آنجا رسیده بود و حالا من در این اندیشه بودم که به جای مقابله مستقیم، باز هم از حربه رهاکردن آب و سدکردن مسیر دشمن استفاده کنیم. پیشنهاد را با فرماندهان تیپ مطرح کردم. آنها گفتند چطور میخواهی مسیر آب را باز کنی؟ گفتم حدود 60 متر از دژ را با انفجار شکاف میکنیم؛ آب وارد دریاچه نمک میشود و مسیر دشمن را سد میکند. فرماندهان بعد از مشورت و تأمل، طرح را پذیرفتند. خیلی زود بچههای تخریب را به خط کردم و به سمت محلی رفتیم که برای انفجار مشخص شده بود. میخواستم این اتفاق مهم را به نحوی ثبت کنم. برای همین، عملیات انفجار را به جای شب در روز برنامهریزی کردیم تا بتوانیم از آن تصویربرداری کنیم. مواد منفجره را در نقاط مشخص کاشتیم و با انفجار، بخشی از دژ را شکافتیم. آب پشت دژ با سرعت وارد دریاچه خشک شد و کانالی که بعثیها برای ساخت آن ماهها وقت گذاشته بودند، در عرض چند دقیقه به صورت کامل زیر آب رفت. با این ایده، طرح حمله دشمن از طریق دریاچه نمک با شکست مواجه شد.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
7️⃣ دیوار آهنین
🔺جانپناه ما در گمرک خرمشهر چند ردیف گونی شن و ماسه بود؛ گونیهایی که زیر باران تیر و ترکش متلاشی شده بودند. ما این طرف اروند در گمرک خرمشهر مستقر بودیم و عراقیها آن طرف اروند در امالرصاص. فاصله ما از هم خیلی زیاد نبود، شاید حدود ۵۰۰ متر؛ برای همین هم در تیررس مستقیم چارلولهای عراقیها قرار داشتیم..... ادامه داستان
🔰@festandard
👈دیوار آهنین
🔸جانپناه ما در گمرک خرمشهر چند ردیف گونی شن و ماسه بود؛ گونیهایی که زیر باران تیر و ترکش متلاشی شده بودند. ما این طرف اروند در گمرک خرمشهر مستقر بودیم و عراقیها آن طرف اروند در امالرصاص. فاصله ما از هم خیلی زیاد نبود، شاید حدود ۵۰۰ متر؛ برای همین هم در تیررس مستقیم چارلولهای عراقیها قرار داشتیم.
آتش سنگین دشمن رفتوآمد را برای نیروهای ما غیرممکن کرده بود. باید سنگر میساختیم؛ اما زیر باران گلوله حتی نمیشد یک گونی روی گونی گذاشت؛ اگر هم میگذاشتیم، بعد از دقایقی متلاشی میشد. روی آسفالت گمرک هم امکان خاکریززدن با لودر و بولدوزر نبود.
به فکر چاره بودیم تا اینکه سردار فرهنگدوست که فرمانده عملیات تیپ بود، پیشنهادی را مطرح کرد. قرار شد تعداد زیادی بشکه ۲۰۰ لیتری تهیه کنیم و از آنها به عنوان سنگر استفاده کنیم؛ اما تهیه آن همه بشکه در مدت کوتاه کار سادهای نبود. با علیاکبر همتی، مسئول قلعه خیرآباد تماس گرفتم و از او کمک خواستم. حاجیهمتی سرعتعمل بالایی داشت. خیلی زود بچههای جهاد یزد را بسیج کرد. آنها ظرف مدتی کوتاه کل استان را زیرورو کردند و با کمک مردم و مالکان پمپبنزینها، تعداد زیادی بشکه جمعآوری کردند.
بشکهها را شبانه به خط بردیم و کنار هم چیدیم و همه را پر از خاک کردیم. هوا که روشن شد، عراقیها با یک دیوار آهنین روبهرو شدند که یکشبه جلو آنها سبز شده بود؛ دیواری که دیگر تیر چهارلول هم در آن اثر نمیکرد. بعد از آن برای محکمکاری، پشت این دیوار آهنین را هم سنگر کشیدیم تا دیگر هیچ گلولهای نتواند از آن عبور کند.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
8️⃣ سنگرکن ابتکاری
🔺جهر لحظه صدای خشک شکستن دیوار صوتی بیشتر و بیشتر میشد. گلولهباران تانکهای دشمن امان ما را بریده بود. اما ماجرا فقط صدای گلولهها نبود؛ سنگرهای سیمانی ما در تیررس مستقیم گلولهها بودند و نیروها امنیت جانی نداشتند. تصمیم گرفتیم با بیل و کلنگ سنگرهای جداگانهای بکنیم؛ اما هرچه تلاش کردیم، نشد. زمین دژ به خاطر گلولهباران مکرر کوبیده شده بود... ادامه داستان
🔰@festandard
👈بازیافت پربازده
🔸هر لحظه صدای خشک شکستن دیوار صوتی بیشتر و بیشتر میشد. گلولهباران تانکهای دشمن امان ما را بریده بود. اما ماجرا فقط صدای گلولهها نبود؛ سنگرهای سیمانی ما در تیررس مستقیم گلولهها بودند و نیروها امنیت جانی نداشتند. تصمیم گرفتیم با بیل و کلنگ سنگرهای جداگانهای بکنیم؛ اما هرچه تلاش کردیم، نشد. زمین دژ به خاطر گلولهباران مکرر کوبیده شده بود. از طرفی هم دو طرف دژ آب بود و هر کلنگی که میزدیم، همان جا گیر میکرد و نهایتاً مقداری گِل کنده میشد. تصمیم گرفتیم با استفاده از مواد منفجره، وسیلهای درست کنیم که با آن بتوانیم در دل دژ سنگر ایجاد کنیم. از قرارگاه تعدادی گلوله کهنه آرپیجی۷ گرفتیم. این گلولهها به خاطر رطوبت از رده خارج شده و آنها را برای انهدام به قرارگاه تحویل داده بودند. قسمت ته گلوله و خرج موشکی آن را جدا کردیم. از خود موشک آرپیجی۷ نیز قسمتی از سر آن را بریدیم تا به راحتی روی زمین گذاشته شود و نیاز به پایه نگهدارنده نباشد. چاشنی الکتریکی موشک آرپیجی۷ نیز برای ما کاربردی نداشت؛ آن را درآوردیم و با سوراخکردن ته ماسوره، یک چاشنی معمولی جایگزین آن کردیم. با برداشتن چاشنی الکتریکی و جایگزینی چاشنی معمولی، به فضای کمتری نیاز بود تا چاشنی تکان نخورد. به همین خاطر محل قرارگرفتن چاشنی را با کمی گچ محدود کردیم و چاشنی ساده را در محل چاشنی الکتریکی قرار دادیم. چاشنی معمولی و فتیله ۱۵ سانتیمتری نیز به هم وصل میشد و موقع استفاده، چاشنی از سمت ته خرج گود در وسط این رینگ قرار میگرفت تا از تکانخوردن و جابهجایی آن جلوگیری شود. روشنکردن فتیله در تاریکی شب تا حدی مشکل بود. برای راحتی و تسریع در روشنکردن فتیله، آن هم زیر آتش دشمن، سر هر فتیله را کمی به باروت سیاه آغشته کردیم. شاخه کبریت را هم کنار فتیله قرار دادیم و با نوارچسب بستیم. دوباره مقداری باروت سیاه که با سیریش قاتی میشد و حالت چسبندگی پیدا میکرد را به اطرافش مالیدیم تا به محض روشنشدن کبریت، آتش کبریت را به طرف سر فتیله بکشاند. هر کدام از بچهها یک قوطی کبریت با خود داشتند تا در صورت نیاز، هم شاخه اضافه داشته باشند و هم از خود قوطی برای آتشزدن شاخه آماده استفاده کنند.
حالا این وسیله ابتکاری برای مرحله اول انفجار، آماده استفاده بود. برای قسمت دوم انفجار نیز مقداری پودر آذر، یکربع پوند تیانتی، فتیله انفجاری، فتیله معمولی و چاشنی لازم بود. این وسایل که آماده شد، آنها را برای استفاده در شب عملیات بستهبندی کردیم. برای بستهبندی هم از قوطیهای سبز آرپیجی استفاده کردیم که دور ریخته میشد. قوطی موشک آرپیجی۷ استوانهای و گرد است. ته قوطی تا حدود نصف آن را پودر آذر ریختیم. بعد خرج گود آرپیجی۷ و یکربع پوند تیانتی را بالای پودر آذر قرار دادیم. فتیله انفجاری و چاشنی و کبریت هم در نایلون کوچک و جداگانه در کنار آنها قرار داده شد تا قبل از استفاده خطری ایجاد نکند.
شب عملیات یا هر زمانی که لازم بود، این بستههای آماده در اختیار بچههایی قرار میگرفت که مسئول انفجارات بودند. آنها با تجهیزات موجود در هر بسته و دو مرحله انفجاری که انجام میدادند، چاله مورد نظر را حفر میکردند. هرچه زمین محکمتر و نمناکتر بود، چالهاش بهتر میشد؛ یعنی جایی که کلنگ کار نمیکرد و زمین محکمتر بود، این سنگرزن بهتر جواب میداد و خاکها را بهتر بیرون میریخت. بعضی جاها در دژهای نمناک، با این انفجار ساده سنگری حفر میشد که سه چهار نفر داخل آن جا میگرفتند. ما در مدتی کوتاه حدود ۱۰۰۰ عدد از این سنگرزنهای کمهزینه، ساده و پربازده را تهیه کردیم که از آنها ابتدا در جزیره مجنون و بعداً در عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵ استفاده شد.
🔹فراتر از استاندارد
(ابتکارات رزمندگان یزدی در دفاع مقدس)
9️⃣ مقنی های یزدی
🔺همه خود را برای یک عملیات بزرگ آماده میکردند: عملیات فتحالمبین. یکی از خطوط مهم عملیات، جبهه کرخه بود. در این جبهه چهار مشکل بزرگ وجود داشت: میدانهای مین بزرگ، برتری دید دشمن، وجود رودخانه و باتلاقیبودن بخشی از زمینها. با وجود این مشکلات، امکان بهکارگیری گسترده نیروها و انجام عملیات وسیع ممکن نبود. به همین خاطر کار عملیات گره خورده بود و همه دنبال راهکاری برای حل مشکل جبهه کرخه بودند. ادامه داستان
🔰@festandard