#آن_مرد_با_باران_می_آید
نمی فهمم جایی که بابا به آن اشاره می کند، دقیقا کجاست. اما حسی بهم میگه
که باید جای خیلی بد و ترسناکی باشد که موقع گفتن ، صدای بابا می لرزید.
حالا صدای بهروز بالا رفته:
_شاه
کیلویی چنده پدر من؟! از ی جنازه که نباید ترسید. این دیگه آخر بازیه . وقتی با نیروی نظامی میان رودرروی مردم، می ریزن میدون ژاله رو به خاک خون می کشن، مردمو توی سینما زنده زنده جزغاله می کنن، تو کرمان می ریزن تو مسجد وقرآن آتیش می زنن؛ این یعنی رژیم داره نفس های آخرش رو میکشه.
صدای ناله مامان هم بالاخره آن وسط شنیده می شود:
_ یا امام زمان
@fhhdhgdd
پارت16
بهناز هم مثل من بعد از شنیدن حرف های بهروز هیجان زده شده
گوشش و چسباندن به در هیچکدام حواسمان نیست سنگینی ما را انداخته روی
در ناگهان ۱دو گلی که در آن جدا می شود و هردوتالاپی میوفتیم وسط اتاق
بیشتر ازدردی که در شانه سرم پیچیده نگران عکس العمل بابا هستم بهناز
لای دست و پای من روی قالی پخش شده با چشمانی بهت زده یا چشمانی وحشت
زده به بابا نگاه می کند و و تقلا می کند تا خودش را از زمین بلند کند هر دو با
ترس درجا مینشینیم و منتظریم بابا یکی یک چک آبدار بخوابند زیر گوشمان �ا
بهروز به داد ما میرسد نگاهش را از ما بر می رسد و بی توجه به اتفاق افتاده
ادامه می دهد شما میگی آسه بریم وآسه بیاریم در کاری به کار مملکت نداشته
باشیم آخه مگه میشه امروز به به دخترت میگن نباید با حجاب بیای مدرسه شما
هم کوتاه می آیی با این همه استعداد از حق تحصیل محروم می کنی اگه فردا
گفتن مثل دوره این پدر سوخته باید کشف حجاب بشه چیکار می کنی تا ابد کنج
خونه قایمش می کنی؟
پارت17
@fhhdhgdd
پایان فعالیت امروز 💛💙
بخشید اگه مطالب خسته کننده بود ☺
ممنون که با هامون هستید 🤩
التماس دعا🥺
شبتون شهدایی😭
••🌱••
-میگفت:
هرکسیروزی ³ مرتبه
خطاببهحضرتمهدی 'ﷻ' بگه ↓
﴿بابیانتَوامےیااباصالحالمهدی﴾
حضرتیجورخاصےبراشدعامیکنن :)
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
❥
#امام_زمان
#آن_مرد_با_باران_می_آید
مامان می زند به صورتش
_ استغفرالله
صدای بابا دوباره اوج می گیرد مثل اینکه فهمیده حریف منطقه بهروز نمی
نمیشود و فقط �تواند صدایش را بالا ببرد گیرم که یکی هم رفت خوبی که
دیگه میارن از این بدتر مگه شهریور ۲۰ نبود خودشون تصمیم گرفتم و کودتا کردن
اون بردن و این آوردن گذاشتن جاش اینا همش بازی قدرت پسر جان دست تو
امثال تو نیست که مگه بچهبازی!
لبخند کمرنگی لب های بهروز جا می گیرد اتفاقاً این دفعه دیگه جدی بچه بازی
نیست تا حالا آمریکایی یا واسه مون تعیین تکلیف می کردند که وضعمون این بود
از حالا به بعد
بابا حرف بهروز را با نیشخندی قطع می کند لابد یه مشت جوون خام مثل تو
میخوان واسه مملکت تعیین تکلیف کند؟!
بهروز سرش را بلند میکند و زل می زند به چشمهای بابا
نه!۰ خدا و قرآن و دین برامون تعیین تکلیف می کنن
هنوز با بهناز وسط اتاق نشتهایم و هاج و واج به بهروز خیره شده ایم . بهروز
چنان حرف می زند که انگار داداش ما نیست و کس دیگری را بجایش جا زده اند.
@fhhdhgdd
پارت18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید جهاد مغنیه 😔😭
°•🤍🕊•°
{•بعضیا.🚶🏻♀!
بند ِ |#روسریشونو بازکردن.!
رفتن جلو دوربین.🎥!
واسه لایک.👍🏻!•}
...اما...
[•بعضیاهم.✌️🏻!
بند پوتینشونو بستن.🌱!
|#رفتن رو مین.💣!
واسه خاک...🥀!•]
ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ~ـــ
|🕊| #شهیـدانهـ
|✨| #تلنگرانهـ
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید
#شهادت
#جهاد