🔻قصهٔ دربندشدنِ جنگجوی سپاهِ ماه
(صفحه ۱/۲)
{احتمالا موقت}
▪️مقدمه:
سحر روز نهم است
روز ماه آسمان و زمین، روز سقای کودکان و ساقی سالکان «عباس» فرزند علی (علیهما السلام) که زخم از ستاره بر تنش افزون بود، اما به عهد خود وفا کرد، که دست از جان شست و پای عشق ماند.
یک خبر یا یک قصۀ مهم و کمترشنیدهشده میخواهم برایتان بگویم از ایران و رنجهایش، و از آنچه عباس علیه السلام برای ایران و ایرانیان کرده و میکند. به امید دعای شما برای یک جنگجوی غریب و عزیز و گمنام و عباسفام
دوستانم میدانند سوزن پرگار محرم من از بچگی در هیئت محبان العباس است و پای روضۀ استاد حاج ماشاالله عابدی مرثیهخوانِ کهنسالِ با ادب و پرهیزگار و صاحبنفس
تا مرحوم «حاجآقامرتضی» زنده بود تبرکا چندشب میرفتم آنجا و بعد از ایشان هم اصل «تبرکا» را گذاشتم برای هیئت «آیتالله جاودان»، که گفتند: «چون که گل رفت و گلستان شد خراب | بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب» {اختلاف سطح و سلیقه و منظر و مقام وجود دارد ولی ریشه و بیشۀ این سپیدارها یکیست. آیتالله جاودان نوۀ عارف بزرگ تهرانِ قدیم «آقاشیخمرتضی زاهد»یست که پدر حاجآقامرتضی (مرحوم آیتالله آقاعبدلعلی تهرانی) بسیار از او متاثر بود و خود حاجآقامرتضی نمایندۀ کامل و بروز تام تفکر و عرفان او شد}
▪️اصل قصه:
یکی از همین شبهای «تبرکا» به دلیلی با اجبار برایم همراه شد و با اندکی ناخرسندی رفتیم مجلس آقای جاودان، درحالیکه به شدت دلم میخواست محبان باشم. شب عجیبی شد. چون همین قصه را آقای جاودان بدون هیچ مقدمهای در شروع صحبتش گفت. کاش صوتش را ضبط کرده بودم، چون این بخش را صفحاتشان حذف کردند از سخنرانیها، احتمالا به دلایل امنیتی
آقای جاودان آن روز با یک پدر دیدار کرده بود. پدر یک جنگجوی جوان و دلیر، از سربازان و شاگردان سر –دار ش.هید، که هماکنون در زندانهای عراق زیر شکنجۀ مستقیم دولت ایالات متحده است. ایشان داغ بود از آن دیدار و بسیار متاثر. چون این جوان قصۀ عجیبی داشت.
این جوان خاص از بچگی عاشق حضرت عباس است. نام عملیاتیاش «ابوعباس» است. نام پسرش را عباس گذاشته و نام دخترش را امالبنین. پانصدروز پیش آمریکاییها او را میربایند تا زیر شکنجه اعترافی دروغین از او بگیرند که در «تر ور» یک آمریکایی (که گویا آمریکایی نیست و اسرائیلیست!) نقش داشته و از دولت ما هم دستور گرفته تا به این بهانه هیاهو و محکومیتی جدید و عظیم علیه کل ایران در محاکم قضایی بینالمللی و امپراطوریهای رسانهای فراهم کنند.
محمدرضا نوری یا همان ابوعباس پانصد روز است به خاطر ایران و آبرو و امنیتش در عراق شکنجه میشود، در حالیکه میتواند صرفا با قبول ادعای آمریکا علیه ایران خود را از شکنجه و حبس و محکومیت رها کند.
تفاهمنامهای قضایی بین دولتهای ایران و عراق وجود دارد که متهمان هرکشور را مبادله کنند و به کشور مبدأ برگردانند. ش.هید امیرعبداللهیان تا بود از طریق همین تفاهمنامه و موارد دیگر به شدت پیگیر آزادی این ایرانیِ دربند بود؛ حتی فهرست زندانیان طرفین هم نهایی شده بود، اما در لحظه آخر آمریکا گفت همه میتوانند آزاد شوند جز این یکی
ادامه 👇🏽
@FihMaFih
عکسهایی از محمدرضا نوری (ابوعباس)
در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
و فرزند خردسالش امالبنین
@FihMaFih
🔻قصهٔ دربندشدنِ جنگجوی سپاهِ ماه
(صفحه ۲/۲)
ابوعباس با وضعیت جسمی و پزشکی بسیاری بغرنجی که دارد دقیقا در اوج بدترین روزهای شکنجه نامهای از زندان مینویسد به پدرش. این نامه با تأخیر چندماهه به دست پدر میرسد. در نامه از پدر حلالیت طلبیده و تشکر کرده و چند نکته گفته است که نقل به مضمون ولی دقیق -و از دو منبع- برایتان میگویم. او به پدرش مینویسد:
« تو خیلی برای من سرمایهگذاری کردی از بچگی، چقدر برای کلاس شنایم وقت گذاشتی، چقدر مرا کشتی بردی، چقدر پیگیر کلاس جودوی حرفهایم بودی، چقدر برای درس و دانشم هزینه کردی و... اما امروز از زندان بغداد به تو خبر میدهم من پسر خوبی برای این سرمایهگذاریها نبودم، چون هیچکدام از این سرمایهها به کار من نیامد و به درد تو هم نخورد. اما به تو مژده میدهم که یک سرمایهگذاریات برایم ماند، آنهم آن محرّمهای داغِ به تابستان افتاده بود که مرا در کودکی با خود به هیئت محبانالعباس و پای نوحۀ حاجآقاماشاالله عابدی میبردی، همان زمان که مرا وقت سینهزنی روی دوشت میگذاشتی تا مراسم را ببینم و در آن حضور داشته باشم و حتی وقت «شور» و «هرولۀ» هیئت محبان العباس به میانشان میرفتی با من تا آن شور و از خودبیخودشدن را تجربه کنم و سرانجام خودم هم که بزرگتر شدم تنها میان آن سینهزنیها بیایم و برای عزیز فاطمه اشک بریزم و بر سر و سینه بزنم. تنها چیزی که این روزهای سخت مرا زیر این شکنجهها ثابت نگه داشت همین عشق به حضرت عباس و اهل بیت و یاد آن شور و هروله بود. وقتی در تاریکی اتاق شکنجه مرا سهروز از سقف آویزان کرده بودند و نوبتی بر سر و صورتم میزدند، یک مرتبه به یاد هرولهکردنهای خودم در هیئت محبان العباس افتادم و از آن لحظه دردها و زجرهایم کم شد و تحملم بالا رفت. آنها به نیت خورد کردن جسم و روحم مرا میزدند و غافل بودند که من با یاد حال خوش هروله در سوگ امام حسین و یتیمانش جانی دوباره گرفتهام... .»
امیدوارم روایت آیتالله جاودان هم از این ماجرا منتشر شود.
آقای جاودان آنشب با حال منقلب و لطیفش از همۀ حاضران مجلس درخواست کرد برای ایران هم که شده، همه برای آزادی و نجات این جوان رشید دعا کنند، چون آزادشدنش به معجزه میماند. و درخواست کردند این خبر به دیگران هم برسد که مخصوصا شب و روز تاسوعا برای این عاشق و دانشآموز مکتب وفا و شهامت حضرت عباس به طور ویژه دعا کنند.
اما جدا از واقعیات این قصه که برای ما حامل غصه و همدلی و آگاهیست، حکمتهایی نیز در این قصه وجود دارد: که کدام تفکر و کدام تربیت و منش در این پنجاه سال همواره از ایران و مرز و عزتش دفاع کرده؛
و اصلا کدام تفکر و تربیت و اعتقاد میتواند اینچنین برای ایران در برابر دشمن بیرحم و جلاد تاب بیاورد!
برای ایران و انسان هم که شده، قدر این مکتب و این شخصیت عظیم سراسر تاریخ انسانیت حضرت ابوالفضائل عباس بن علی علی السلام را بدانیم و برای گشایش همۀ بندها و گرهها از جمله آزادی ابوعباسِ دلیر به بالهای بلند حضرتش بیاویزیم.
@FihMaFih
44.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽بیتو در این بادیه کج رفتهاند...
این گنجینهٔ عشق و اندوه و حماسه را امشب از گنجهٔ شخصیام بیرون آوردم
تقدیم به عاشورا و عاشوراییان
از شاعر عاشق و فروتن، جاودانیاد #محمدرضا_آقاسی
@FihMaFih
پ.ن: مرحوم آقاسی در عمر کوتاهش تا سالهای متمادی در صداوسیما ممنوعالتصویر بود. تا جایی که یادم است هیچگاه برای شعرخوانی در دیدار شاعران با رهبری هم دعوت نشده، دستکم از وقتی این دیدار رسانهای شد. دیدار با رئیس جمهور و قدر دیدن از وزیر و وکیل و ... هم که بماند. و این دلایل مختلفی داشته، از مخالفت رئیس وقت حوزه هنری (زم) گرفته تا ظاهربینی و قبیلهگرایی و تحجر بعضی مسئولان و متنفذان وقت. بالاخره از یک زمانی در صداوسیما دعوت شد. ولی بین همهٔ دعوتها این ویدئو باز استثناست. دعوت او برای یک ضبط استدیویی (احتمالا اوایل دهه هشتاد و در اواخر عمرش) که او با خیال راحت چند شعر عاشوراییاش را هرجور دوست دارد و مدل خودش است بخواند. مخصوصاً که بعد با این تصویربرداری و تدوین خاص و نو (در آن زمان) و ترکیب با این موسیقی خاص غربی (از پیتر گابریل) کار منتشر شود. نمیدانم چه کسانی پشت این دعوت و این برنامه بودند، اگر میدانید بگویید، هرکه بودند انشاالله بهرهمند از رحمت بیکران خداوند مهربان باشند، که یک ضبط باکیفیت و آبرومند از این شاعر بزرگ برای مردم ایران به یادگار گذاشتند.
البته که آنچه آقاسی را آقاسی کرده ضبط و تدوین و موسیقی و رسانه و دعوت و ارتباط با نهادها نبود -که امروز اینها به طرز بینهایتی در اختیار بعضی شاعران ذینفوذ هست و باز اتفاقی نمیافتد- حتی نوع فرم ابداعیاش که بارها توسط مقلدانش تقلید شد و باز به جایی نرسید هم راز اصلی نبود، آنچه آقاسی را آقاسی کرد همان صداقت و اخلاص و حال واقعی شاعرانه و عاشقانه و عشق شدید ابدیاش به اهل بیت علیهمالسلام و مکتبشان بود که در دلسوزی برای محرومان جامعه و در هواداری بیمزد و منت مکتب خمینی و خامنهای خود را نشان میداد.
پن۲: همانطور که گفتم این ویدئو را از گنجهٔ شخصی بیرون آوردم. چندپاره بود و خودم بهزور سرهمش کردم. امیدوارم نسخهٔ با کیفیت و کاملش نیز روزی منتشر شود.
@FihMaFih
فرزندِ قدس در آغوش ایران به شهادت رسید.
آخرالزمان است و کائنات کشش شکیبایی و بیخیالی آدمیان را ندارد. راهی نداریم مگر بیرون آمدن از وهم و دیدن واقعیات. فرصت آزمون و خطایی نیست، لااقل ده سال است که فرصت آزمون و خطایی نیست. چارهای نداریم مگر اینکه اول از خواب خرگوشی بیدار شویم و دوم با قدرت به میدان واقعیات بیاییم. قوانین و نوامیس ازلی و ابدی الهی، بزرگتر و حتمیتر از آنند که منتظر بافتهها و پنداشتههای شوخی و اشتباه ما بمانند.
@FihMaFih
🔻خونی که میخواهد بیدارمان کند
▪️یک
استعمار خوب بلد است جنایت کند، قهرمان و فرماندهٔ میدان ایران را در عراق میکشد و قهرمان و فرماندهٔ میدان فلسطین را در ایران. ستارهٔ هر کشوری را هنگام مهمانشدن در کشور برادرش میکشد. اینطوری جدا از حذف قهرمانان، بین برادران نیز اختلاف و بدبینی و سوظن ایجاد میکند. و ترس و تهدید برای آیندگان: به مهمانی و همراهی با برادرت مرو!
استعمار و تروریسم دولتی خوب بلد است نقشه بکشد، با یک عملیات هم پرچم قدرت و ایستادگی فلسطین را هدف قرار داد هم مرز امنیت و عزت ایران را. هم به ایران ضربه زد هم به معاهدهٔ نانوشتهٔ پسا وعدهٔ صادق ظاهراً پایبند ماند (و ضربهٔ خود را بدون ترور مقامات ایران زد). اسماعیل هنیه هرزمان و هرجای عالم کشته میشد اینقدر برای اسرائیل فایده نداشت که در ایران و پس از مراسم تحلیف رئیسجمهورش.
حالا هم در جهان اسلام عجمی و عربی و شیعه و سنی میتوانند به هم بد نگاه کنند -حالآنکه بیش از هر زمانی خونشان به هم آمیخته- هم در داخل ایران اصولگرا و اصلاحطلب و منتقد و مستقر -حالآنکه بیش از هر زمانی سرنوشتشان به هم بسته-. مخصوصاً با انبوه کامنتها و شبهتحلیلهایی که با هدایت آنها و به اسم خود ما به گوش ما میرسد.
استعمار دقیق حمله میکند، اول جسمهایمان را نشانه میگیرد، بعد فکرهایمان را. اول قهرمانمان را میکشد، بعد ما را نسبت به دوستانمان و خودمان بدبین میکند، بعد از ما مسئولیتزدایی میکند و به مرور حتی از تصور و خاطرات و سیمای قهرمانمان هم قهرمانزدایی. چنانکه همواره از جنایت خودش هم جنایتزدایی و قطعیتزدایی کرده.
پس استعمار خوب کارش را بلد است،
اما سوال اینجاست: آیا ما هم خوب کارمان را بلدیم؟!
حداقل از نظر مهندسی معکوس میتوانیم امروز و فردا و فرداها کارمان را درست انجام بدهیم؟
میتوانیم در معنویترین و انسانیترین تشییع شهید روزگار خود شرکت کنیم ؟ میتوانیم در این تشییع به صورت هم پنجه نکشیم؟ میتوانیم اهمیت و عظمت این سوگ را درک کنیم؟ میتوانیم ضمن سوگواری پشت کشور خود را خالی نکنیم؟ میتوانیم کمی به مسئولیتها و کوتاهیهای فردی و قبیلهای خودمان هم فکر کنیم؟
در انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ نشان دادیم حواسمان پرت است
در دوران استقرار دولت شهیدان رئیسی و امیرعبداللهیان هم نشان دادیم حواسمان پرت است
در انتخابات اخیر هم به همین نحو
در بسیاری از اختلافاتمان هم مثل اختلافات شیعی و سنی و... به همین نحو
اما آیا امروز و با پاشیده شدن خون این شهید عزیز به صورت خوابآلودمان همچنان هم از حواسپرتی و خوابآلودگی بیرون نمیآییم؟ همچنان قصد درس گرفتن از گذشته و لحظهای تردید در حقانیت خود نداریم؟!
▪️دو
تشییع فردا با همه تشییعهای مهم پیش از خود متفاوت است، چون هم الهیست هم انسانی، باید گفت: یکی از الهیترین و انسانیترین تشییعهای تاریخ معاصر
چرا انسانی ؟
چون تشییع پیکر مردی است که همه آزادگان جهان اقرار داشتند پرچم مقاومت انسان در برابر ماشین کشتار جمعی و نسلکشی اسرائیل است. بزرگترین جنایت روزگار با چهلهزار شهید امروز توسط اسرائیل انجام میشود و یکی از مهمترین نمادهای مقاومت در برابر این سیاهی و تباهی اسماعیل هنیه بود. این است که بسیاری از کسانی که در جهان مخالف جمهوری اسلامی و حتی مخالف اسلام هستند هم امروز سوگوار این شهید انسانیتاند. پس خوشا شرافت تاریخی هرکه در این آزمون عظیم انسانی شرکت کند
چرا الهی؟
آنچه به نظر میرسد این است: فردا تعداد جنود فرشتگان و ارواح شهیدانی که در تشییع پیکر شهید اسماعیل هنیه شرکت میکنند کمتر نیست. همه شهیدان غزه و همه ارواح مقدس و وجودات معنوی و علوی به واسطهٔ آن لالهٔ پرپر و مظلومی که بر او نماز گزارده میشود و آن سرو کهنسال و نورانی که بر شهیدان نماز میگذارد فردا در این مراسم تشییع شرکت خواهند کرد. پس خوشا سعادت معنوی هرکه در این آیین بزرگ آسمانی شرکت کند
چه آنکه در تهران است و با پیکرش شرکت میکند و چه آنکه در شهر دیگری است یا به هر عذری با قلبش سوگواری میکند یا با قلمش اعلان همدلی و همراهی
به امید خدای مهربان
و به امید خدای منتقم
@FihMaFih
🔻قیامتهای تو
یک به یک از راه میآید قیامتهای تو
تا درخشد آفتاب استقامتهای تو
سوختی در صبح هر تشییع و پس برخاستی
ای قیامت خم، کنار اوج قامتهای تو
سوختی همچون خلیل و عالمی را ساختی
چیست ای انسان از این آتش روایتهای تو؟
یک به یک با تیغ میآیند اسماعیلهات
تا بسنجد کردگارت اوج طاقتهای تو
بینهایت رنج داری، بینهایت صبر هم
کی نهایت میپذیرد بینهایتهای تو
کیستی ای کوهِ بشکوهی که هر ابر رفیع
سر فرودآورده در پیش رشادتهای تو؟
کیستی ای کوهِ پولادین که هرگز کم نکرد
هیچ طوفان بلایی از صلابتهای تو؟
تو، دماوندی مگر؟ کاینگونه با داغ درون
برف آرامش نشسته بر حرارتهای تو
آبشاری در پس این کوه پنهان گشته است
ای صلابتهات، کتمانِ لطافتهای تو
دستهایت را بریدند و نیفتادی ز پا
ای علمدار وطن! آه از جراحتهای تو
با شهادتهای یاران میشوی از نو شهید
ای شگفتا رونقِ فصل شهادتهای تو
گرچه رزم مرتضیگونت زبانزد گشته، هست
صبر زینبوارِ تو اوج کرامتهای تو
فکر در ره ماند و خم شد پشت عقلِ مدعی
از خیالِ بردنِ بار امانتهای تو
شرممان بادا که تاوان جهالتهای ماست
هر زمان افزوده دنیا بر مصیبتهای تو
وای بر ما کز پس این رستخیز لالهها
ناتوان باشیم از فهم اشارتهای تو
وای اگر از خون فرزند تو آسان بگذریم
وای اگر بسیارتر گردد مرارتهای تو
عهد میبندیم از خون شهیدان نگذریم
با همان درسی که داریم از شهامتهای تو
خاصه این خونی که داغ از شعلههای غربت است
غربتی سرشار، از جنس رسالتهای تو
///
تکیه بر کوه است ما را، پایمان بر جاده است
تا که دلگرمیم با نور بشارتهای تو
///
صور اسرافیل بود این یا که رعد آسمان ؟!
یک به یک از راه میآید قیامتهای تو ...
حسن صنوبری
▪️رئیسی عزیز که شهید شد، این اولین شعری بود که نوشتم، نه خطاب به رئیسی، بلکه به بهانه داغش -و داغهای مشابه- خطاب به رهبر فرزانهٔ ایران. اما هم به دلیل موضوعش هم به دلیل اینکه دوست داشتم شعر کاملتر شود منتشر نکردم.
از دیروز دیدم این شعر دوباره روایت خود را در درونم آغاز کرده و انگار شعر برای همین امروز است. لذا با اینکه فرصت نکردم حتی یک بیت را اضافه کنم یا تغییر بدهم به احترام این داغ ارجمند و این نماز باشکوه تقدیم شما.
پن: در پیوست سه تصویر ثبت شده از سه تشییع تاریخی و عظیم هر سه با نماز باشکوه رهبر ایران، اولی تشییع امروز شهید اسماعیل هنیهٔ عزیز، دومی تشییع رئیسی شهیدمان، و سومی همان تشییعی که سال ۱۳۹۸ هر دو شهید تشییع اول و دوم جزو نمازگزاران و همراهان نزدیک رهبر بودند: تشییع سردار سلیمانی.
@FihMaFih
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻موشک اول
پیش از اینکه هر موشک مادی و فیزیکی به انتقام خون شهید هنیهٔ مظلوم و عزیز به خاک اسرائیل و جسم صهیونیستها شلیک شود، امشب یک موشک عظیم معنایی و متافیزیکی از سوی حماس به نقشههای عملیاتی اسرائیل و ذهن صهیونیستها شلیک شد، و آن انتخاب قهرمان دلیر و محبوب ملت فلسطین یحیی سنوار به جانشینی هنیه و ریاست دفتر سیاسی حماس بود.
این شجاعانهترین، هوشمندانهترین و کنشمندانهترین انتخاب ممکن برای مقاومت ملت فلسطین بود. دستکم طبق مطالعه ظواهر باید بگوییم سنوار از هنیه برای اسرائیل تلختر و هولناکتر است.
همچنین باید گفت اعضای حماس با این انتخاب پیشینی عجیب شهید هنیه در واپسین ساعات عمرش (در دیدار با رهبر انقلاب) را محقق و تعبیر کردند:
اذا غاب سید قام سید!
پ.ن: در این فیلم قدیمی بخشی از صحبتهای سنوار درمورد قهرمان ملی ایرانیان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را میبینید، وقتی سردار سلیمانی به شهادت نرسیده بود و مدام از سوی رسانههای عربهای صهیونیست متهم به دخالت در فلسطین میشد.
@FihMaFih
🔻بخوان با من از رزم «گردآفرید»
به افتخار پرافتخارترین بانوی ورزش ایران
زنی بود برسان گُردی سوار
همیشه به جنگاندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
که چون او ز مادر نیامد پدید
چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لالهرنگش به کردار قیر
بپوشید درع سواران جنگ
نبود اندر آن کار جای درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره
بزد بر سر ترگ رومی گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان، بادپایی به زیر
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد
ناهید کیانی امروز رعد خروشان و ستارۀ جاودان ورزش بانوان ایران شد. او هم نخستین زنی شد که در تاریخ المپیک ایران به فینال راه یافت هم نخستین زنی که توانست دروازۀ برنزی را پشت سر گذارد و مدال نقره المپیک را برای ایران بهدستآورد. و فراموش نکنیم او به اندازۀ یک ملت، هدف جنگ رسانهای و روانی ایرانستیزان داخل و خارج بود، که اگر این نبود چهبسا اکنون دو طلا به گردن داشت.
در المپیک قبل که ناهید کیانی و کیمیا علیزاده رو در روی هم قرار گرفتند بعضی رسانهها نبرد آنان را به نبرد رستم و سهراب در شاهنامه تشبیه کردند. گزارشگر ورزشی امشب تلویزیون هم مدام ناهید کیانی را تهمینه مینامید. اما به نظر من در هردو رزم ناهید کیانی (با این نام عمیقا ایرانی) در قصههای شاهنامه بیش از همه یادآور قصۀ گردآفرید است. چرا؟
۱ گردآفرید جزو معدود زنان پهلوان و جنگجوی ایران در شاهنامه است و موجب شگفتی دشمنان:
شگفت آمدش گفت از ایران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه
۲ گردآفرید دختری شریف و اخلاقگراست که اصول خود را زیر پا نمیگذارد
۳ گردآفرید برای نام و ننگ و ثروت و شهرت نمیجنگد، بلکه زنیست که اگر به میدان رزم میرود برای وطن و از سر عشق و غیرت شدیدش به ایران است:
چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لالهرنگش به کردار قیر
۴ گردآفرید برای وطنش حاضر میشود از تمایلات فردی و عشق به یک قهرمان ثروتمند و فرماندۀ دوستداشتنی لشکر دشمن چشم بپوشد
۵ گردآفرید زیر فشار روانی شدید از تهاجمات نظامی و غیرنظامی دشمن است:
درِ باره بگشاد گرد آفرید
تن خسته و بسته بر دژ کشید
در دژ ببستند و غمگین شدند
پر از غم دل و دیده خونین شدند
۶ گردآفرید باید در برابر هموطنی مبارزه کند که متاسفانه جنگجوی سپاه دشمن شده!
۷ گردآفرید در رزم موی خود را از چشم نامحرمان میپوشاند! :
نهان کرد گیسو به زیر زره
بزد بر سر ترگ رومی گره
۸ و سرانجام گردآفرید موفق میشود نهتنها پاکدامنی و بدن خود را از چنگ بیگانه بلکه یکی از مهمترین مرزها و دژهای ایران را هم با نبرد دلیرانه و هم با تدبیر هوشمندانه نجات دهد:
فراوان بخندید گردآفرید
به باره برآمد، سپه بنگرید
چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان چین!
چرا رنجه گشتی چنین؟ بازگرد
هم از آمدن هم ز دشت نبرد
بخندید و او را به افسوس گفت:
که ترکان از ایران نیابند جفت!
▪️ابیات همه از نسخهٔ دقیق خالقی مطلق نقل شدند
شاهنامه همواره خواندنی و آموختنیست و همواره با سرشت و سرنوشت ایرانی همراه است:
این بود قصۀ کهن زن ایرانی
و این است حکایت امروز زن ایرانی!
@FihMaFih
ریویویی درباره فیلم مهم راپسودی در ماه اوت
ساختهٔ استاد سینما، جناب کوروساوا
@FihMaFih
هدایت شده از مجله میدان آزادی
کوروساوا را بیشتر با فیلمهای درخشانی مثل «راشومون»، «هفت سامورایی»، «ریش قرمز»، «یوجیمبو» و «سریر خون» میشناسند. اما او فیلم اقتباسی درخشان و بسیار مهم بایکوتشدهای هم در اواخر عمر دارد به نام «راپسودی در ماه اوت» محصول ۱۹۹۱. این فیلم درمورد مواجهه سه نسل از مردم ژاپن و چهبسا به طور نمادین سه تفکر و دیدگاه مردم ژاپن با موضوع مهم نسلکشی و بمباران هستهای ژاپن توسط آمریکاست، اما برخلاف اکثر فیلمهای سینمایی که به نحوی به این موضوع پرداختند به جای هیروشیما تمرکزش بر ناکازاکی (ناگاساکی) است. میدانیم که دولت آمریکا دو بمباران هولناک هستهای را در ژاپن رقم زد که سه روز بینشان فاصله بود، اولی در تاریخ ۶ اوت ۱۹۴۵ (۱۵ مرداد ۱۳۲۴) در استان هیروشیما و دومی در چنین روزی یعنی در تاریخ ۹ اوت ۱۹۴۵ (۱۸ مرداد ۱۳۲۴) در استان ناکازاکی انجام گرفت و فقط طبق ادعای مجامع غربی ۲۲۰هزار کشته در پی داشت و بزرگترین قتل عامهای آنی تاریخ معاصر شد. نکتهی مهم درمورد ناکازاکی این است که اصلا این شهر حتی با ادعاهای خود آمریکا هم یک هدف نظامی نبود، وقتی خلبان به علت غبارآلود بودن شهر کوکورا (هدف اصلی) نمیتواند هدف را پیدا کند در راه بازگشت بمب هستهای خود را در یک شهر کاملا غیرنظامی یعنی ناکازاکی رها میکند و جنایتی عظیم را علیه غیرنظامیان انجام میدهد.
متن کامل نقد و بررسی فیلم راپسودی در ماه اوت را بخوانید.
#آکیرا_کوروساوا
#مجله_میدان_آزادی
#سینما
#فیلم
2⃣8⃣2⃣
@Azadisqart
🌴 شد وقتِ سفر به شهرِ آیینه
از دلایلی که باعث میشود از زیارت اربعین و این سیر و سفر عظیم عرفانی بترسم و چندان «هوس»ش را نداشته باشم این است که به مرور فهمیدهم ما در سفر اربعین با خود واقعیمان مواجه میشویم. چه اینکه تا خود را نشناسی نمیدانی کدام سوی این معرکه باید بایستی
شاید پیش یا پس از سفر اربعین بتوانیم همین سفر را هم برای خودمان در چشم دیگران نقابی تازه کنیم، اما وقتی در خود سفر هستیم کربلا نقابها را کنار میزند. آدم در این سفر با کمی دقت هم میتواند چهرهٔ واقعی خود و هم چهرهٔ واقعی دیگران را ببیند، آنهم بی نیاز به چشم برزخی!
در این سفر است که میبینی فلانی که فکر میکردی سختنامهربان است چقدر مهربان است و مثلا همۀ اموالش را بیدریغ برای پذیرایی از میهمانان حسین علیه السلام بر پیشخوان گذاشته. و باز در این سفر است که میفهمی فلانی که خیال میکردی چقدر فرهیخته یا مقدس است چقدر بیفرهنگ و بیایمان است
انگار صحرای اربعین و جمعیت عظیمش نمونهای کوچک از صحرای قیامت و جمعیت بینهایتش است، شاید شبیهترین نمونه: جمعیتی عظیم با رنگها، نژادها، زبانها، پرچمها، فکرها، نیتها و عملهای متفاوت و ناهمسان در صحرایی عظیم گردآمدهاند که ظاهرا همه یک مقصد دارند و همراه هم راه میپیمایند و باطنا مقاصد گوناگون است، جمعیتی که همگی بدون نقابهای زندگی عادی خود در صحرا حاضر شدهاند و زشت و زیبای خود را آشکار میکنند. در این دو صحراست که میبینی فلان مدعی چقدر بیتاب یا بیاخلاق است و فلان بیادعا چقدر عزیز و ارزشمند و دوستداشتنی
این دریدهشدن نقابها هم برای خود فرد هم برای دیگران میتواند بسیار دشوار باشد، چون همۀ ما عادت کردهایم به ظاهر و ظاهربینی
این دریده شدن نقابها میتواند برای بعضی از پیله بیرون آمدن باشد و برای همیشه پروانه شدن؛ و برای بعضی پوستاندازی مار است برای پوستی نو و همچنان مار ماندن
این است که من بنا به تجربهٔ زیستهٔ گذشته هوس و شاید کشش مواجهه با این سفر عظیم را چندان ندارم و ترجیح میدهم در پوسته یا پیلۀ خودم بمانم و نه شاهد ملاقات با هولناکی خودم باشم نه شاهد ملاقات با هولناکی دیگران، هرچند از دست دادن دیدار زیبایان و فراآدمیان هم حسرت خودش را دارد
و این بود که امسال –مخصوصا با سختیهای سال گذشته بهویژه گرمازدگی شدید آخر سفرم- هیچ علاقهای به شرکت در این سفر نداشتم و همه تلاشم را کردم نروم. گمان دعوت هم نداشتم با توجه به عدم سنخیت درونیام، ولی ظاهرا تعزیۀ امام امسال هم اشقیاخوان کم داشته!
پن: البته که خوبان در هر اربعین خود را میپالایند و حسابشان از ما جداست.
@FihMaFih
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت اخیر رهبری از «مشورت رئیس جمهور در موضوع انتخاب وزیران» دیوار واقعیت محکمی بود در برابر هیجانینویسان دو طرف که طی چند هفته با نیت خوب یا بد حرفهای بی اساس را به مخاطبان خود تزریق کردند تا آنان را در جهل و هیجان و دور از حقیقت نگاه دارند.
چه آندسته از اصلاحطلبانی که میگفتند رهبری همهٔ کابینه را خودش چیده یا همه را از دم تایید کرده (تا در آینده تمام مسئولیتهای خود را به دوش رهبری بیاندازند) چه آندسته از اصولگرایان، عدالتشعاران (و جلیلیپرستان سایهخواهانی) که با زدن تهمت دروغگویی به رییس جمهور رجما بالغيب مدام وعدهٔ تکذیب سخنان پزشکیان توسط رهبری را به مخاطبان خود میدادند (تا حتی حمایتهای معقول و اخلاقی رهبری از دولت را هم خنثی کنند). چه شیادان این جماعات چه سادهلوحانشان. چه جاهلان متنسک و چه عالمان متهتک.
و جالب که هر کدام از گروه افراط و تفریط فقط بخش مطلوب خود را در سخن رهبری برجسته کردند و از نشر متن کامل سخنان رهبر فرزانه ایران طفره رفتند.
این هیاهوهای برای هیچ بار دیگر نشان داد هیجانینویسان و هوچیگران اصلاحاتشعار در «آزمون مسئولیتپذیری» مردودند و هیجانینویسان و هوچیگران سایهخواه و عدالتشعار در «آزمون ولایتپذیری» در حالی که هر دو شدیدا و به دروغ و نفاق مدعی عدمیات خودند!
صوت کامل سخنان رهبری در دیدار با دولت ۱۴
@Fihmafih