eitaa logo
یادگاری .‌.. !
481 دنبال‌کننده
2هزار عکس
836 ویدیو
10 فایل
{بِسمِ‌ربِ‌شھدآ} السلام علیك یااباصالح ؛♥️🕊 کآنالِ‌رسمیِ،فیلم‌نویس ! شعبه‌ی دیگری‌ ندارد 🤍🇮🇷 خواندن رمان بدون عضویت حرام است هموطن ! چاکِرِشما: @Arbabghalam وَ به شَرطِ‌ها:‌ @roomanzibaee وقفِ‌اباصالح بَدرِ‌تولد ¹⁴⁰⁰.⁶.¹⁴ لفت‌دادی‌صلوات‌بفرس‌مومن
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ 🌱✨ 『زیبایی از دست رفته』 #ᴘᴀʀᴛ85 #ᴊᴇʟᴅ4 •• زینب‌ •• گوشه ی تابوت ... فقط نگاهم به گوشه ی تابوت افتاد . تابوت خالی از جنازه ! فقط یه نیم نگاه ، سیلی از اشک را روانه ی صورتم کرد . بابامحمد چقدر پیر شده ..؟ مامان‌عطیه چرا میلرزه ؟ زن‌دایی تو چرا انقدر خمیده شدی؟ دایی جون برات آب بیارم ...؟ آخه لبهات خشکی زده بچه ها چرا رنگشون پریده ؟ مگه نمیدونن امیرحسین الان به خوش‌بختی رسیده ... مگه نمیدونن من الان به سعادت رسیدم ؟ چرا گریه میکنن ، الان وقتِ شادیه ! به عکسِ روی دیوار لبخندی زدم . خانم‌ها همه ، مواظبم بودن تا یه وقت از حال نَرم .. هرکی کِه از در وارد میشد با صورتی آمیخته به غَم به من تسلیت میگفت ؛ و با یه حس ترحم اونجا رو ترک میکرد . ولی من‌؛ حتی میدونم که الان هست . من با غرور به تابوتش نگاه میکنم با غرور میگم که این تابوت، تابوت خالیِ همسر و رفیق شهیدِ منِ ... _ برای همه چیز ازت ممنونم . به دور و اطرافم نگاه کردم . صدای امیرحسینِ منه ؛ هست ... اگه یه لحظه شَک داشتم ولی الان ندارم . _ خیلی دوسِت دارم چشمهام رو بستم ، که وقتی صداش رو میشنوم ، تصویرش رو هم ببینم .. دلم برای اون صدای گرم، اون صورتِ زیبا ، اون خنده های پر هیاهو دلم برای هم‌ش تنگ میشه ؛ .. امیرحسین چرا برای بار آخر بهم لبخند نزدی؟ با صدای ارسلان چشمهام رو باز کردم و به چشمهای قرمز ارسلان دادم‌. گوشی تلفنِ خونه را روبه‌رویم گرفته بود . _ یه آقایی زنگ زده باهات کار داره . بی حرف تلفن را ازش گرفتم . با صدایی گرفته لب زدم : _الو،بفرمایید ! بوق قطع تلفن توی گوشم پیچید . رو به ارسلان گرفتم و گفتم : _قطع شد . سری تکون داد و رفت کنارِ بابا نشست . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بخشی از این اتفاقات زندگی بنده بود ... که با چشم دیدم و مقابل چشمهای شما گذاشتم . نویسنده : - ارباب قلم @roomanzibaee