eitaa logo
دختران فیروزه نشان
483 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
85 فایل
╔═💠🌸💠═════════╗ #گروه‌فرهنگی‌دختران‌فیروزه‌نشان‌‌ شهرستان‌کاشان #تمدن_ساز✌🏻 #عرصه_دار_میدان_فرهنگی☝️ @Maryam_kafizadeh: مدیر کانال @kademshohda:ادمین کانال ╚═════════💠🌸💠═╝
مشاهده در ایتا
دانلود
- سحر جمعه می ریم. می ریم برای سلام به آفتاب و شور لیلایی... پیاده می شوم. شیشه راپایین می دهد و می گوید: - امیدوارم همه چیز به خیر تمام بشه لیلا. دعا کن. وقتی می رود همراهم را در می آورم، برایش همان جا می نویسم: - رفتیم بالای کوه برایم شعر بخوان. شوخی های شیرین پیامکی اش را پاسخ گفتن اگر چه سختی ها را کمرنگ می کند، اما حرف هایی که ته دل مصطفی می ماند، نگرانی که ته دل من می ماند، می رود برای شاید وقتی دیگر. شب توی پیاده روی من و علی و مادر که حكما برای تغییر روحيه من است، صدای همراهم بلند می شود. شماره ی شیرین می افتد و علی نمی گذارد که جواب بدهم. بد اخلاق شده است: - دیگه حق نداری تلفنی صحبت کنی. - این حکم توئه یا مصطفی؟ - هردو. قطع می شود. دوباره زنگ می خورد. وصل می کنم. - چی شد؟ مثل این که پیروز شدی. نیومد سر قرارمون. چه وردی توی گوشش خوندی؟ - جادوگر نیستم؛ اما بیکار هم نیستم. اگر می خواید این مشکل واقعا حل بشه حضوری بیایید صحبت کنیم. - حتما. خاله م رو که خوب به جون ما انداختید. بهت نمیاد این قدر پفیوز باشی. چشمانم را می بندم. نگاه گرم مادر باعث می شود که کلمات را تحمل کنم. لبم را گاز می گیرم. خداحافظی می کنم. بی جواب قطع می کند. آدمیزاد وقتی در سرازیری سرسره می افتد دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند. می رود و می رود تا محکم بخورد زمین. حتی اگر حق با شیرین باشد، این نحوه ی حرف زدنش نشانه ی خیلی بدی است؛ و اگر حق با خانواده ی مصطفی، پس او با روحش چه کرده که حاضر است به خاطر یک آرزو این قدر خبیث شود که دروغ و تهمت و حرمت شکنی را دستمایه کند تا به هدفش برسد. انسان برای رسیدن به بعضی از خواسته های هوسی اش حاضر است چه قدر حقیر شود. پشت در خانه که می رسیم مادر زود می رود داخل و علی نگه م می دارد توی حیاط. - ليلا! - هوم! - این دو سه روزه سعی کن مصطفی رو اذیت نکنی. فکرناجور هم نکن. عجب روزگاری است این سیاره ی رنج. این ها چه قدر زور می گویند! تلخی ها را ببین، غفلت هم نکن، روح لذت طلب و عاشق پیشه ات را اگر دلگیر کردند به روی خودت نیاور تا کم کم به وضعیت مطلوب برسی، اما همچنان عاشق بمانی... همراهم زنگ می خورد. شماره ی مصطفی است. وصل می کنم، دلم برایش تنگ شده؛ هر چند که دوست دارم رها بشوم. - سلام بانوی من. - سلام. - خوبی خانمم ؟ بهتری؟ - الحمدلله . شما خوبید؟ نفسی می کشد که از صد تا حرف بدتر است... - خوبم. خوبم الان فقط دوست دارم بگم به خوبی شما خوبم ، مثل پیرمردهای قديم. ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭