eitaa logo
☀کانون مهدوی به دنبال آفتاب
1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
3هزار ویدیو
127 فایل
@Sushyyant 📲 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef 👌کپی مطالب جهت نشر و شناخت منجی بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
5.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆👆 🛑 🍃حکایت بسیار زیبا استاد عالی از دوعالم بزرگ شیعه @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 💎 مرحوم آیت الله بهبهانی در حرم سیدالشهداء سلام الله علیه 🔻 ارواحنا فداه از ابی عبدالله @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
ابراهیم افشاری1_981140882_۱۰۹.mp3
زمان: حجم: 2.85M
🔷 🔴 رویای صادقانه میرزا محمد حسین نائینی و شفای بیمار لاعلاج توسط امام عصر علیه السلام 🎙️ @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 🍃 تشرف «محمودی تهرانی» محضر امام زمان عج. الهی قسمت ما دیدار وظهور آقا باشد.. 🎙 @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
ابراهیم افشاری1_401619181.mp3
زمان: حجم: 8.97M
🟢 🔴داستان تشرف شیخ حسن کاظمینی بیاد حضرت بودن و ذکر لبش امام زمان بود.مردی که از کوفه به مشهد آمدو خانه ای در بهشت معامله کرده؟ _بسیار جالبه گوش کنید.. 🎙️ @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
      🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸*༅༅ 🟣 🟡 🔷رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد. 🍃جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند. 🔶شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: 🍃 میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟ 🍃شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد. روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که‌ رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است... با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ... 🍃از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ _شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود. ____________پ منبع: کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
ابراهیم افشاری1_454244661.mp3
زمان: حجم: 5.43M
🔷 🔴 داستان تشرف غانم هندی و اثبات حقانیت مذهب تشیع. 🎙 @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
🛑 علی بن ابراهیم بن مهزیار می گوید: ✍19 سال متوالی به مکه رفتم تا خدمت امام زمان (علیه السلام) تشرف پیدا کنم.سال آخری که آمدم نا امید ودلگیر بودم با خود گفتم دیگر فایده ندارد چقدر منتظر باشم گویا لیاقت ندارم برای زیارت.در همین حال بودم که به من الهام شد برای دیدار سال آینده بیا تا حضرت را ببینی...سال بیستم فرا رسید" با دلی پر از امید و عشق کنار کعبه نشستم ونمازمیخواندم ناگهان دستی روی شانه ام گذاشته شد ، به من گفتنداگرمیخواهی حضرت را ببینی دنبال ما بیا..سوار بر مرکب شدیم و در کوه های اطراف گردشی کردیم شب شد دیدم روی کوهی چادری برپاست وروشنایی از آن پیداست نزدیک شدم بعد از اجازه داخل شدم دیدم صورتی دلربا و قامتی بلند ، ابروان بهم پیوسته ، خوشخو و بخشنده! سلام کردم حضرت فرمود: منتظرت بودیم چرا دیر آمدی؟ گفتم سیدی و مولای" من شب و روز منتظر شما بودم حضرت فرمود: سه چیز باعث شده امامتان را نبینید: 1⃣بی رحمی به ضعفاء 2⃣قطع رحم 3⃣دنیا طلبی شما اگر رفتارتان را درست کنید ما خودمان می آییم. 📚 @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 💗 نامه عاشقانه امام جواد علیه السلام به یکی از شیعیان @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
✳️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♨️اگر شیعیان آخر الزمان می‌دانستند چقدر دوستشان دارم از شوق می‌مُردند...  🔸ابراهیم مهزیار جد علی بن مهزیار می گوید: روز سوم ولادت امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه، حضرت امام حسن عسكری علیه‌السلام می‌خواستند برای پسرشان عقیقه كنند، برای این امر شیعیان گوسفندهای زیادی فرستادند. به حضرت عرض كردم: آقای من! عقیقه، یك گوسفند است چرا اجازه می‌دهید این همه گوسفند قربانی شود؟ فرمودند: «پسر من عمری طولانی خواهد داشت.» سپس از امام یك یادگاری طلب كردم و ایشان انگشترشان را به من دادند، پس از آن هر وقت به آن انگشتر نگاه می‌كردم خوشی عجیبی به دلم می‌آمد. بعد از بازگشتم به اهواز شنیدم امام حسن عسكری شهید شدند. به سامرا برگشتم تا امام زمان عجّل‌الله‌فرجه را ببینم اما موفق نشدم. 🔸ایام حج به مكه رفتم تا حضرت را زیارت كنم ولی ایشان را ندیدم. روزی در طواف با خود گفتم: بیچاره شیعیان آخر الزمان! ‌من امام هادی و امام حسن عسكری را دیدم اما امام زمان را ندیدم این قدر بی قرار هستم آنها كه هیچ امامی را ندیدند چقدر بی‌قراری خواهند بود! پس از آن جوانی آمد از من پرسید انگشتر امام عسكری علیه‌السلام را به دست داری؟ گفتم : بله، بعد از آن او مرا با خود به خیمه امام زمان عجّل‌الله‌فرجه برد. حضرت فرمودند: «دیدی با ما چه كردند؟ مجبور شدیم غایب شویم.» نگران شدم. گفتم: آقا می‌خواهید انگشتر پدرتان را از من بگیرید؟ فرمودند: «ما خاندانی هستیم كه به هر كس هر چه بدهیم پس نمی گیریم.» پس انگشتر خودشان را هم به من دادند. 🔸سپس فرمودند: «در طواف برای شیعیان ما دعا كردی؟» گفتم: بله آقا؛ ولی خیلی دلم برایشان می‌سوزد، آنها امام خود را نمی‌بینند. حضرت فرمودند: «آنها خیلی نزد من عزیز هستند، شیعیان آخر الزمان ندیده به من عشق می‌ورزند. اگر آنها بدانند چقدر دوستشان دارم از شوق می‌میرند.» ‌ 📌برای همه زندگیمان همین دلخوشی كافی است كه قطب عالم امكان دوستمان دارد، الطاف و عنایاتش را به سویمان روانه كرده و برایمان دعا می‌كند. 📗منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد ۵۱ بحار الأنوار) ؛ ص۷۳۰ تا ۷۳۴ عجل الله تعالی فرجه @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5915693120908956160.mp3
زمان: حجم: 4.14M
🛑 🔸با طی الارض زائر مشهد شد! 🎧حکایت عجیب تشرف یکی از دلباختگان حریم رضوی به مشهدالرضا علیه السلام @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
 🟢 ♨️داستان سید عبدالکریم کفاش سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟» _ سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. _ پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟» ^سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید ! _حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» 📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی @follw_the_sun ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─