eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1هزار عکس
807 ویدیو
10 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ی از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
فرصت زندگی
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 #رمان_فراتر_از_حس #پارت_33 تیری در تاریکی را باید امتحان می‌کرد
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 همان طور که به طرف مطب دکتر می‌رفتم، مادر را هم خبر کردم که باید خودش را برای عمل آماده کند. اول باور نمی‌کرد و مثل کاری که با پدر کرد، به جان خودش قسمم داد؛ قول و تضمین گرفت که پولش از راه درست تهیه شده است. به خاطر کار جدید هم کلی ذوق کرد. با دکتر قرار گذاشتم که روز بعد در بیمارستان نوبت عمل را ثبت کند و مادر هم خودش را سریع برساند تا چکاب‌های قبل عمل انجام شود. روز بعد که سراغ مهدی رفتم و قرارداد را امضاء کردم، از روند کار پرسید و فرصت داد تا ترخیص مادر از بیمارستان کنارش بمانم و بعد کارم را شروع کنم. قبل از رسیدن مادر، به شرکت هم رفتم تا تسویه حساب کنم و مدت درمان را کنارش بمانم. پدر هم با مادر آمده بود. مستقیم به بیمارستارن رفتیم تا کار بستری انجام شود. پدر اصرار داشت در بیمارستان بماند. برای استراحت، نمازخانه آنجا را به خانه‌ام ترجیح داد تا از مادر فاصله نگیرد. آرامش به چهره‌اش برگشته بود. خواستم پولی برای خرج‌های احتمالی بگذارم که پدر مخالفت کرد و گفت که از عمو عماد به اندازه مخارج اضافه پول قرض کرده است. یک عمو و یک عمه داشتم. عمه عاطفه را به خاطر زندگی‌اش در جنوب کم می‌دیدیم. عمو، نگهبان یک شرکت و وضع مالیش شبیه به خودمان بود. فامیل مادر هم که هر کدام به بهانه‌ای با پدر مشکل داشتند. پدرم بی‌عیب نبود اما آنقدر خوب بود و خاطر مادرم را می‌خواست که فامیل با توجه به آن هم که شده، مادرم را تنها نگذراند. مادر او را دوست داشت. مگر همه فامیل باید از داماد خوششان بیاید؟ رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/3595 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 💎 🔗🌤💎 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر ۱۰۰ مورچه سیاه و ۱۰۰ مورچه قرمز را در یک شیشه بریزید، هیچ اتفاقی نمی‌‌افتد 🔹اما اگر شیشه را تکان دهید، مورچه‌ها شروع به کشتن یکدیگر می‌کنند. 🔹مورچه‌‌های قرمز معتقدند سیاه دشمن است، در حالی که سیاهان معتقدند قرمز دشمن است. 🔹اما دشمن واقعی کسی است که شیشه را تکان داده است. 🔹در جامعه ما هم همینطور است. قبل از شروع مبارزه با یکدیگر، باید از خود بپرسیم: چه کسی شیشه را تکان داد؟
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹هفتم آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده🌹 برای شادی روحش صلوات
فرصت زندگی
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 #رمان_فراتر_از_حس #پارت_34 همان طور که به طرف مطب دکتر می‌رفتم
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 بماند که پدر بدون اطلاع مادر برای پول عمل، سراغ دو خاله‌ام هم رفته بود و از آنها جز بی‌احترامی چیزی دریافت نکرد. روز بعد، آزمایشات و عکس انجام شد. دکتر با دیدن عکس، سری به تاسف تکان داد و رو به من کرد. _بهت گفتم دست دست نکنین. توده پیشروی کرده. کار سخت‌تر شده. برین دعا کنین بتونیم کامل خارجش کنیم. این حرف به طرز بدی ما را به هم ریخت. پدر که در سکوت فرو رفته بود؛ من هم تا مدتی سرم را بین دست¬هایم گرفتم و نفهمیدم در اتاق دکتر در خودم غرق شده¬ام. به کمک آبی که دکتر به خوردم دادف خودم را جمع و جور کردم. مادر روحیه‌اش بهتر از من و پدر بود. با دیدن چهره¬های درهممان باز هم شعار بزرگ بودن خدا را می‌داد. نوبت عمل به خاطر اورژانسی بودن شرایط سریع تعیین شد. چک مهدی را نقد کردم و کارهای مقدمات عمل را انجام دادیم. از وضعیت مادر و احتمال کامل نشدن درمانش کلافه بودم اما غیبت‌های دانشگاهم داشت زیاد می‌شد و ناچار بودم در کلاس‌های ضروری شرکت کنم. با خانم دکتر اسماعیلی کلاس داشتیم. تصمیم گرفتم سوالات جلسه قبل را از او بپرسم و چالش ذهنم را انتقال دهم. با آرامش همیشگیش که حرص خیلی‌ها را در می‌آورد، نشست و سلام و احوالپرسی کرد. هم سن مادر بود. حضور و غیاب را اول کلاس انجام می‌داد. به من که رسید، نگاهی انداخت و سرش روی لیست برگشت. _آقای رودگر سوالای جلسه قبلتون بدون جواب موند. آماده باشین اول به اونا برسیم بعد درسو شروع کنیم. فکر نمی‌کردم که با آن همه کلاس و مشغله یادش مانده باشد. البته با آن‌همه مدرک و سابقه درخشان بعید نبود حافظه خوبی داشته باشد. "چشم"ی گفتم و تا تمام شدن کارش، سریع چند سوال اصلیم را روی کاغذ یادداشت کردم. با صدا زدنش سر بلند کردم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/3595 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 💎 🔗🌤💎 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
فرصت زندگی
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 #رمان_فراتر_از_حس #پارت_35 بماند که پدر بدون اطلاع مادر برای پ
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 _می‌گفتین آقای رودگر. مشکل کجا بود؟ _جلسه قبل گفتین خدا علت همه چیه. میگم کساییو می‌شناسم که با علتای مادی ثابت می‌کنن چی علت به وجود اومدن چیه و اصلاً این وسط جایی واسه علت بودن خدا وجود نداره. هر ماده یه دلیل مادی داره. نگاهی به کلاس انداخت. از همه پرسید. _یه رباط با چی ممکنه حرکت کنه؟ هر کدام جوابی دادند. باتری، شارژر برق، آداپتور. رو به من کرد. _علت حرکت ربات همیناست که گفتن اما تو می‌تونی بگی این انرژیا تنها علت به وجود اومدن حرکتش هستن؟ اگه مخترعش یه قعطه رو، اصلا یه پیچ رو اشتباه تنظیم یا طراحی می‌کرد، اون انرژیا تاثیری توی حرکت کردنش داشتن؟ ظریف و دقیق گفت. چیزی که فکرش را نکرده بودم. _خب از کجا معلوم یه خدای ماورائی، یه خدای غیر مادی علت کامل کننده باشه؟ _علت‌های این دنیایی و مادی، هر کدوم وصل یه علت دیگه‌ن. ربات انرژی می‌خواد. انرژی مولد می‌خواد. مولد منبع حرکت دهنده می‌خواد و همین طور این چرخه ادامه داره. باید یه دستی فراتر از این مادیات بیاد و چرخه رو مدیریت کنه. شما باور می‌کنین همون ربات که گفتم، اتفاقی و شانسکی ساخته شده باشه و بتونه حرکت هم بکنه؟ خواستم جواب بدهم که کیانا با اشاره به من خوشمزگی کرد. _استاد یعنی نمیشه بعضی آدما شانسکی خوشگل یا جذاب بشن؟ یعنی خدا خواسته خاص باشن؟ حوصله حرف اضافه‌اش را نداشتم. _شما برو مشکلتو با خودت حل کن. مشکلت با خلقت آدما نیست. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/3595 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 💎 🔗🌤💎 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روی کتیبه‌های تاریخ باید نوشت آسمانیانی زمینی هستند که در بحرانی‌ترین حادثه قرن، بهترین‌های جهان شدند در مهر، دلسوزی و از خودگذشتگی. بر دستان حماسه‌سازت بوسه می‌زنم. روزت مبارک. تبریک
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜⚘⚜⚘⚜⚘⚜⚘⚜⚘⚜⚘ لشکریانی از این سرزمین به خط شدند تا پای یک حرامی به حریمتان اشاره نکند. بانوی مهر، بانوی خواهرانه‌های قشنگ، اینجا معجر از سر خواهران مملکت برداشته‌اند. می‌شود به رسم عیدی، به رسم تلافی مهر غیورانمان، حجاب هدیه‌مان ‌کنید؟ الگوی عفت و حیا، برای دخترانمان عفاف عیدی می‌دهید؟ اینجا کسی از رفتن معجر دق نمی‌کند. یک گوشه از غیرت عباس جانتان تحفه می‌دهید؟ میلاد پربرکتتان بر حسین عزیزتان مبارک باد. سلام الله https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739#زینتا
🔴 آمریکایی ها خوبتر بازی کردند و بعد از شکست ایران به بازیکنان دلداری دادند و زیاد خوشحالی نکردند ولی اینجا یک عده وطن فروش رذل برای آمریکا شادی کردند!