eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
491 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
❤️هوالستّارالعیوب❤️ #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_نود_دو _برای من تجربهء تازه‌ای است،اما می‌دانم عشق‌،بد
❤️هوالستّارالعیوب❤️ 🌠🌜 قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت در آورد، گفت: «مذهب وزیر، مقام پرستی است. او هر کاری می‌کند تا همچنان وزیر بماند.😒 پسرش <<رشید >> را وا داشته تا مثل او فکر کند. وزیر دلش می‌خواهد مرا برای رشید بگیرد تا رابطه اش با پدرم محکم تر شود. 🤪 و حالا از این که مرا با جوان زیبا و ثروتمندی به نام هاشم می‌بیند، خوششان نمی آید.» 😡 -نزدیک پل از سرعتمان کم کردیم. قنواء گفت : «حالا که خودم را به شکل پسرها در آورده‌ام دوست دارم بروم و قوهای ابوراجح را ببینم.» 😍 _به من فرصت نداد تصمیمش را تغییر دهم. پاها را به پهلوی اسب کوبید و مثل تیری که از چله کمان رها شود به حرکت درآمد.🐎🐎 🐎 _خوشبختانه ابوراجح در حمام نبود. قنواء سکه ای به طرف مسرور انداخت و گفت: «برو بیرون و مواظب اسب‌ها باش!!» مسرور سری تکان داد و رفت. جز دو پیرمرد کسی در رختکن نبود. قنواء کنار حوض نشست و با دقت به قوها نگاه کرد. 🌟 -این دو پرنده زیبا تر از آن هستند که فکرش را می کردم.😍 - بودن قنواء در آنجا کار درستی نبود. اگر ابوراجح از راه می رسید، قنواء را می‌شناخت و از اینکه او را به حمام آورده بودم آزرده خاطر می شد. _ بهتر است برویم ما نباید به اینجا می آمدیم.🤨 قنواء ایستاد و گفت: «تو گفتی میخواهی سیاه‌چال را ببینی. خودم را به خطر انداختم و همراهی ات کردم. حالا من خواستم به اینجا بیایم و قوها را ببینم و تو مرا همراهی کرده ای. اینجا که بدتر از سیاهچال نیست.» 😳 _من هم با تو به سواری رفتم. 🧐 _خوب گوش کن!! من در عوض نجات حماد و صفوان از سیاهچال این دو پرنده را می خواهم.... 😏 تو باید از ابوراجح بخری شان و برایم بیاوری.بهایشان را هرچه باشد،می پردازم.😉 _فراموش نکن که این قوها فروشی نیستند. _هرچیزی قیمتی دارد.ابوراجح خوشحال می شود که مثلا صد دینار بگیرد و آن ها را به من بدهد.😉😄 این داستان ادامه دارد...🌸🌾 پایان قسمت نود و سه ╔════🍭🌸═══╗ ♡ @fotros_dokhtarane ♡ ╚═══🌈🧚🏼‍♀════
امشب شبِ قدرِ تمامِ عاشقان است در قلب هایِ منتظر رنگین کمان است پرسیدم از چرخ و فلک ،این حادثه چیست؟ گفتا:شبِ میلادِ مولایِ زمان است ای صاحبِ عصر و زمان دلشادم امشب از هر چه اندوه و غم ست آزادم امشب السلام_علیڪ_یا_بقیة_الله❣️✨ میلاد_امام_زمان(عج)_مبارک_باد🎊❣️✨ ❤️@fotros_dokhtarane ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام 🌱 دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام 🌱می نویسم که "شب تار سحر می گردد" 🌱یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد ❤️❤️❤️ 🌺 @fotros_dokhtarane 🌺
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
❤️هوالستّارالعیوب❤️ #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_نود_سه قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت در آورد، گفت:
🌷هوالمحمود🌷 🌠🌜 پرده راهرو را بالا گرفتم.🙂🚶 _نمی خواهم ابوراجح ما را با هم این‌جا ببیند.می روم سری به پدربزرگم بزنم.اگر می خواهی،همین‌جا بمان و وقتی ابوراجح آمد با او صحبت کن‌👌🔥.گرچه می دانم او قوهایش را با صندوقچه ای از طلا و جواهر هم عوض نمی کند. از حمام بیرون آمدم.مسرور مشغول نوازش اسب ها بود.قنواء هم آمد.با بی اعتنایی سوار اسبش شد و با حرکت افسار،اسبش را به چرخیدن واداشت.مسرور با وحشت خود را کنار کشید.😱 افسار اسب دیگر را به قنواء دادم و به مسرور گفتم:نام این جوان،هلال است.به دستور اربابش به این‌جا آمده تا این دو اسب را بدهد و قوها را بگیرد،حالا که ابوراجح نبود، باید دست خالی برگردد.😕 مسرور به قنوا گفت:ابوراجح قوهایش را به وزیر نداد.ارباب تو که جای خود را دارد! قنواء گفت:ساکت باش و تا چیزی نپرسیده ام،حرف نزن.🤥 رو به من گفت:ما هرچه را بخواهیم،صاحب می شویم.شما به زودی این قوهای زیبا را در حوض اربابم که با سنگ یشم ساخته شده خواهید دید.☺️ از طرف کوچه که خلوت بود،راه افتاد برود.گفتم:خواهیم دید. من و مسرور دور شدن او را با آن دو اسب زیبا نگاه کردیم.😄♥️ به مسرور گفتم:در این باره چیزی به ابوراجح نگو.بگذار هلال خودش با او صحبت کند.🌹 _یعنی قوها این قدر ارزش دارند؟ برای کسانی که نمی دانند با ثروت فراوانشان چه کنند،بله.😊 می خواستم بروم که مسرور آستینم را گرفت.نگاه خیره ام را که دید،آستینم را رها کرد.من من کنان پرسید:موضوع مهمانی روز جمعه چیست؟🤔♥️ _از کجا باخبر شده ای؟🤥 _از ابوراجح چیزهایی شنیدم😄. این داستان ادامه دارد...💛 💞با ما همراه باشید💞 ╔════🍭🌸═══╗ ♡ @fotros_dokhtarane ♡ ╚═══🌈🧚🏼‍♀════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توصیه‌های امام زمان(عج) برای زندگی برتر✨🌿 💠 خودت را برای خدمت در اختیار مردم بگذار ✅ 🌱 💫 @fotros_dokhtarane
امام زمان از زبان امام زمان.pdf
2.83M
🌹 عید بر شما مبارک🌹 🌼این آلبوم کوچک حاوی عبارت هایی است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در نامه‌هایی که برای دوستان و نوابشان فرستاده‌اند، در مورد خودشان فرموده‌اند. 🌸امید است قدمی باشد در راه رضایت ایشان ❤️@fotros_dokhtarane
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷با نام خدا به رسم آغاز سلام ✨با عشق و تبسم و به آواز سلام 🌷از سبزترین ترانه ها سرشارید بر روی گل تک تکتان باز سلام😍 🌷امام زمان عزیز☺️ ✨صبحی که با میلاد تو 🌷آغاز شود بینظیر ترین ✨روز زندگیم خواهد بود🤩 ♡   (\(\     („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@fotros_dokhtarane ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
‏میگفت وهابی تکفیری بودم، پای روضه ی امام حسین(ع) شیعه شدم، توی کوچه زنم رو جلو چشمم زدن، فرار کردیم، بعد از کلی وقت، زنم باردار شد، رفتیم دکتر و گفت بچه توی شکمش مرده،💔 ناراحت و مضطر برگشتیم خونه،😔 خانمم قرص خورد خوابید و منم مشغول توسل شدم🌸 ‏بعد از یه مدت خانمم سراسیمه ازخواب پرید،گریه میکرد،😭 گفتم چی شده؟ گفت دیدمش، گفتم کیو؟ گفت یه خانم،گفت بچه ات با ما بهت برش گردوندیم. قدش خمیده بود و چادرش خاکی، خواستم به جبران چادرشو بتکونم، نذاشت و گفت «مهدی باید بیاد و بتکونه» بخشی از زندگی سلمان حدادی طبق روایت خودش