🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_پنجم
⚫️ #روز_سیزدهم_محرم_الحرام ..
ورود اسرای اهل بیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد 🥀
هنگامى که دختران امیرالمومنین (علیه السلام) را وارد کوفه کردند مردم جمع شدند و آنان را تماشا کردند.
#ام_کلثوم فریاد زد: اى مردم ، آیا شرم نمى کنید و از خدا و رسول او حیا ندارید که به دختران و زنان پیغمبر نگاه مى کنید. یکى از زنان اهل کوفه سر خود را از غرفه اى بیرون کرد و آنان را در آن حال مشاهده کرد و گفت : شما از کدام اسیران هستید؟؟
گفتند: ما اسیران آل محمد (صلى الله علیه و آله) هستیم . در این هنگام مردم براى آنها خرما و نان مى آوردند. ام کلثوم فریاد زد:
اى مردم کوفه،صدقه بر ما حرام است😭 و آن نان ها را از بچه ها گرفت و به زمین انداخت .... مردم در حالى که خاندان رسالت را به سوى عبیدالله زیاد مى بردند ایستاده بودند و اسیران را تماشا مى کردند از گوشه اى صداى گریه و زارى شنیده مى شد و از جایى بانگ شیون و ناله بر مى خواست و سخنانى به گوش مى رسید که نوحه گرى مى کرد و عزادارى مى نمود. زنان کوفه نوحه گر و گریبان چاک دیده میشدند. گریه کنندگان براى بانوان گریه مى کردند.... #خط_مقدم 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR 🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_ششم
⚫️ #روز_چهاردهم_محرم_الحرام
ورود اسرای اهل بیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد 🥀
زینب سخنان پدرش #على (علیه السلام) را به یاد آورد. پدرش از اهل کوفه نکوهش مى کرد و از آنان شکایت داشت .
#زینب دیدگان خود را به سوى نقطه دورى متوجه گردانید، جایى که پیکرهاى پاره پاره عزیزانش در بیابان افتاده بودند. سپس اشارت کرد که خاموش شوید. همه سرها را از خوارى و پشیمانى به زیر انداختند
و تا زینب سخن مى گفت چنین بودند:
اى اهل کوفه ، گریه مى کنید.
هرگز اشک هاى شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد
مَثَل شما مثل زنى است که هر چه رشته است پنبه کند. شما ایمان خود را بازیچه فساد قرار دادید و بدانید که بارى شوم بر دوش کشیدید. آرى به خدا چنین است ، باید بیشتر بگریید و کمتر بخندید. شما چنان خود را ننگین کردید که شستن نتوانید. ننگ کشتن #نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مى توانید بشویید. کسى که نقطه اتکاى شما و چراغ راهنماى شما و سرور جوانان اهل بهشت بود. بدانید که به نادانى و پلیدى جنایتى عظیم مرتکب شدید.
آیا تعجب مى کنید اگر آسمان خون ببارد.
نفس پلید شما جنایتکارى را نزد شما خوب جلوه داد تا خشم خداى را براى شما بیاورد و در عذاب الهى براى همیشه گرفتار باشید. آیا مى دانید چه جگرى پاره پاره کردید و چه خونى ریختید و چه پرده نشینى را پرده دریدید؟
جنایتى بزرگ را مرتکب شدید که از عظمتش نزدیک است آسمان ها بشکافد و زمین از هم بپاشد و کوه ها خورد شود.....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_هفتم
⚫️ #روز_پانزدهم_محرم_الحرام .
ورود اسرای اهل بیت به زندان کوفه و مجلس ابن زیاد 🥀
کسى که #خطبه_زینب را شنیده بود مى گوید:
به خدا من بانویى #سخنورتر از او ندیدم .
گویى از زبان امیرالمومنین على بن ابیطالب (علیه السلام) سخن مى گفت ؛ زینب هنوز گفتارش را تمام نکرده بود که صداى گریه مردم بلند شد و همگى از هراس این مصیبت بزرگ مات و از خود بى خود شدند.در این هنگام برای ساکت کردن زینب کبری سرهای مقدس را روبروی کجاوه ها آوردند چشم زینب کبری بر آن سر نورانی افتاد و پیشانی خود را چنان به چوب محمل زد که خون از زیر مقنعه ای که بر سر داشت جاری شد.
(السَلامُ عَلَیکَ یا اباعَبدالله ..😭)
آن گاه به آن سر نورانی اشاره کرد و گفت:
ای هلال من که به کمال خود رسیدی، ولی خسوف تو را فرا گرفت و غروب کردی!
هرگز گمان نمیکردم که چنین روزی در سرنوشت ما رقم خورده باشد.
ای برادر من! با این دختر کوچک خود، فاطمه، صحبت کن که نزدیک است از شدت این مصیبت قالب تهی کند.
#برادرم! دلت با ما مهربان بود، چه شد آن مهربانی که با ما داشتی؟!
#برادرم! کاش پسر خود، علی، را به هنگام اسارت میدیدی که با یتیمان تو یارای سخن گفتن نداشت. هر گاه او را می زدند، صدایت میزد و سیل اشک از چشمانش سرازیر میشد.
ای #برادرم! او را در آغوش خود بفشار و به نزد خود فرا خوان. دلش را که سخت رنجیده است بهدست آر. چه اندازه خوار و ذلیل است آن یتیمی که پدر خود را بخواند، ولی جواب پدر نشنود.....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_هشتم
⚫️ #محرم_الحرام
فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام
حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) می رسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، می ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می فرستاند و می گفتند این سر یک خارجی است.
#حکم_پلید
یزید بن معاویه (لعنه الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد که سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب که در رکاب آن حضرت #شهید شده بودند با کالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن که ابن زیاد یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای کربلا را در کوچه ها و محله های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد.
ابن زیاد سرهای شهدای کربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در ۱۵ محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بیجهاز نمود. 😔😔
آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار طوری که مردم به تماشاى آنها مى آمدند، به شام آورد.
منابع و اسناد مدتی را که اسرا از کوفه به شام در حرکت بودند را ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی ادبی های حاملین سرهای مبارک از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می کردند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_نهم
⚫️ #محرم_الحرام
فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام 🥀
#جریان_راهب_مسیحی ⛪️
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت کننده ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش #راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد.
#راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید......
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_دهم
⚫️ #محرم_الحرام
فرستادن سرهای مبارک به سمت شام 🥀
#جریان_راهب_مسیحی
راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه ای که کنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می آیند و
می گویند:
السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت.
راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که #پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آنها خواهش کرد سر مبارک حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند.
خولی گفت: نمی توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار می کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_یازدهم
⚫️ #محرم_الحرام
پس از رسیدن نامهی یزید مبنی بر اینکه سر مبارک #سید_الشهدا علیه السلام و کسانی که با او کشته شدهاند و آنچه از آنها غارت شده و اهل و عیال او را نزد او بفرستند، عبیدالله بن زیاد دستور داد اسیران کربلا آماده شوند و امر کرد امام سجاد علیه السلام را با زنجیر ببندند.
○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
سربازان نیز دستهای او را به گردنش زنجیر کردند و سپس او و سایر اسرا را در پشت سرهای شهدا روانه کردند. مخفّر بن تعلبه عایزی و شمر بن ذی الجوشن همراهشان به راه افتادند و رفتند تا به گروهی که سر حضرت امام حسین علیه السلام نزدشان بود، و سپس به شام رسیدند. #امام_سجاد علیه السلام در طول راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و حتی یک کلمه با سربازان عبیدالله سخن نگفت تا کاروان به شام رسید.
■حضرت صادق علیه السلام از پدرش از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده است که فرمود:« مرا بر شتری لنگ سوار کردند، بدون روپوشی و جهازی، و سر سید الشهداء علیه السلام بر نیزهی بلندی بود و زنان بر اشتران پالان دار پشت سر من بودند و جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند، با نیزهها در جلو و عقب و اطراف ما بودند. هر گاه یکی از ما میگریست، سرش را به نیزه میکوبیدند تا آنگاه که وارد دمشق شدیم و کسی فریاد زد:
« ای اهل شام، اینها اسیران اهل بیت ملعون هستند.»
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_دوازدهم
⚫️ #محرم_الحرام
#امام_زینالعابدین(ع) در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت، بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علیبنالحسین(ع) از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام(ع) سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر(ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: "ای مردم! آن که مرا میشناسد که میشناسد و آن که مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین(ع) هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند، بیآنکه جرمی داشته باشد. من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد. آرامش او ربوده شد و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت."
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا (ص)!
ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم، از این پس مطیع فرامین تو هستیم، با هر که فرمان دهی میجنگیم، با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زینالعابدین(ع) در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: "هرگز! به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد."
#امام_سجاد(ع) با این سخنان، مهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور کرد و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: " اگر حسین(ع) کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید.
ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین(ع) روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند."
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_سیزدهم
⚫️ #محرم_الحرام
سخنان امام سجاد(ع) در مجلس عبیدالله بن زیاد
مورخ مشهور از جمله طبری، آورده است: "با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد(ع) رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد (ع) فرمود: علی ابنالحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین (ع) را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین(ع) لحظهای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام(ع) گفت: چرا پاسخ نمیدهی؟ امام سجاد(ع) فرمود: "خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت میکند. هیچ انسانی نمیمیرد مگر به اذن الهی".
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علیبنالحسین(ع) را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری(س) فریاد برآورد:
" ای ابن زیاد! آن همه از خونهای ما که ریختهای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش". شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب(س) سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین(ع) منصرف شود.
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_چهاردهم
⚫️ #محرم_الحرام
امام سجاد(ع) در مسیر شام
در برخی از منابع تاریخی آوردهاند که در مسیر شام قافله اسیران اهلبیت (ع) از شهر بعلبک گذشت. مردم بعلبک تا شش فرسخی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند!
باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر میشد، مردمانش از اهلبیت (ع) دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی(ص) و علوی بود.
سلطه بنیامیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهلبیت(ع) و مناقب علی بن ابیطالب(ع) را برای مردم بازگو کنند، از این جهت دور از انتظار نبود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستم دیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت(ع) به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_پانزدهم
⚫️ #محرم_الحرام
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد(ع) در حالی که قطرات اشک بر چهرهاش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلتزده چنین فرمود: " ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهند، در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان میدارند! وای بر شما، ای مردمان غفلتزده! شما به پیامبر اکرم(ص) کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید".
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_شانزدهم
⚫️ #محرم_الحرام
ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است که امام سجاد(ع) پس از تحمل شکنجههای فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت(ع)، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علیبن ابیطالب(ع) چیزی نشنیده بودند، رسید.
جواب امام سجاد(ع) به شماتت دشمنان
مورخین نوشتهاند: ابراهیم پسر طلحه(از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علیبنالحسین(ع) را دید، از حضرت پرسید: علیبنالحسین(ع)!حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علیابن ابیطالب(ع) را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقامجویی چنین گفت.)
امام سجاد(ع) فرمود: "اگر میخواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو".
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد(ع) به پسر طلحه بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_هفدهم
⚫️ #محرم_الحرام
امام سجاد(ع) در مجلس یزید
یزید بن معاویه لعنتالله علیه که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا میدانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهلبیت(ع) را وارد کنند تا آنها را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند علیبنالحسین(ع) را که بزرگ اسرا بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند.
مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. #امام_زینالعابدین(ع) سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد، فرمود:
"ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا(ص) ما را بر این حال مشاهده کند، با تو چه خواهد کرد؟"
مردم شام که یزید را خلیفه رسولالله(ص) میدانستند و برای پیامبر(ص) احترام قائل بودند، با این فرمایش امام (ع) از خود میپرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد(ع) چنان ضربهای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زینالعابدین (ع) باز کنند.
یزید انتظار داشت که امام سجاد(ع) در برابر اهانتها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: "طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا میداند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمیکنیم."
یزید که به بنبست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین (ع) فرمود: "ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله(ص) در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای به کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد بر میداشتی."
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_هجدهم
⚫️ #محرم_الحرام
خطبه معروف امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از پله منبر بالا رفت و خطبهای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه میپردازیم: "من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند محمد مصطفایم، من فرزند علی مرتضایم، من فرزند فاطمه زهرایم..."
امام زینالعابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و #یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت #بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام (ع) به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه میشنیدند، اذان گفت. وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله(ص) رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: "ای یزید! این محمد(ص) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر(ص) جد توست، دروغ گفتهای و کفر ورزیدهای و اگر باور داری که پیامبر(ص) جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟"
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا کرد و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنیامیه و یزید بن معاویه پایان یافت....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_نوزدهم
⚫️ #دوم_صفر
بازتاب خطبه امام سجاد(ع)
سخنان بزرگ مبلغان اسلام، حضرت #سجاد(ع) و #زینب کبری(س) چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد.
شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند.
آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت میکند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیستم
⚫️ #ماه_صفر
عکسالعمل یزید پس از رسوایی
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبر(ص) انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت شهادت امام حسین(ع) و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد و ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر #پسر_مرجانه، از امام سجاد(ع) میخواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
بدیهی مینماید که نخستین تقاضای امام سجاد(ع) و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیدهشان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبر(ص)، مدینه، شهر خاطرههای زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف #امام_سجاد(ع) و اسرای خاندان پیامبر(ص) را در شام از 10 روز تا یک ماه نوشتهاند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_یکم
⚫️ #ماه_صفر
💢 اُسراى خاندان اهل بيت(عليهم السلام) را پس از گردش در شهرها و آبادى ها همراه با سرهاى شهدا به منطقه شام رساندند.
📌 وقتى كه نزديك دمشق ـ پايتخت حكومت يزيد ـ رسيدند، ام كلثوم از شمر خواست كه آنها را از دروازه اى كه كمتر محلِّ اجتماع مردم است، وارد شهر كنند و همچنين سرهاى شهدا را از محمل ها دور نمايند، تا مردم متوجه آن سرها شوند و نواميس #خاندان_پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نظاره نكنند؛😔
ولى شمر برخلاف خواسته آن حضرت، دستور داد كه سرها را دقيقاً در ميان محمل ها حركت دهند تا جلب نظر بيشترى كند!
در #روز_اوّل_ماه صفر كاروان را از «#دروازه ساعات» كه محل اجتماع مردم بود وارد شهر كردند.
نخست آنها را كنار دروازه ساعات نگه داشتند و مردم با طبل و شيپور، شادى كنان و كف زنان به استقبال كاروان اسيران آمدند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_دوم
⚫️ #ماه_صفر
در مقاتل آمده که چون اسرا را وارد شام کردند يزيد در قصر خود در مكانى كه مشرف بر «جيرون» (مكانى نزديك مسجد اموى) نشسته بود، و كاروان اسيران و سرهاى شهدا را نظاره مى كرد، در همان حال صداى كلاغى را شنيد و آن را به فال بد گرفت و چنين سرود:
⭕️ «لَمّا بَدَتْ تِلْكَ الْحُمُولُ وَ أَشْرَقَتْ *
تِلْكَ الرُّؤُوسُ عَلى شَفا جيرُونِ
نَعِبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ: قُلْ أَوْ لا تَقُلْ *
فَقَدِ اقْتَضَيْتُ مِنَ الرَّسُولِ دُيُوني»؛
📌(وقتى كه آن قافله ها پديدار شدند و آن سرها بر لبه جيرون نمايان گشت؛ در همان حال كلاغى بانگ برداشت، به او گفتم: چه فرياد بزنى و يا نزنى [مهم نيست] زيرا من طلب خودم را از رسول [خدا] گرفتم و انتقام كشته هاى بدر و احد و... را از او كشيدم).
❌و اين يكى از #دلائل روشن و #اسناد مهم بر #عدم_ايمان_يزيد و #بنى اميه به اسلام و مقدسات اسلام بود.
📌اوضاع شام و جوّ آن براى اهل بيت(عليهم السلام) بسيار سخت و دشوار بود و آنقدر به امام سجاد و اهل بيت(عليهم السلام) در آنجا سخت گذشت كه اين بيت شعر از آن حضرت نقل شده است:
اى كاش چشمم به دمشق نيفتاده بود و يزيد مرا با اين وضع در اسارت نمى ديد
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_سوم
⚫️ #ماه_صفر
📌 #شیخ_عباس_قمی مینویسد:
«اسرای كربلا را پس از ورود به دمشق در پله كان مسجد (محلی كه توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، #پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت:
حمد، خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آشوب را خاموش كرد... چون سخنش تمام شد
🔹 #امام_سجاد(ع) به او فرمود:
قرآن خدا را خواندهای.
🔸گفت: آری
🔹فرمود: این آیه را خواندهای: «قل لا اسئلكم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی» «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
🔸گفت: آری
🔹 فرمود: ما خویشان پیامبریم ...
🔹سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا» «خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاكیزه گرداند»؟
🔸گفت: بله خواندهام.
🔹 حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ..(😭)
مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و كشندگان آنان بیزاری میجویم».
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_چهارم
💢 #پارت_اول
⚫️ #ماه_صفر
ماجرای مواجهه سهل ساعدی از صحابه پیامبر با کاروان اسرا در شام
📌#سهل مى گوید: به سوى بیت المقدس حركت كردم تا به دمشق رسیدم، شهرى را دیدم با رودخانه هاى پر آب و درختان انبوه كه بر در و دیوار آن پرده هاى دیبا آویخته شده بود و مردم شادى میكردند، و زنانى را دیدم كه دف و طبل میزدند!
با خود گفتم براى شامیان عیدى نیست كه ما ندانیم!
پس گروهى را دیدم كه با یكدیگر سخن میگفتند، به آنان گفتم:
براى مردم شام عیدى هست كه ما از آن بى خبریم؟!🤔
گفتند: اى پیرمرد! گویا تو مردى اعرابى و بیانگردى !گفتم: من سهل بن سعدم كه محمد (صلى الله علیه و آله) را دیده ام.
گفتند: اى سهل! تعجب نمىكنى كه چرا آسمان خون نمىبارد؟
و زمین ساكنان خود را فرو نمىبرد؟!
گفتم: مگر چه روى داده است؟! گفتند: این سر حسین فرزند محمد(علیهم السلام) است كه از عراق به ارمغان آوردهاند!
گفتم: واعجبا! سر حسین(علیه السلام) را آورده اند و مردم شادى مى كنند؟! 😰😨
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_چهارم
💢 #پارت_دوم
⚫️ #ماه_صفر
ماجرای مواجهه سهل ساعدی از صحابه پیامبر با کاروان اسرا در شام
.... در آن هنگام كه با آن افراد سرگرم گفتگو بودم، دیدم كه پرچمهایی یكى پس از دیگرى نمایان شد،
ابتدا سرى نورانى و زیبا را بر سر نیزه دیدم احساس كردم میخندد و آن سر مبارك حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بود،
سپس سوارى را دیدم كه نیزهاى در دست داشت و سر مبارك امام حسین (علیه السلام) بر آن قرار داشت!
و آن سر از نظر صورت، شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بود، و شكوه و عظمتى فوق العاده داشت و نور از او مى تابید، محاسنش حاكى از پیرى بود اما خضاب شده بود، در حالى كه لبخندى بر لبان مباركش داشت چشم به سوى شرق دوخته بود، و باد محاسن شریفش را به چپ و راست حركت مى داد، گویى امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) بود.
و آن نیزه را مردى به نام عمرو بن منذر در دست گرفته و پیش مى آمد.
📌#سهل گوید:
#امكلثوم را دیدم كه چادرى بسیار كهنه بر سر گرفته و روى خود را بسته بود. بر امام زین العابدین و اهل خاندان او سلام كرده خود را معرفى نمودم،
گفتند: اگر میتوانى چیزى به این نیزهدار كه سر امام را مببرد، بده تا جلوتر برود و در اینجا نایستد! كه ما از نگاه مردم در زحمتیم! (😭😭😭)
رفتم و یكصد درهم به آن نیزهدار دادم كه شتاب كند و از بانوان دور شود؛ كار بدین منوال بود تا سرها را به نزد یزید (لعنت خدا بر آنها ) بردند....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_پنجم
⚫️ #ماه_صفر
مجلس یزید و جسارتهای وی به آل الله
یـزیـد مـجـلـسـى ترتیب داده و اشراف شام را دعوت کرده بود، سپس دستور داد اسراى اهل بیت را که با طناب و زنجیر آنان را به هم بسته بودند با وضعى توهین آمیز وارد مجلس جشن یزید کردند. حضار به آنها مى نگریستند امام سجاد (ع) رو به روى یزید قرار گرفت و چند شعر خواند که بیزارى و نفرت او را از یزید نشان مى داد .
یـزیـد #ملعون گـفت:
اى على! پدرت با من قطع رحم کرد، حق مرا ندیده گرفت و بر سر منصبم با من جنگید، خدا هم با او چنان کرد که دیدى.
در جواب، حضرت این آیه را خواند: اما هر مصیبتى که در زمین یا از ناحیه جانشان به شما برسد، قبل از آن که به صحنه وجود آید، در کتابى ثبت شده است. اى پـسر معاویه و هند و صخر!
قبل از آن که تو متولد شوى همیشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من على بن ابیطالب بود، در حـالى که جد و پدر تو پرچم هاى کفار را به دوش مى کشیدند. واى بر تو اى یزید، اگر بدانى چه کـرده اى و نـسـبت به پدر و اهل بیت و برادران و عموزادگان من چه گناهى مرتکب شده اى، به کـوهـهـا مى گریزى و سر بر خاکهاى بیابان مى گذارى و به حال خود شیون و زارى مى کنى، این سـزاوار است که سر حسین پسر على و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالى که او ودیعه رسول خداست؟
اى یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خوارى شوى....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_ششم
⚫️ #ماه_صفر
مجلس یزید و جسارتهای وی به آل الله
سر مطهر امام حسین را داخل "طشت طلا" گذاشتند و نزد یزید آوردند. یزید در حالى که مى خندید با چوب خیزران بر لبهاى امام زد و با غرور و سرمستى خواند: «بنى هاشم با حکومت بازى مى کردند، نه خبرى (از آسمان و غیب) آمده و نه وحى نازل شده است..».
یزید آرزو کرد کاش نیاکانش که در جنگ بدر کشته شدند زنده بودند و خونخواهى و انتقام او را مى دیدند. این جملات، نشان دهنده کفر قلبى و کینه یزید به پیامبر خدا (ص) بود.....
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_هفتم
⚫️ #ماه_صفر
#ده_روز_تا_اربعین
خطبه زینب کبرى (س) در مجلس یزید
پس از سخنان کفرآمیز یزید، هـنـگـامـى کـه وی حـقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین امام حسین (ع) و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است، حضرت زینب به پا خاست و سخنرانى تاریخى اش را با این آیه شروع کرد، فرمود:
"سرانجامِ بدکاران، آن شد که آیات الهى را تکذیب و مسخره کردند." در ادامه سخنرانى اش باز هم از قرآن کمک گرفت: "کافران مپندارند که اگر به آنان مهلت مى دهیم، برایشان خوب است، بلکه گناهانشان افزوده مى شود و براى آنان عذاب خوارکننده اى است."
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
🔺 #بعد_از_عاشورا_چه_شد ؟
💠 #قسمت_بیست_و_هشتم
⚫️ #ماه_صفر
#نه_روز_تا_اربعین
خطبه زینب کبرى (س) در مجلس یزید
آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانى و دختران رسول خدا را اسیر کرده در حالى که پرده از ایشان برداشته و چهره هایشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهى تا از شهرى به شهرى برند و قومى بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف به آنها چشم دوزند، در حالى که نه سرپرستى براى آنها مانده نه پشتیبانى. چگونه مى توان از کسى انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش از خـون شـهیدان روئید؟ چگونه در دشمنى ما خانواده کوتاهى کند کسى که ما را با چشم بغض و کنیه مى نگرد؟
#خط_مقدم 🇮🇷
🇮🇷@frontlineIR🇮🇷