eitaa logo
شیروانیِ قرمزِ او
2.1هزار دنبال‌کننده
727 عکس
149 ویدیو
4 فایل
پریزادِ فروغ؟ شاید در حوالی شعر و موسقی و عکس ها بتوانیم اندکی احوالات بی قرار را آرام کنیم 🍒 پاتوق دخترهای خفن و موفق ایتا همینجاست❤️‍🔥 من: @parizadma تبلیغات؟ @tablighatghermez کانال دوم؟ @evrydaym
مشاهده در ایتا
دانلود
برایت از عباس(علیه السلام) می‌گویم: أمّا القلوبُ المنکسرة، العباسُ کفیلها.. «اما قلب های شکسته؛ عباس ضامن و سرپرست آن هاست!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی این جزو اولین ویدویی هایی بود که تو گوشیم سیو کردم و هی نگاش کردم :))))
وای وای ترکیب مامانم و خاله هام خداست 🛐🛐🛐🛐🛐
هدایت شده از کافه شعرِ خیابانِ دلتَنگی
دُختَر حَرمَلِه دَر اوجِ حِسآدَت میگُفت، خوش بِه حآلِ رُقَیِه، چِه عَمویی دآرِه❤️:)
انقدر امروز سنگینه:) انقدر داخلش درد پنهان و معلومه دلم نمیاد هیچی جز مداحی... بذارم :)
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد ای اهلِ حرم میر و علمدار نیامد... - حسین علاءالدین
شیروانیِ قرمزِ او
+من؟ عوض شدم؟ منو یادته؟ نصفم تو بودی و نصف دیگه خودم بودم :) من الان رسیدم به جایی که شدم یه جسم
من ‌همیشه میتونستم چیزای مختلفی باشم:) مثلا میتونستم یه قاتل زنجیره ای باشم که بعد ازکشتن ادما با دستاش، قلب کسایی که کشته رو درمیاره و با چاقو قلبشونو تیکه تیکه میکنه و خون هایی که رو صورتش ریخته رو پاک میکنه یا میتونستم اون قاتلِ باشم که بعد از کشتن معشوقش و تیکه تیکه کردن قلب معشوقش،به یه قاتل دیگه پول داد که اونو بکشه و قلبشو تیکه تیکه کنه! تا شاید یادش بره قتل هایی که کرده رو و مهم تر از همه یادش بره چطوری معشوقش به او خیانت کرده :) اما... نه نمیخوام نویسنده باشم! من از نویسنده ها میترسم! نویسنده ها فرق یه نگاه معمولی و یه نگاه پر از عشق رو میفهمن اونا میدونن چشم ها دروغ نمیگن:) نویسنده ها همیشه میفهمن! اونا میتونن یه جنگل رو کویر میکنن و یه بیابون رو بهشت کنن اونا میتونن بی رحم باشن تورو داخل داستان هاشون تیکه تیکه کنن و برات تا اخر عمر عزا داری کنن یا میتونن در حالی که زیر خاک رفتی، کنار خودشون بنویسنت! اونا همیشه ترسناک و خطر ناکن! میتونن یه عاشق رو به معشوق نرسونن و کاری کنن، یه عاشق دق کنه اونا میتونن دو نفر رو از هم دور کنن یا میتونن دو نفر رو که هیچ ربطی ندارن، به هم ربط بدن من از نویسنده ها میترسم اونا همیشه میدونن ته داستان چی میشه! اونا همیشه میدونن باید چی رو روی کاغذ بیارن:) اونا میدونن چطوری با یه اشک دنیا رو سیاه کنن و بلدن با یه خنده دنیا رو قشنگ کنن نویسنده ها همیشه ترسناکن! اونا میتونن با خودشون دعوا کنن و خودشون رو به قتل برسونن.. میتونن ادمارو بکشن و زنده کنن:) نویسنده ها ترسناکن، من از نویسنده ها میترسم :) نویسنده؟ پرنیا طهماسبی
شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات 1403/4/25 دیشب تا 2:30 صبح با خاله هام خندیدیم و اما شب خوب نشد بخوابم! وصبح؟کلی کار داشتیم برای فردا :) جوری که ظرف های چینی گلدار نذری هامون قشنگن:) امروز اشفته بودم و دگرگون البته خوبی های قشنگی هم داشت :))) لبخند :) اون تسبیح و انگشتر رو جوری دوست دارم که:) اخه کادوی وصله ی وجوده:)))) روز مبهمی بود اما
محان یه جوری امروز حال و هوای مذهبی طور گرفته که جالبه :) زیباست
ایلیا سینه میزنه من از پشت سرش قربون صدقه اش میرم:)
من در مورد تو حَریصَم و داخل پرانتز باید بگم همینه که هست:)
دلم میخواد اینجا غر بزنم!
شیروانیِ قرمزِ او
دلم میخواد اینجا غر بزنم!
به طرز عجیبی متن هایی که مینویسم! راضیم نمیکنه همش حس میکنم بده میتونه بهتر باشه برای کسی جذابیت نداره با نوشتن ترسناک میشم! من از نویسنده ها میترسم! من همیشه وحشت دارم از نوشتن :) شاید برا همینه که متن هام هیچ وقت مورد پسندم نیست؟
شیروانیِ قرمزِ او
و او جان ماست :) مکتوب می‌ماند در محان:)
33 دقیقه باهاش حرف زدم و قرار بود کلا 2 دقیقه باشه صرفا برا رفع دلتنگی بعد پشت تلفن گریه ام گرفته بود:)
شیروانیِ قرمزِ او
نامه های شاملو به آیدا 💌: ~آیدای عزیز من هر چه بیشتر میبینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند
‹از نگاه تو شاید آیدا فقط یک زن باشد، اما برای من معنایی وسیع‌تر از این دارد. بهتر بگویم آیدا برای من بهانه‌ی زندگی کردن و انسان بودن است.او تمثیل همه‌ی مردمی‌ است که من دوستشان دارم. همان‌ها که با محبت خود مرا نوازش می‌کنند. پس آیدا یک بهانه است. او اشارتی به من و جامعه‌ی من است.👩🏻♥️›
بنازم چشمِ مستت را ... قربان مردمک های سرگردان چشم هایت بروم ... قربان غم و شادی ات بروم؛ توچه هستی که جز در تو آرام نمی گیرم! _فروغ فرخزاد