eitaa logo
𝐡𝐨𝐥𝐲 𝐰𝐚𝐫 | جــهاد
266 دنبال‌کننده
713 عکس
342 ویدیو
8 فایل
-بسم الله گفتند بنویس، برای اُجرَتش؛ نمی دانستند ما گمنام و جهادی کار می کنیم! اینجا هم دنبالمون کنید: https://rubika.ir/jahaad_tabeiin
مشاهده در ایتا
دانلود
دقایقی پیش با دعوت رسمی نخست وزیر عراق از روسیه به مقصد بغداد ، سوار هواپیما شد. دقایقی دیگر پرواز در بغداد به زمین میشیند... مکن ای صبح طلوع...!
هیچوقت در جنگ نبودیم ! که بدانیم جنگ چه مکانی است، هیچوقت روبه رویمان خمپاره باران نشد، هیچوقت از حضور هواپیما های عدو ؛ در آسمان شهر آزار ندیدیم. هیچوقت جگرگوشه خود را در کوچه پس کوچه شهر ، بی سر ندیدیم. هیچوقت چادرامون رابه کمرمون گره نزدیم و به مجروح ها کمک نکردیم . هیچوقت وقتی یه زن محجبه ، اسیر شده نبودیم ... درسته که ما هیچوقت جنگ رو اینگونه تجربه نکردیم و فقط از راویان شنیدیم یا خواندیم، و از فیلم ها دیدیم . جنگ آن روز ، در خون ریختن و تجاوز و تصرف بود . لعنت بر صدام که به خیالِ خامش ، تصرف تهران را می دید. می گویند خدا ، خونین شهر را آزاد کرد، راست می گفتند . این زیباست که بگوییم رزمندگان اسلام، با توکل به خدا و خودباوری ایران را از ماران خونخوار نجات دادند . ¹²⁴
𝐡𝐨𝐥𝐲 𝐰𝐚𝐫 | جــهاد
هیچوقت در جنگ نبودیم ! که بدانیم جنگ چه مکانی است، هیچوقت روبه رویمان خمپاره باران نشد، هیچوقت از ح
امر من این است ؛ جنگ آن روز تمام نشده است . درست است دیگر به کشور ما تجاوز نمی شود و تصرفی دیده نمی شود . بحمدالله . ولی با کمی اندیشیدند . می بینیم جنگ به اتمام نرسیده است. فقط جای دشمنان صدام و آمریکای ملعون و اسرائیلِ کفتار عوض گشته است . و جایِ مدافعان ایران با رزمندگان اسلام و ما تازه نفس ها تغییر کرده است. ما تازه نفس هستیم . ده هشتادی هایی که روزی خمینی 'ره' بودند . و حالا ما شدند ! و دهه نودی هایی که از ما پیشی گرفت ، دختری به نامِ کاپشن صورتی و گوشواره قلبی . . . . سخن هایم را بشنوید. اسلحه امروز با کتاب است . کتاب نه موبایل و تلویزیون! ما سربازانی هستیم که باید جهاد فی سبیل الله انجام دهیم . جهادی برای پیشروی کشور . برای سرفرازی ایران پرعظمت . و دشمنانی که ما را با چه دسیسه هایی می خواهند کور و لال کنند از حقیقت و جدا سازند از سرنوشت رقم خورده خویش. آن سرنوشتی که به پیشانی همه ما مهر خورده شده ، ایرانی بوده ما ، و ایرانی فدا شدن برای ایرانی ها و ایران . ایران غیرت دارد و چشم به خاک دیگری نمی اندازد ولی آن کس که چشم حتی به ناموسش بی اندازد، ایران و ایرانی ، ایران و ایرانی نیستند اگر آن چشم را نا بینا نکنند . حال قضاوت با خودتان که چند سال است ، آمریکا و اسرائیل به این گونه هر چه می‌خواهند دست رویش می گذارند؟ حال وقت آن نیست اسلحه های دست مان را مجهز تر کنیم برای مقابله؟ ¹²⁴
تو عاشق شده ای بدون اینکه خود ، متوجه شده باشی .. عاشق خاکِ ایرانت شده ای ! تو عاشق شده ای که هر سال به یاد آنچه که شد بر عاشقان بر وادی معشوق بروی .. جایی که خدا با جان فدا هایش رهسپار بود .. جایی که اباعبدالله بود و کربلا بود و کربلا شد . جایی مادرمان با کمر کمان هم قدم ، پسر هایش در میدان نبرد با اهریمن بود . جایی که نوای حسین حسین حتی در آخرین لحظاتشان از ذکر لبانشان محو نمی گشت .. جایی که .. ¹²⁴
امروز میخوام درمورد تو حرف بزنم . بله خودت .. بدون هیچ در نظر گرفتن دور و بریات بدون اینکه بگم پدرت فلان کارست و مادر فلان و فلان .. بدون اینکه بگم پدرت فوت کرده و با مادرت زندگی میکنی یا مادرت فوت کرده و با پدرت زندگی میکنی یا اصلا بدون اینکه بگم خوانواده تو از دست دادی حالا به هر دلیلی فوت کردن .. شاید شهید شدن یا هر اتفاق دیگری که خودت رو خودت کرد . بهت فهموند کسی تو این دنیا غیر از خودت قرار نیست بهت کمک کنه . نصف زندگیت با اونایی هستی که بهشون مدیون بودی صرفا برای اینکه خوانواده بودن و اعضایی که عزیز ترین کست ولی وقتی بزرگ شدی اونا پیر میشن. وقتی توانا شدی اونا ناتوان میشن وقتی قد کشیدی اونا قد خمیده میشن آره قبول دارم .. شاید اگه یک بزرگتر این متن رو بخونه بگن توعه بچه سال چه و به این حرفا . تو هنوز دهنت بوی شیر میده و سرت بوی قرمه سبزی ! اتفاقا برای همین مینویسم منِ بچه سال ، تو همین سن بار ها و بار ها چیز هایی دیدم که باعث تغییرم شد و من رو بزرگ کرد . از موضوع دور نشیم ! داشتم میگفتم تو خودت هستی . خودت بودن یعنی چی ؟ یعنی وقتی تنها از ویژگی های خودت حرف بزنی . بدون اینکه بگی بابام پولدار یا بابام فلان کارس یا مادرم چه شغل مهمی داره ! وقتی از خودت دور میشی که بجای حرف زدن از خودت از اعتبار و جایگاه خوانوادگیت صحبت کنی . وقتی از خودت دور میشی که فراموش کنی چه کسی بودی ! صرفا برای رضایت والدینت حالا به هر دلیلی (همون مصلحت اندیشی ها) *چقدر متنفرم ازش . دروغ بگی . آره شاید تو .. خودت راضی نباشی به این کار ولی برای رضایت خوانواده دروغ بگی تا یه چیزی بشه که اونا میخوان . درصورتی که اگه خودت بودی ، اگه سعی میکنی فلان موقعیت رو حل کنی . به شیوه خودت بهتر بودی ! شاید اونی بودی که خودت بودی . شاید راضی بودی . و بعدا نه بخاطر اون موضوع بخاطر نوع برخوردت به اون موضوع غصه نمیخوردی ! سعی کن ، فکر کنی تنها هستی . سعی کن عادت کنی شاید تو تمام زندگیت کسی رو نداری . ( البته در هر شرایطی خدارو از یاد نبر و اهل بیت بویژه یاد کن و نیت کن اونا مشکل گشا تو هستن ) اگه این کار رو بکنی .. اگه به دنیا وابسته نشی .. شاید موفق تر خواهی بود .
نمیدونم درست باشه ، حرفایی که میخوام بزنم یا نه ! من خسته ام . از حضور هر آدمی، خسته ام . شاید چشام ترسیده .. خیلی بدم چشام ترسیده .. آنقدر انرژی بیهوده و سر یه موضوعاتی که فقط میشد رد شد ! گذاشتم. سر همونایی که شاید حتی اشکمو در آوردن . و الان باعث شدن دیگه گریه نکنم . هیچوقت نمی خوام چیزی رو تقصیر کسی یا چیزی (سرنوشت ، شانس ) از این کلمات پوچ ! بندازم. میدونم میدونم من کار بلد نبودم. ولی مرور بعضی چیزها اصلا برام لذت بخش نیستن . ولی الان چی؟ فقط دلم می خواد با آدم هایی باشم که هر روز می تونم فقط با یک سلام علیک کل روزمو بسازم . یا اونی که یواشکی تو کلاسشو نگاه می کنم تا مطمئن بشم فقط اومده اونوقت کل راهرو مدرسه رو میدوم و با یک توقف الکی میخندم . آهای دنیایی ها ! انقد همو قضاوت نکنین . انقد همو مسخره نکنین انقد بهم تهمت نزنین انقد بهم ناسزا نگین .. تو چقدر میشناسی آدم ها رو ؟ اصلا تو چقدر خودتو میشناسی؟ قبل از اینکه دوباره سعی کنی توجیه کنی .. فقط یکم فکر کن .
من همون آدمیم که در برابر باطل ، میتونه یه تپه کوچیک باشه. اما مقاوم .. اما با اقتدار.. اما با عوض شدن قدرت رقیب رنگ عوض نکنه . اما یه بچه شیعه دیگه ای رو هیچوقت تحقیر نکنه . اما وقتی چادر سرشه ، با چادرش گناه مرتکب نشه . حرف خودش بود : چادر وقتی حرمت داره که سرت باشه. چقد اول سال خون دل خوردم واسه همین عقاید تباه . واسه همین آدمای تباه. نمیدونم قدیمیا هستن یا نه اونموقعی که از مذهبی نماها حرف میزدم . حالا می خوام بگم چقدررر آدمایی که به ظاهر اسلام آوردن و بچه شیعه اند ولی منافق اند تو هم سن و سال های خودشون تاثیر بد گذاشتن و میزارن. حرفم به کجاها کشیده شد!! میخوام بگم همین آدمی که تپه ی مقتدریِ در برابر باطل .. پیش رفقاش هیچم نیست . چرا ؟ چون باید هیچ باشه تا با کمک اونا تازه بشه ۱ بشه ۲ بشه ۳ سعی کنین تا میتونین از رفقاتون یاد بگیرین جچوری زندگی کنین من هرسال نمرمو وقتی حساب میکنم که با همون رفیق رفتم راهیان نور . قسمت شه ان شاءاللّه با رفقاتون برین و بشینین به حساب کتاب اعمال. ببینین چقد گرفتین و بدست اوردین چقد از دست دادین . چقد از دست دادین . حرفمو جمع کنم . رفیق میتونه از خواهر عزیز تر باشه رفیقت رو بسپر به شهدا .. بگو ای شهدا من رفیقم رو از شما میخوام .. من کسی رو میخوام که تو زندگیم منو بِکشه بالا .. بگو ای شهدا ، رفیقم زندگیش ، حرفاش ، چهرش رنگ و بوی خدا و شما رو بده .. بگو ای شهدا ، رفیقی به من بدید که معرفتش از من بیشتر باشه .. که هر لحظه خجالت بکشم بگم این چه رفتاریه من دارم .. چرا نمیخوام دست بردارم از فلان کارم.. اینجوری آدم شم. آره خواهرم .. آره برادرم .. رفیقت رو از شهدا در یاب . یهو اگه باهاش قطع رابطه کردی مثله من ده تا ده چله نگیر 🙂 ولی از جونت مایه بزار تا برش گردونی . والسلام علیکم والرحمه اللهِ برکاته.
یا امام حسین ! آقا جان .. امشب همه سعی مو کردم .. زمان گذاشتم .. دنبال چیزی که می خواستم گشتم .. پیدانشد! به فدای مادرت . آره ! گاهی اوقات آدم به اون چیزی که میخواد نمیرسه .. ولی یه چیزی ! ممنون هنوز بفکرمی . ممنون بخاطر نور ممنون بخاطر نوحه ها ممنون بخاطر گریه هام ممنون بخاطر این دله شکسته ممنون برای همه چیز . فقط آقا.. من بد کردم . قبول دارم شعبان رو از دست دادم . آقا قبول دارم از سر رد کردم ! آقا غلط کردم.. آقا یه چیزی .. جان مادرت .. نزار ماه رمضون مون بی توفیق بگذره آقا نزار شبای قدر منه بی لیاقت جا بمونم . آقا حرف دل همه ماست . از دنیا رونده شدم آقا جان .. دارم اینو با التماس میگم !! به این نوکر درمونده ات نگاه کن . خسته از دنیاست نگاش کن . ببین چجوری اشک می بارم . می دونم تو هم دلت گرفته .. ولی آقا به اشکام نگاه کن . به دلم نگاه کن .
صدای قدم ها رو می شنوم ، چقدر همه تو این راه خوشحالن .. چقد دلم تنگ شده .. عراقیا متنظر زائرا هستن تا بهشون خدمت کنن .. به زائر و نوکرِ ارباب به تمام زندگی شون خدمت کنن ..اقاجان کاش الان اونجا بودم . کاش کربلا بودم . منه بی توفیق دستی دستی شلمچه رو از دست دادم . دل تنگ وقتی ام که جلوی اروند وحشی واستاده بود . اونجا صدای شهدا شنیده می شد . نه با این گوش دنیایی نه با چشم دنیایی باید به دلت متوصل بشی تا بتونی بشنوی .. اونوقت با چه عشقی زانو می زنی روی خاک کمیل ! بعد دل می کندی در حالی که دلتو اونجا جا میزاری . کاش میشد اونجا مرد کاش . آقا میدونی ما چقد عاشقتیم. اصلا نه ! ما عاشق نیستیم که . ما دیوانه ایم .. ما دیوانه ایم .. ما دیوانه ایم .. حسرت می خورم به کسی که الان جای من ضریحتو بغل کرده . حسرت می خورم به کسی که الان جای من با چادرش زانو زده رو خاک شلمچه دستاشو مشت کرده رو خاک و داره از شما ، رزق سال بعدشو میخواد . دارم دیوانه میشم از فکر اینکه امسال سال تحویل کجام ! سخته شلمچه نباشم یعنی سخته آدم عادتشو بزاره کنار . فقط همین .. فقط اینکه قلبم داره تیکه تیکه میشه .. ولی من میدونم امام حسین تو نگاه میکنی .
سخت ترین کلمات! و زجر آور ترین کلمات.. برای یه نوکر اخرینِ .. آخرین روز جمعه آخر سال آخرین روز شعبان آخرین روز رمضان آخرین روز شب قدر آخرین روز فاطمیه آخرین روز محرم ما بار ها و بار ها تو این آخرین ها اشک ریختیم ! نمیدونم شما هم یا نه . ولی برای ما خیلی قشنگ بود آخرین پنجشنبه سال گلزارشهدا و آخرین لحظات سال شلمچه باشیم . همیشه هراس داشتیم نکنه این آخرین ها ؛ واقعا آخرین فرصت ما باشه. نکنه دیگه به شهر شعبان و رمضان، به محرم .. به اربعین ، به فاطمیه نرسم! نکنه این آخرین، آخرین شب عمر من باشه . برای همین تا آخرین لحظات می موندیم تا از دست ندیم . ولی حالا ! چقدر سخت شده به همین آخرین ها دست پیدا کردن ! چقدر سخت شده به همین آخرین ها دست پیدا کردن .
نمیدانم ، اشک بریزم یا خنده کنم دارد تمام میشود .. اما این یک سال چقدر جانفرسا دارد میگذرد ؛ و اما یادم داد بسیار .. بسیار اما من هنوز از این دنیا بی زارم ! شاید بهتر است دعا کنم سالِ نو آخرین سالَم باشد که بی مهدی زهرا میگذرد. شاید بهتر است دعا کنم سالِ نو آخرین گریه های دلتنگی ها و انتظار هایم باشد . الله اعلم است ! که چقدر این روح در خود کشید انتظار را الله اعلم است ! خون دلها خورد این دل لحظاتی سخت گذشتی که جانم را فرسود و نابود کرد . و اما .. و اما قوی تر از دیروز مثلِ جوانه ای سبز شدم . شاید به این خاطر است ریشه ای از مشهدالرضا دارم . شاید .. والسلام علیکم والرحمه و برکاته.
اینجا جهاد کردن زیباست ؛ جهاد فقط اون نیست بری تو میدون نبرد اسلحه دست بگیری سمت عدو! میدونم ،میدونی ! آره .. رفیق من . آره .. گاهی جهاد پشت میزِ گاهی اسلحه ات کتابته! اینجا دلتنگی معنی پیدا میکنه دور از همه ! اما نزدیک الله اما نزدیک خودت ؛ همه ازت دور ان تا خودت رو بسازی، به آینده نگاه کن . چون خیلی روشنه :) حتما اونی که تو میخوای . رفیقم .. آهای رفیقم .. نبینم برا این دنیا اشک بریزی ها نبینم ناراحت باشی هه غصه نخور خب ؟ زود میگذره بیشتر از اونی که فکر کنی آرامش تو چشمهات موج میزنه موج میزنه .. وقتی قرآن تلاوت میکنی ! آره .. چادر بهت میاد . راستی ؛ عیدتم مبارک بچه شیعه جون به کف .
حرف زیاد است این ایام ؛ بسی خیلی وقت می شود که دست به قلم نبرده ام . می خواهم سخن بگویم اما تلاطم امواج غم ها نمی‌گذارد. میدانم خود . شرمنده ام که گنه کار و سیاه رویم ولی تو باز هم برای این سیه روی دعا کرده ای ! برای فرجت اشک میریزم ولی .. شرمندم که با گناه این روح آینه الهی را لکه دار کرده ام . قربانت شوم اقایم. قربان ان تنهایی ات . آقا جان می‌شود وقتی برای جدت سیدالشهدا حسین بن علی (علیه السلام) اشک ریختی .. وقتی زیر لب گفتی یا ابلفظل (علیه السلام) و آه کشیدی . به آن اشکانت برای این توبه الخاطی دعا کنی ؟ ما نفس بریده ای بیش نیستیم ولی ؛ با دعا شما نفسمان تازه و سبز می‌شود. آقا جای تان سبز است در این روزگار . آقا دیشب کودکان فلسطینی با آرامش خوابیدن . آقا دیشب از غزه صدای گریه نیامد. آقا نه بخاطر گناهکارانی مثل ما :) برای کودکان مظلوم بیا دیگر آقا به چشمان معصومشان نگاه کن دارن التماست می‌کنند. دلت می آید گویی نه ؟ الهم عجل لولیک الفرج
کاش میشد ببیند ، گاهی اوقات نمیدانم حس میکنم او در سکوت می‌بیند. همان که من برای دیدنش حتی گاهی از پشت سر ذوق میکنم ! ولی او همچنان در سکوت می‌بیند مرا .. و ماسکی که نمی‌گذارد بدانم او چه احساسی دارد . من به تو می‌گویم تو گوش کن . با خود کلنجار نرو ! او از کلاسش بیرون نمی آید . او نشسته است . او در سکوت نشسته و شاید فقط یک ثانیه نه بیش تر به تو شاید آن هم درنگ فکری کند و بگذرد . چرا من بلد نیستم بگذرم ؟ مسخره نیست ؟ گذشتن را خوب بلدم عالی تر از هر چیز ولی دلم اذنش را نمی‌دهد. حیف که نمی دهد .
تا کنون شده ، در کنج دلت بنشینی و زبانت یارای ایستایی نباشد؟ گویی شوق بر آن دارد که بسراید . مانند امواج وحشی پر تلاطم آبی دریا ، از عشقش گوید به خدایش . مانند قطرات باران و هوای مرطوب و نم نا به هنگام، خدا را بخواند و او را ستایش کند . می‌توان گفت : او حرفی ندارد . ولی آیا راست گفت؟! صدایِ زنبورک را به گوش جانت بسپار ببین با چه ذوقی به جان زرد آلو های نوبهار می خزد تا زنده باشد ؛ زنبورک می گوید، که او حرف ها بسیار دارد. مانند عاشقی که جان از کف داده است از فراق معشوقش ، ولی ختنه دیدارشان سردت از سیبری برگزار می شد . اوست که می تواند بگوید باید ها و نباید ها در این کالبد آدمی، ولیکن ! گویی در یک آن سنگی بیش نمی شود . گویی دیگر اختیاری بر اختیارش نداشته باشد . ان همان نبود ، که همه را به وجد می آمد؟ این گاف چه بود که بالینش را آلوده ساخت؟ سکوت منجلابی بود که در آن غرق می شد . تنها را نجاتش دستان دیگران نبود که به سویش دراز می شدند ؛ خودش بود ، آری :) همان زبان .. همان تکه گوشت کوچک . او باید بسراید . تا زنده باشد . تا زنده بماند. تا زنده کند .
بسم الله الرحمن الرحیم. چشمانم به اسمان است ؛ دلم روشن است . اشک از چشمانم سرازیر می شود ولی من میدانم . اقایم من را تنها نمی گذارد . اصلا مگر میشود من امسال اربعین نروم؟ امکان ندارد . گویا اشتباهی شده ، مادرم حضرت زهرا ( سلام علیها ) اسم مرا در لیست زائرانی با پای تاول زده نوشته است . هنوز مزه چای تلخ عراقی زیر زبانم مانده است . قلبم می ایستد از شوق، وقتی صحنه حرم حضرت ابلفظل (علیه السلام) بعد آن همه پیاده روی و خستگی جلوی چشمانم نمایان می شود . آن اشک نیست که می اید بخدا اشک نیست . عشق است . ذرات عشق دارند می گویند که شوقی دارند . داستان اینجا تمام نمی شود . حکایت هیچگاه تمام نمی شود . بسم الله گویان و با دست لرزان از این دریای بی کران می نویسم . من می توانم بگویم چه ها دیدم انجا ؟ از من عاشق تر زیاد بود .. برای انها خستگی ،معنی پیدا نمی کرد. انها خوشحال بودند در حالی که غرق می ریختند در زیر ان گرمای صحرای کربلا . چای تلخ داغ می خوردند و زیر لب ذکر رقیه خاتون نجوا می کردند. آن صحنه ها حقیقت عشق است . حقیقت حادثه ای عظیم از عاشورا .. حقیقت مردمی که عاشق اربابشان هستند ، و می مانند . حقیقت این است کن آنها کوفیان نیستند و نمی شوند . می گویند یا مهدی ؛ وقتی اقا بیاید آنها جا نمی زنند . آنان گوش به فرمان رهبرشان ! حضرت اقا جان ، هستند . صدایشان را می شنوید ای صهیونیست؟ ، دارن بر شما مرگ می گویند . آنها حسینی هستند . بترسید از فاطمیون . بترسید از علویون . بترسید از حسنیون . بترسید از حسینیون . بترسید از مهدیون . بترسید . بترسید از جامعه ای که بزرگ ترین قدرت را دارند . آنها خدا رادارند . و وعده ی ما ظهر اربعین بین الحرمین . والسلام علیکم والرحمه الله و برکاته.
شده حس کنی ، کاش کبوتر بوده ای ؟ کاش میتوانستی هر کجا که شهید جمهور رفت ، بروی .. تبریز رفت .. بروی قم و جمکران رفت .. بروی تهران رفت .. بروی کربلا و نجف رفت ..بروی مشهدالرضا رفت .. بروی . همراه شهید بودی . کاش شب اول قبر شهید کنار قبرش کز کرده بودی ، میدی آن شب چقدر خوشحال است . صدای خنده هایش را نه از زیر خاک بلکه از کل ایران بشنوی . رفیق من .. اشک بریز .. گریه کن ! غبطه بخور . ولی رفیق من .. استوار باش . محکم باش . رفیق من به فرمایشات حضرت اقا گوش جان بسپار .. عزمت را راسخ کن ! نشان بده در حرم چه مدافع خوبی هستی .. :)) راستی .. اگر مشهد رفتی .. جای ما خاک شهید را بر سر زن ؛ تا شاید اندکی این غم عظیم از این دل خسته اما افسرده نه کسر شود .
بعضی از حس ها مختص توست ، دیدی یک لحظه فراق کربلا میاد سراغت؟ اون موقع حالت خوب نیست ، نه؟ یه دقیقه است پلی یه مداحی .. اون وقته که روحت پر میکشه کربلا . اون وقته که حتی تو خیالاتت دوست نداری برگردی ! اون موقع است که میفهمی همه چیز تو میدی برای یک دقیقه کربلا . یک دقیقه کربلا بهم بدید .
یه چیزی بگم :) دیگه لازم نیست به کسی بگی چه حسی داری . شاید اون که میگه میفهمتت نقابی زده برای ازار دل کوچکت . رفیق .. رفیق فقط حسین ! رفیق فقط حسین
گفت حلالت نمیکنم .. و چقدر این حرف مثل سیلی بر زندگی ام خروشید و ویرانم کرد! تو دلم گفتم پس قول هامون چی میشه؟ دلم جواب داد :بسپارش به خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تو غرق میشوم دریای جان .. میمیرم و زنده تر میشوم دریای جان.. قدم میگذارم ! استوار و محکم :) در تو دریای جان .. تا .. تا به یاد معشوقان رسم عشق را کنم محیا دریای جان ..
𝐡𝐨𝐥𝐲 𝐰𝐚𝐫 | جــهاد
در تو غرق میشوم دریای جان .. میمیرم و زنده تر میشوم دریای جان.. قدم میگذارم ! استوار و محکم :) در تو
به شوق غرق شدن دنیا را میگذارم و میروم .. امان از دلتنگی .. امان از فراق و فراق و فراق .. که حتی اگر نوجوان باشی ، نوجوانیت تباه میشود بر سر یک اتفاق ناگوار ! میدانی تغییر کرده ای :)) یعنی تو حس کرده ای پیر شده ای کمرت خم شده است . ولی اطرافیانت میگویند که چقدر فهمیده و عاقل شده ای .. نمیدانند که چه شبها تا صحر گذشت و جان ما با او رفت .. نمیدانند دنیایمان با هر قطره اشک نهفته و بی صدا بزرگ شد تا دریا شود . نهالی که ناغافل چشم بازکرد و دید در دریا غرق شده ؛ دریایی که عشق الله او را به سمت کشانده بود :))) دریایی از جنس عشق به الله .
یه بار از دور دیدمش شونه هاش میلرزید .. وقتی بهش نزدیک شدم، دستاشو گرفتم بغلش کردم :)) هق هق گریه هاش شدید تر شد این بار تو آغوشم مثله یه ماهی موقع خفه شدن میلرزید . کی میتونست باهاش اینکار رو کرده باشه؟ کی به خودش جرئت داد به رفیق من کمتر از گل بگه؟ ازش پرسیدم جواب نداد و بیشتر لرزید ، بارها پرسیدم ..تو همون وضع اروم گفت : +تو نمیدونم چیشد که چشام سیاهی رفت دنیا تاریک شد برام وقتی فهمیدم من ازردمش ولی خودم هیچگاه متوجه اش نشدم ! ولی اون میدونست من دارم میرم؟ اون میدونست ؟ نه!! چون هیچوقت به خودش اجازه نداد حتی بپرسه حالت چطوره .. باید میرفتم برای همیشه به جاده بی انتهای زندگی خودم ؛ من تنها بودم از ازل :) ولی .. اون مثل من نبود . اون نباید تنها میشد .. یعنی بودن من هم بی فایده بود فردی که هیچ گاه بودنش تاثیری رو هیچکش نزاشت .
نمیدونم .. ولی برای من یه جور حسرت شده . که بگن جان داده در حرم امام حسین علیه السلام . روزی هزار بار به خودم میگم اگه نتونم امسال برم کربلا چی میشه ؟ یعنی من یه جا غیر حرمت میمیرم امام حسین؟ میشه مثل خودت تو غربت باشه ؟ ناشناس بودن حس خوبی داره .. حسی که سه روز رو زمین های داغ کربلا تجربه کردی . حرف ها تو ذهنم نمیان .. خسته ام اشفته ام من غیر تو کیو دارم؟ تو رفیقمی :)) اربابمی :)) همه کسمی :)) این روزا بیشتر از هر کسی بهت احتیاج دارم ، شاید بخاطر اینه امیدم از ادمای این دنیا قطع شده . دوست دارم قبل سفرم به کربلا یه وصیت نامه بنویسم با این موضوع که در حرم جان خواهد داد! کاش میشد .. بار ها گفتم نه؟ ولی خودت یا امام حسین میدونی من چقدر از این دنیا و ادماش خستم این دلم شکستم فقط یه کنج حرم میخواد .