خاطرات آزادگی قسمت نود و پنج

#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت نود و پنجم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ..... دوست داشتم به اسرای مجروحی که در دیگر راهروها بودند سری بزنم و احوالشان را جویا شوم اما بدنم از انرژی تخلیه شده بود و توان حرکت نداشتم ، فریادهای غم انگیز اسرای سلولها و ناله های جانسوز مجروحین و بیمارانی که در راهروها مانده بودند آتش به جانم میزد!! خسته ، نگران ، تشنه ، گرسنه ، مجروح و بیمار بودند و فریادرسی هم نداشتند!! از من هم هیچ کاری بر نمیآمد! ناگزیر با دلی پر درد چسبیده به دیوار دراز کشیدم ، خودم و آنها را به خدا سپردم و سعی کردم بخوابم ! تصاویر همه ی سالهای گذشته ی عمرم در کنار سناریوهای مختلفی که برای آینده پیشبینی میکردم در ذهنم رژه میرفتند!! اما کم کم پلکهایم سنگین شدند و به خواب رفتم!! شاید ساعتی خوابیده بودم که ناگهان احساس کردم مگسهای زیادی بر زخم پای راستم نشسته و وول میخورند!!! از خواب بیدار شدم اما صدایی نشنیدم ، وقتی در روشنایی روز تجمع مگسها بر زخمهای بدنم را میدیدم صدایشان را هم میشنیدم!! اما اکنون صدایی به گوش نمیرسید و فقط حرکتشان را حس میکردم !! پایم را تکان دادم تا از من دور شوند ولی مگسی پر نزد!! ابتدا فکر کردم حتمأ خیالاتی شده ام و سعی کردم فکر خود را به چیز دیگری مشغول کنم ، اما احساس وجود جنبش و حرکت روی پایم آزار دهنده بود!! وقتی با تکان دادن پا مگسی از روی آن نپرید فکر کردم شاید مورچه ها بر روی زخم پایم میهمانی گرفته اند!! خارشی عجیب بر روی زخم افتاده و رهایم نمیکرد !! میدانستم اگر دست ببرم و روی زخم را بخارانم خون جاری‌ میشود !! نور کافی هم وجود نداشت که نگاهی به زخم پایم بیندازم!! سعی کردم به چیزهای دیگری فکر کنم تا تمرکز بر آنها فراموش شود ! دل را روانه ی وطن کردم و به خانواده هایی فکر کردم که با گذشت چند روز از سقوط جزایر هنوز از فرزندان رزمنده ی خود بی خبرند و در انتظار بازگشت آنها هستند!! در حالی که بعضی از آنها شهید شده و پیکر مطهرشان در جزایر باقی مانده و بعضی به دست دشمن اسیر شده و اینک در کنار من هستند ، با وضعیتی بغایت بغرنج و آینده ای کاملأ مبهم و فرزندانی که مظلومانه و در اسارت دشمن به شهادت رسیده و در جای نامعلومی دفن شدند و رزمندگانی که به عقب برگشته و بی هیچ قصور و تقصیری فقط بخاطر زنده برگشتن ، در مقابل این خانواده ها سرافکنده بوده و از سرنوشت همرزمان خود اظهار بی اطلاعی میکردند ... ادامه دارد....

#حدیث ▪️امام باقر(ع): هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد. 🏴 سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد. @gahe_ashegi

مبلغ غدیر باشیم اطعام غدیر عقد اخوت در غدیر یه کار نیک در غدیر یه چیزی رو انتخاب کن واسه خیر و برکاتش هم برو مطالعه کن حتما همین روزا نتیجه میگیری @gahe_ashegi

🌸 اگر روزم پریشان شد، فدای تاری از زلفش که هر شب با خیالش خواب‌های دیگری دارم! 👤 #اخوان_ثالث #شب_خوش @gahe_ashegi

#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج سلام بر مهدی😍🤚 روز من با سلام بر تو آغاز می شود💚 @gahe_ashegi

آقاي حاج حسین اسکندری🌷: 🏴 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته 🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔘صبح دوشنبه پنجم تیر ، هفتم ذی‌الحجة و عاقبت شما و منتسبین محترم به خیر ، روزگارتان منور به نور هدایت و رحمت الهی و متبرک به برکات آل الله صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین باشد ان‌شاءالله. 📿 ذکر روز دوشنبه یکصد مرتبه: 💐 یاقاضی الحاجات💐        🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴 هزار خاطره ی غم نمیرود از یاد غروب سرخ محرم نمیرود از یاد به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند رباب و خیمه ی ماتم نمیرود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرم خروش غیرت زمـزم نمیرود از یاد دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد همان مصیبت اعظم نمیرود از یاد به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان بدون یاور و محرم، نمیرود از یاد اسیر بودن با خواهران بی معجر هجوم سیلی محکم نمیرود از یاد به شام بر سر ما سنگ میزدند از بام بلای شهر جهنم نمیرود از یاد به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت سر شکسته و درهم نمیرود از یاد نوكرنوشت: یا باقرالعلوم هرچه شنیده اید غریبانه دیده ام باور نمی کنید چه رنجی کشیده ام کـوفه به شام را در ایام کـودکی همپای عمه ام رقیه دویده ام صلي الله علیک ياسيدنا المظلوم يا اباعبدالله الحسين شهادت جانسوز نهال گلشن دین، نور دیده ى زهرا سلام الله عليها، شاهدِ كوچکِ كربلا امام محمد باقر(ع) تسلیت باد🏴 🏴🏴🏴🏴 *اللهم اجعَلنیٖ وَ المُتَلَقّیٖ هٰذِهِ الرِّسٰالةِ و جَمیٖعِ المؤمنینِ وَ المؤمِناتِ و المسلِمینِ و المُسلماتِ وَ مَنْ لَهُ حَقٌّ عَلَیَّ وَ مَنْ قَلَّدَنیٖ الدُّعاءَ فی دِرعِکَ الحَصینَةَ الَتیٖ تَجعَلُ فیهٰا مَن تَشاءُ و أَنزِلْ عَلَینا مِنَ السَماءَ ماءََ غَدَقأََ طَهوُرأََ وَ مِدْرارأ وَ صَلِّی اللهُمَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ و عَلیٰ آلِهِ الطَّیبین الطّاهِرین .* 🏴🏴🏴🏴 @gahe_ashegi

خاطرات آزادگی قسمت نود و ششم