فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز اول وقت همراه با نماز حضرت صاحب عصر به درگاه خدا پذیرفته میشود
15.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا دلار گران نشد؟ رسانههای منتقد دولت چرا به دنبال افزایش انتظارات تورمی هستند؟
@gahe_ashegi
اگر میخوای تو پویش #حریفت_منم شرکت کنی به شماره ۳۰۰۰۲۱۲ پیام بده
شرکت کنی اون پیام میاد برا ثبت نام
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
#قصه_خاطرات_آزادگی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
قسمت یکصدوسیو دوم
.... بطوری که چسبندگی پلکهایم کمتر شده و چشمانم نیمه باز شد ! دیدن چند چهرهی مظلوم ، با صورتهای آغشته به خاک و خون که بعضأ رد کتکها و سیلیهایی عراقیها هم بر آن نقش بسته بود که با نگاههای مهربان و نگران و در عین حال متبسمی به من چشم دوخته بودند و در همان حال مرتب خدا را به خاطر زنده بودنم شکر میکردند حال دل مرا کاملأ خوب کرد ، همهی دردهای خود را فراموش کردم و بعد از چند روز برای اولین بار در پاسخ به تبسم آن عزیزان لبخند زدم! نگاهم را بر چهرهی یکایک آنها چرخاندم و بسختی از همهی آنان به زبان سخن تشکر کردم و از خداوند برایشان حسن عاقبت طلبیدم ، گرچه در پس همهی غبارها همهی آنها چهرههایی دلنشین داشتند ولی من هیچکدام را بجا نیاوردم، اما گویا با وجود تغییرات وسیع چهره به دلیل سوختگی و آلودگی به خاک و خون و خاکستر ، یکی از آنها مرا شناخته بود ، همان عزیری که مرا در آغوش داشت!! او به آرامی مرا به نام خواند و در گوشم گفت : اگر کاری داشتید بگوئید! ما مواظب شما هستیم! ضمن تشکر مجدد از او پرسیدم که چگونه متوجه وضعیت من شده و به یاریم آمده بودند با پاسخی که داد لبخند بر لبانم منجمد شد و حال خوشم دوام نیافت ! فهمیدم که اسیری با شهادت مظلومانهی خود ناجی من بوده است ! به طرف دیگر راهرو اشاره کرد تصویر تار کسی را دیدم که در کنار دیوار دراز کشیده بود! آن عزیز گفت که این پیکر شهیدی است که یکی دو ساعت پیش به دیدار حق شتافت و ما از یکی از سلولهای انتهای راهرو او را تا اینجا تشییع کردیم ! وقتی به اینجا رسیدیم گمان کردیم که شما هم شهید شده و بر زمین افتادهاید! اما وقتی بررسی کردیم متوجه نبض و تنفس شما شدیم ، از چند سلول هر کدام ذرهای آب گرفتیم در آفتابه جمع کردیم و به سراغت آمدیم و الحمدلله الآن هم که زندهاید ، خیلی از آنها تشکر کرده و دعایشان کردم ، حالم کمی بهتر شده بود ، در مورد هویت شهید پرسیدم او را نمیشناختند! خواهش کردم مرا به کنار پیکر شهید برده و اگر ممکن است تنهایمان بگذارند ! آنان نیز چنین کردند.
شهید نوجوانی تقریبأ هیجده ساله بود با چهرهای گندمگون ، موهایی خرمایی و ریش و سبیلی کرکی و کم پشت که شلوار خاکی رنگ نیروهای بسیجی را به پا و زیرپوش سفید چرک مردهای بر تن داشت ، نقش انگشتان دست بر دو طرف صورتش نشان میداد که میزبان او در لحظهی شهادت مظلومترین سیلی خوردهی در راه اسلام است (سلام الله علی بضعة الرسول و زهراء البتول) ، سر تا پای او را برانداز کردم زخم و ضایعهای جدی در او ندیدم ....
ادامه دارد...
کمتریـن مـهربانـی ایـن است
که در انـتهای شب✨✨✨
برای آرامش یکدیگر دعا کنیم
✨✨شبتون بخیر✨✨
@gahe_ashegi