eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
برخی فکر می‌کنند نهایت حضور ادبیات در زندگی، به اندازه درس ادبیات فارسی و زبان فارسی مدرسه است و اگر خیلی بخواهند پیش بروند، می‌شود به اندازۀ نوشتن نامه به معشوقۀ گیسو کمند و یا آن سوار بر اسب سپید. اما یک دغدغه‌مند پیدا شده‌است که حد و مرز ادبیات را بسیار وسیع‌تر از آنچه تصور می‌کنیم، می‌داند. شاید مثل من، امکان حضور در فضا را نداشته باشید؛ اشکال ندارد! فضا را به حضور شما آورده‌اند. عضو کانال این رویداد شوید و از فایل‌های آن استفاده کنید. 📌 https://eitaa.com/khaneadabiat @gahnevis
همیشه به اسم‌ام، «رجاء» بالیده‌ام؛ نه به خاطر خودم که به خاطر معنای اسم‌ام. این اسم اگرچه در قرآن نیامده‌است، اما در دعاهای بسیاری هست؛ چه به لفظ و چه به معنا. اصلا ما به «رجاء» (امید) استجابت، دست به دعا بر می‌داریم و «می‌خواهیم». ما وظیفه‌مان «خواستن» است؛ ما می‌خواهیم حالا او صلاح دید بدهد. امروز، چشم‌تان که تَر شد، دل‌تان که لرزید، به «رجاء» عرفه که رسیدید، از خاطرتان بگذرد که یک «رجاء»ای هم هست که ملتمس دعاست. دعا برای اهلی شدن؛ دعا برای به راه آمدن؛ دعا برای عاقبت به‌خیر شدن خودش و خانواده‌اش. یا حق @gahnevis
گفته بودم؟ همه رنگی به تو می‌آید و وقتی می‌روی دنیای من سراسر بی‌رنگ می‌شود! ص۱۰ @gahnevis
این سه نقطه را برای تو گذاشته‌ام عشق من! همیشه اینها نشانۀ سانسور نیست، هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده مثل من که وقتی نگاهت کنم سه نقطه بیشتر نمی‌بینم تو من و خدا ص۱۸
هدایت شده از [ هُرنو ]
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامدگان و رفتگان از دو کرانهٔ زمان سوی تو هان ای تو همیشه درمیان در تو می‌چرد آهوی گرد سر تو می‌پرد باز سپید کهکشان هرچه به گرد خویشتن می‌نگرم درین چمن آینه‌ی ضمیر من جز نمی‌دهد راستش را بخواهید من اینطور فکر می‌کنم که آقای نیکولاس هوپرِ آهنگساز، این قطعه را برای این سی‌ دقیقه‌ای که در دو دقیقه و سی‌وهفت ثانیه عصاره شده است ساخته و نه برای آن سکانسِ طلاییِ هری‌پاتر. دلم نیامد تماشای ترقّصِ ابرهای فیلبند را تک‌خوری کنم. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مهجور
هوالحق برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب به راستی که به بازی برفت چندین سال  سعدی @maahjor
وقتی نیستی بهانه می‌گیرد دلم تلخ می‌شود. سر راه یک چیز شیرین هم بخر ص۲۴
آقا جانم! می‌دانم که می‌دانید! پس زیاده عرضی نیست. @gahnevis
طلوع خورشید در مسیر پابوسی حضرت شمس الشموس(علیه‌آلاف‌تحیة‌والثنا) @gahnevis
سلام بر علی، پسر موسی @gahnevis
خدا رحمت کند رفتگان‌تان را؛ پدرهمسرم که خدای تعالی بیامرزدش، هر بار که سفر می‌رفتیم توصیه می‌کرد از خوراک و میوۀ منحصر به مقصد سفرتان بخورید. دیروز رفتم میوه بخرم جناب ایشان که در عکس است، چشمکی زد که یعنی مرا بِخَر! من هم که ضعیف‌النفس؛ دستم لرزید و کارت بانکی بر روی دستگاه کارت‌خوان میوه‌فروش سُر خورد. شیرین بود. به نظر از تیر و طایفه طالبی است اما طعمش متفاوت بود. فروشنده‌اش به نام تیل مشهدی معرفی کرد. ما که خوردیم و لذت بُردیم؛ خدایا وی را بر کام دیگر خواهَنْدِگانش نیز برسان. الهی آمین @gahnevis
از سه هفته قبل، هر روز در این برنامک (اپلیکشین) ثبت‌نام می‌کردم به امید اینکه غذای حضرت روزی‌مان شود. نشد تا بشود؛ الخیر فی ماوقع. وقتی در خیل زُوار حضرت بعضی را می‌دیدم که با چه شرایط و وضعیتی آمده‌اند، درد روزی نشدن غذای حضرتی را اینچنین التیام می‌دادم که «فلانی! تو غذای حضرتی نخوری و به امثال اینها برسه اُولی است.» اما این حرف وَر فرهیخته‌ام بود. وَر دیگرم می‌گفت: «یعنی از کَرَم آقا چیزی کم می‌ره هم به اینا برسونه هم به من!» دعوایی بود در درونم. تا بالاخره گرمای استکان چای شیرین چایخانه حضرت، دیشب و خنکای شربت امروز کمی این عطش را التیام داد. آقا جانم! همین که ما را راه دادید، از سرمان زیاد است. کور شود چشمی که نبیند. @gahnevis