eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ وقت فکر نمی‌کردم از اعداد درجه دماسنج اینقدر متنفر باشم؛ از دَهُم دَهُم‌اش. از ۳۷.۶ از ۳۸.۳ از ۳۹.۸ به علم ریاضی، اعداد در دماسنج جیوه‌ای یک‌دهم یک‌دهم است اما در قاموس والد‌گری هر کدام‌اش دنیا دنیا استرس و التهاب است. دیشب وقتی پرستار سرمای سوزن را به پوست دست‌ات رساند، یکبار و تنها یکبار لرزیدی؛ و بعد بی‌صدا با حلقه اشکی به دور تیلۀ چشمانت اول، دو ظرف نمونه خون را تماشا کردی و بعد قطره قطره سِرُم را. مادرت می‌گوید تو مثل من هستی؛ تو دار! اما دیشب فهمیدم تو مثل خودت هستی خیلی خیلی خیلی تو دار. تنت سلامت پسر! بعدالتحریر: به برکت اسم «شافی» حضرت رحمان، حال پسرم خیلی بهتر است. تن عزیزانتان صحیح و سالم
هدایت شده از حرفیخته
حرفیخته را باز می‌کنم. توی باکس، متن را paste می‌کنم. بعد select all و بعد delete. به ارواح خودم چند تا آب‌نکشیده می‌فرستم و تهش دهن کج می‌کنم: "تو که جیگرِ خودافشایی نداشتی، بی‌جا کردی خودتو قاتی نویسنده‌ها جا کردی."
هدایت شده از [ هُرنو ]
(که خدا رحمتش کند)، در کتاب اش، می‌گوید: «تاریخ مثل یک صفحهٔ کاغذ است که ما روی پهنه‌اش زندگی می‌کنیم و درد می‌کشیم، دردی به پهنای کاغذ. وقتی گذشتیم در پروندهٔ تاریخ به شکل خطی دیده می‌شویم، همان خط لبهٔ کاغذ. گاهی هم اصلا دیده نمی‌شویم.» همین :) یاد این غزل می‌افتم که مطلعش این بود: اگر کسی شب سرما به ابرها زد و گم شد، مرا به یاد بیارید... آقاچاوشی هم صوتی‌اش کرده است. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
تابستان امسال، صبح روز عید غدیر، برای اولین بار در عمرم، به عنوان یک زادۀ تهران، تهران‌گردی کردم. آن هم به همت جناب جواهری (خدایا به سلامت دارَشْ). آن برنامۀ تهران‌گردی، بر اساس بخشی از نوشته‌های ادوارد براون در کتاب بود. تهرانی که براون در آن ایام دیده بود بسیار متفاوت از تهران ۱۴۰۲ ما بود؛ شکی نیست. اما روش و شیوه انگلیسی آن موقع، با انگلیسی ۱۴۰۲ تفاوت چندانی نکرده است. مصداق‌اش فیلم بالا. ضمنا، نسخه صوتی این کتاب را می‌توانید از طاقچه بشنوید. @gahnevis
مثل خورشید از پشت تاریکی‌های من درآمد و خندید بی‌دریغ. مثل یک کشتی در دریای اشک‌های من فرونشست و غرق شد بی‌دلیل. این، همۀ داستان بود. @gahnevis
حرفهایشان غصه‌دارت نکند چون عزت و آبرو یکسره دست خداست. سوره یونس آیه ۶۵ و اما بعد... کاش باورمان، به اندازه لذت بُردن‌مان بود؛ کـــــــــــــــاش!
هدایت شده از حُفره
https://survey.porsline.ir/s/Tc5eElh دوستان تهرانی عزیز خیلی لطف می‌کنید اگه به دانشجوی فلک‌زده‌ای کمک کنید و این پرسشنامه رو پُر کنید😫 خیلی ممنون میشم
Abdolreza Helali - Nahelatal Jesm - 128.mp3
4.92M
ناحلة الجسم یعنی نحیف و دلشکسته میری جوونی اما مادر پیری بهونۀ سفر می‌گیری باکیة العین یعنی بارون غصه‌ها می‌باره چشای مادر ما تاره دیگه علی (علیه السلام) شده بیچاره منهدة الرکن یعنی توون برات نمونده بانو کی قلبتو سوزونده بانو کی بالتو شکونده بانو معصبه الراس یعنی بستی سری رو که پر درده رنگ رخ تو مادر زرده تو کوچه کی جسارت کرده جوری لگد خوردی که نمی‌تونی بلند شی از جات جای غلاف رو بازوهات داری میری کنار بابات هیچ کسی ای وای من نگفت تو کوچه به اون کافر نزن زن رو جلوی شوهر بمیره زینب‌ات ای مادر وای مادرم @gahnevis
هدایت شده از [ هُرنو ]
چند روز پیش، با عزیزان و رفیقان گروه درجه‌یک و ناب ، جلسه‌ای داشتیم با آقای . بهانهٔ جلسه، کتاب سه کاهن اثر نویسنده بود. اما همان‌طور که انتظارش را می‌کشیدم، آقای قیصری دست ما را گرفتند و کشاندند وسط بحث . حقا که استفاده کردم. بعضی از صحبت‌های ایشان را برایتان نوشته‌ام. حیفم آمد نخوانیدش: 🔰🔰🔰 «کسی که حرفه‌ایه، همه‌چیش حرفه‌ایه. حرفه‌ای‌گری به این نیست که من پنجاه جلد کتاب داشته باشم. خواب شما، خوراک شما، نشستن شما، زمانی که کار می‌کنید، مهمه. من تحت هر شرایطی باید حداقل ۵۰۰ کلمه بنویسم. سر همون ساعتی که باید بشینم. اینکه هر وقت حسش بیاد نیست که. این چه حرفه‌ای‌گری ایه؟ آدم باید یه اندوخته جمع کنه. همه چیز باید برنامه داشته باشه. اگه کسی نظم توی نوشتن نداشته باشه هیچی نداره. باید جای نوشتن‌تون مشخص باشه. ذهن عادت می‌کنه. سلوک نوشتن باید داشته باشید. اگه نداشته باشید هیچی ندارید. شما توی هر شغلی برید سلوک دارن. راننده‌ها سلوک دارن. کجا بنزین بزنم؟ کجا صبونه بخورم؟ در هر صنف و رشته‌ای اگه سلوک نداشته باشید، می‌شید دیمی! کارمندید شما؟ خب شب بنویسید. ولی بنویسید. این حرفا که حالا هر وقت حالش بیاد هر وقت حسش اومد و اینا رو نداریم! من روزانه مشخص می‌کنم که چقدر نوشتم...» راستی، دیشب تولد ایشان هم بود :) پی‌نوشت: ، حالا نه ماهش شده. دارد کم‌کم راه می‌افتد و من لذت می‌برم که عضوی از این گروه هستم. در گوشی بگویم که برای سال بعد ممکن است عضوگیری داشته باشیم. :) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف