eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
384 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی از این نمودارها و آمارها (که اگر ان‌شاءالله درست باشند) چه التیام‌بخش هستند. اما... بزرگواری که می‌روی و روی آن صندلی‌ می‌نشینی، تو را به مقدساتی که قبولی داری، بیش از این عامل ریزش نشو! اگر بتوانی ریزش‌ها را به رویش‌ها تبدیل کنی، که گلی به گوشه جمالت. رفته‌های محترم! درس بگیرید از آنانی که بودند و الان نیستند؛ نیستند چون مردم نخواستندشان. ضمنا... می‌شناسم در اطرافیان‌ام افرادی را که رای ندادند ولی متخاصم نیستند، برانداز نیستند، بدخواه نیستند. درد دارند. رنج کشیده‌اند. گوش می‌خواهند برای شنیده‌شدن حرفهایشان؛ و اراده‌ای می‌خواهند برای گام محکم و درست برداشتن برایشان. @gahnevis
وقتی این جنابِ ۷۹۱ صفحه‌ای، از دست آن دوست، به دستم رسید، پیش خودم گفتم: «یک مهمان به قفسۀ در نوبت خواندن‌هایم اضافه شد.» ولی وقتی به قلاب فرناندو آرامبورو افتادم، حتما جناب‌ِ کتاب پیش خودش مرتب تکرار می‌کند: «ای‌خدا! اسیر چه آدم گیری شدم! ولم کن بابا!» بعدالتحریر۱: به مصداق آنچه بر خود می‌پسندی، بر دیگران هم بپسند؛ می‌خواهم یک جلد از این کتاب را به یک نفر از خواهَنْدِگان!! آن اهدا کنم. کافی است عبارت را به شخصی بنده ارسال بفرمایید تا در آخرین شب جمعه شعبان‌المعظم قرعه‌ای در بیاندازم و برنده را مشخص کنم. پیشاپیش از اینکه بیشتر از یک جلد نمی‌توانم اهدا کنم عذرخواهم. ضمنا گفتنی است کتاب خودم نیست، چرا که خودم خط‌خطی‌ است. 😁 خدایی‌اش فکر نمی‌کردم، کانال‌ام اینهمه مخاطب برخط داشته باشه!😵‍💫 شیطونه یه چیزایی در گوشم داره میگه. @gahnevis
می‌دانی؟ وقتی برات نامه می‌نویسم یک دور آن را می‌خوانم تا ببینم همۀ جمله‌ها با «تو» نوشته شده یا «شما» و چقدر از این غوطه خوردن بین «تو» و «شما» لذت می‌برم. ص۱۴۵ @gahnevis
بعضی دعوت‌نامه‌ها پیوست ندارند؛ یک یا چند صفحه است و تمام؛ اما برخلاف دستۀ اول، بعضی دعوت‌نامه‌ها پیوست دارند؛ آن هم چه پیوست‌هایی. گاهی آنقدر زیاد و قطور می‌شوند که می‌توانی از دل آن‌ها مثنوی‌ها بِسُرایی و رمان‌ها دربیاوری. یکی از آن دعوت‌نامه‌های دارای پیوست، دعوت نامۀ ماه رمضان است. آدم کاردرست‌ها چند روز مانده به رجب‌المرجب، حال و روزشان رمضان المبارکی می‌شود. پیوست دعوت نامه‌هاشان هم قطور است؛ به اندازۀ زمین تا وسط آسمان هفتم؛ البته دعوت‌نامۀ من و امثال من هم قطور است؛ قطور به زولبیا و بامیا، قطور به طعم نان تازه سنگک و پنیر تبریزی، قطور به کارتون زهره و زهرای ایام کودکی، قطور به خاطرات چرت زدن زیر قرآنِ شب‌های احیاء، قطور به دو راهی حساب و کتاب فطریه به گندم یا برنج. خدایا! به مقربان درگاهت قسم! رمضان امسال را اگر دیدم، که ان‌شاءالله ببینم؛ خودت! خود خودت! خود الرحم الراحمینت، دستی بَر آر و کاری کن دیدنم با درک قرین باشد. خودت را چه دیدی! شاید رمضان آخرم شد. . @gahnevis
خلقت ما یک ضعف دارد. همان‌طور که می‌توانیم چشم‌هایمان را ببندیم که بعضی چیزها را نبینیم، کاش می‌شد گوش‌هایمان را هم ببندیم تا بعضی چیزها را نشنویم. ص۶۶۷ @gahnevis
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهرانی‌ها را به نام یک بزرگراه می‌شناسند، یک بزرگراه غرب به شرق و بالعکس؛ و اگر توفیق رفیقشان شود تا را دقیقتر بشناسند، می‌فهمند که او یکی از راه‌رونده‌های بزرگراه زمین به آسمان بوده‌است. @gahnevis
در دوران نوجوانی، به مجنون گفتم زنده بمان را خوانده‌ بودم. زیر از صفحۀ پایانی‌اش است. «.. بُردندم سپاه. هر کاری کردم نگذاشتند ببینمش. می‌گفتند صورت ندارد. یک دستش هم نیست. ولی‌الله مان فقط انگشتش را نشانم داد که ناخنش را بچگی کرده بود توی چرخ. گفتم: «آخی‌ یِ‌ی، ننه جان!» ولی‌الله گفت: «این را نشانت دادم که بعد نگویی ابراهیم نبود، ابراهیم هنوز زنده‌است.» بمیرم برای بچه‌هاش، برای پسرهاش. این‌ها که چیزی یادشان نمی‌آید. مصطفی دو ماهش بود. مهدی هم چهارده ماهش بود...» @gahnevis
بعضی کتابها را که می‌خوانی، گویی جرعه جرعه زهر هلاهل سَر می‌کشی؛ از جمله همین آثار است. علی اشرف درویشان، در یازده داستان کوتاه با چنان ظرافت و دقتی درصدد زهرنوشی به مخاطب است، که بیاوببین! فقر، کودک‌همسری، مرگ نوزاد، درد و بیماری، فلاکت و بدبختی در عین ۹۶ صفحه کتاب گنجانده شده است تا خدای ناکرده مخاطب لحظه‌ای فرصت برای تنفس پیدا کند. @gahnevis