#نقل_قول_مستقیم
وقتی خانه را آرام میکردم تا راحت بخوابد به تو فکر میکردم که چطور خوابش میکنی؟
وقتی ترسهای خیالی کودکانهاش را در آغوش امنم حل میکردم به تو فکر میکردم که چطور امنش میکنی؟
وقتی به دلش راه میآمدم تا غذای مورد علاقهاش را بپزم به تو فکر میکردم که چطور سیرش میکنی؟
.
.
.
وقتی... دیگر نمیتوانم به تو فکر کنم.
https://t.me/Boshra1365
@gahnevis
هدایت شده از هُرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن آمد و رمضان شد کریم...
هدایت شده از [ هُرنو ]
آن شب خواب دیدم که بر بال پرنده بزرگی نشستهام و آن پرنده در سمت قبله پرواز میکند. پرنده پس از چندی جهت خود را تغییر داد و به سمت راست متمایل شد و آنگاه به سوی مشرق رو کرد و سرانجام در جهت جنوب به پرواز درآمد. سپس مدتِ درازی رو به سمت مشرق رفت و در زمین تاریک سرسبزی فرود آمد و مرا فروگذاشت.
این جملات، بخشی از مقرری دیروز ما در #سهکتاب بود. توصیف یکی از خوابهایی است که جناب ابنبطوطه در اقامتش در اسکندریه دیده است. فردایش هم برای تعبیر خوابش پیش یکی از علمای شهر میرود.
تصویر را هم هوش مصنوعی بینگ ساخته است. راستش را بخواهید، دیگر جرأت نوشتن خوابهایم را ندارم. میترسم. بعضی از خوابها، خیلی شخصی است. یعنی اصلا عالم خواب را دیگر باید بگذاریم برای آدمها باقی بماند. یک نقطهٔ امنِ همیشگی.
#خوابنگاری
کانال عمومی سهکتاب را داشته باشید.
به زودی آغاز به کار خواهد کرد. 👇
@seketaab
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
#فلش_فیکشن (=داستان کوتاهِ کوتاهِ کوتاه)
#آن_مرد
مردی بعضی شبها برای ما نان و خرما میآورد. صدای قدمهای آن مرد خسته بود. از وقتی خلیفه در مسجد ترور شد، دیگر آن مرد نیامد. دیروز مادرم از زن همسایه پرسید: «مگر خلیفه نماز هم میخواند؟»
شاید آن مرد برای کمک به خلیفه رفته است. کاش خلیفه از آن مرد یاد بگیرد که مراقب ما بچه یتیمها و بیچارهها باشد.
#gahnevis