eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
188 دنبال‌کننده
369 عکس
68 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شترگاوپلنگ
می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود ای مه عید کجا گم شده بودی دیروز؟ که کمان ابروی من دست به ترکش زده بود شترگاوپلنگ https://eitaa.com/Camelcowleopard
1_11520498675.mp3
3.27M
🖤 ضرورت نگاه توحیدی به درگذشت شهادت‌گونۀ آیت الله ♨️ چهار نکتۀ مهم و آرام‌بخش دربارۀ این حادثه 1️⃣ یادمان نرود خدا هست! 2️⃣ آیۀ یأس نخوانیم! 3️⃣ گمانه‌زنی‌های بی‌مبنا ممنوع! 4️⃣ به لطف خدا در انتخاب بعدی امیدوار باشید.
عمق سرد و گرم روزگار را به راحتی می‌شد دور چشمانش دید. ماشین حامل پیکرها به جلو می‌آمد و او بی‌آنکه بداند قاب تصویرش چه چیزی را ضبط می‌کند سعی می‌کرد دوربین‌ گوشی‌اش را سمت ماشین ثابت نگه دارد. اشک می‌ریخت و پا عقب می‌کشید. چشم برنمی‌داشت، انگار عزیز کردۀ خودش را تشییع می‌کند. @gahnevis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ دیروز چهارشنبه دوم خرداد صفرسه بعد از حضور چهار ساعته در تشییع، باید علی‌رغم نبض دردی که در پایم می‌زد و پلک‌هایی که از خستگی میل به روی هم داشت به‌مناسبتی در حرم حضرت روح‌الله حضور پیدا می‌کردم. بالاخره رفتم. وقتی رسیدم با هماهنگ‌کننده تماس گرفتم، پیامک زدم ولی بعد از پنجاه دقیقه، آن کار محقق نشد. عجیب آنکه اصلا ناراحت و یا آزرده خاطر نشدم شاید به خاطر اینکه آن کار، بهانه‌ای شد تا بعد از بیست‌وسه سال با پیرجماران تجدید دیدار کنم؛ البته صحن و سرای روح خدا خیلی تغییر کرده بود... بگذریم. بیرون که آمدم طوفان شده بود؛ اهتزاز پرچم و صدای داخل فیلم و لرزش دست و دوربین، همه از صدقه سر همان طوفان است. پیش پای پرچم صحن حرم امام ایستادم و این فیلم ۱۴ ثانیه‌ای را گرفتم؛ و در تمام مدتی که دایرۀ قرمز صفحه نمایش برایم چشمک می‌زد، پیش خودم فکر می‌کردم... آیا این طوفان می‌تواند داغ فقدان را اندکی کم کند؟ آیا این طوفان می‌تواند خاک غریبگی میان «ما» و «آنها» را کم کند؟ آیا این طوفان می‌تواند نقاب از چهره منافقان بیندازد؟ آیا این طوفان می‌تواند خواب‌‌زده‌ها را بیدار کند؟ آیا این طوفان می‌تواند زمان را به عقب برگرداند؟ @gahnevis
در برگ رأی نوشتیم ؛ آمد خلق را کرد و آخرش هم شد کردۀ رهبر. @gahnevis
۲ محبوب که باشی، مردم با عکس‌ات هم عکس می‌گیرند. راستی تو ابراهیم بودی یا روح‌الله؟ @gahnevis
خرداد صفردو، حضرت روح‌الله را از نادرخان ابراهیمی خواندم و امسال از نوشتۀ محمد قائم‌خانی. تفاوت میان دو اثر بسیار است، مقایسه‌شان بماند به بعد. امام، همو که تمام معادلات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی عصر حاضر را بَرهم زد، اقیانوس عواطف و احساسات است. آقا روح‌الله عازم حج شد. زمستان بود که راهی خوزستان شد، از آنجا به عراق رفت و نجف و کربلا و کاظمین را زیارت کرد. سپس راهی سوریه و اردن شد تا از بیروت سوار بر کشتی، از مدیترانه به دریای سیاه برود و به حجاز برسد. در بیروت عکسی انداخت و نامه‌ای نوشت به قدس ایران؛ «تصدقت شوم! الهی قربانت بروم! در این مدت که مبتلای به جدایی از نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است.» ص۵۵ @gahnevis
شعر: گلستان سعدی، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، باب اول: در سیرت پادشاهان، ص۶۵ @gahnevis
از نظر سیاسی حاج آقا روح‌الله سه سکوت معنادار داشت. سکوت اول مربوط به منش سیاسی آیت‌الله بروجردی بود. بعد از گذشت چند سال، اختلاف حاج آقا روح‌الله با ایشان در برداشت و موضع‌گیری سیاسی، بین خواص از شاگردان آشکار شد ... سکوت دوم به مسأله فدائیان اسلام مربوط می‌شد. از نظر کلی، مشی حاج‌آقا روح‌الله با راهی که نواب صفوی و یارانش می‌رفتند، تفاوت بنیادین داشت ... سکوت مهم دیگر او به جریان ملی شدن صنعت نفت برمی‌گشت... @gahnevis
آذری که برای «خدایی» همه ماه‌های سال است بهانه شد تا ، عاشق پاک باختۀ نشسته در عکس بالا را به صورت مجازی ببینیم؛ من و اهالی . متولد ۳۷ بود ولی در عشق‌ورزی جوان‌تر از سن و سال‌ شناسنامه‌اش بود. برایمان از کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش گفت؛ از استادهایی که دیده بود؛ از نشست و برخواست‌های ادبی‌اش؛ از هزار داستانی که نوشته بود و به امر استادش همه را پاره کرده بود؛ از سایه‌وار بودن پدر در زندگی‌اش؛ و در همه این گفتن‌ها کوه بود. استوار؛ سینه ستبر؛ پرغرور. اما به محض اینکه از «آذر» سفر کرده‌اش گفت، صورتش جمع شد، ابر شد، بارید. اِبایی نداشت تا یک مشت جوان اشک‌اش را ببینند. هرچند که در این شکستن و باریدن هم یک غرور شیرین موج می‌زد. آذر برای ما، نام یک ماه از ماه‌های سال است اما برای او همه روزهای زندگی‌اش است؛ حتی الان. الانی که او هست و تخت خالی آذر‌ش. آذرِ او دیگر جسم نیست تا در کالبد جسمانی، روی تخت جا بگیرد. آذر او الان برای خدایی هواست، او را در برمی‌گیرد. دیشب «خدایی»، در عشق ورزیدن خدایی کرد و ما نفهمیدیم یکساعت‌ونیم گفتگوی‌مان چگونه سپری شد. از او قول گرفتیم یک دیدار دیگر بنشیند تا از برایمان بگوید. آدم‌هایی که حتما الان، یکی از مهمترین‌هایشان آذر است. پیشنهاد می‌کنم علی خدایی را که به صدای خودش است، گوش بگیرید. زیباست. سلامت باشی هم‌قدم شب و روز . باغ عشق‌ات آباد مرد. @gahnevis