eitaa logo
گله‌دار ۳۱۳
342 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
237 ویدیو
3 فایل
شناسه ارتباطی : @galehdar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💡عبرت از تاریخ: اختلاف، عامل عقب‌ماندگی منطقه‌ی متمدن ، و ✍ در اینجا خود را ناگزیر به اشاره کوتاهی از جریان بخش شدن می‌دانم. منطقه‌ی بویژه قصبه‌ی گله‌دار پس از افول در دوره‌ی پس از بخاطر نفوذ نوادگان «ملافریدون لر» مورد توجه فرمانروایان افشاریه، زندیه و قاجاریه و پهلوی بود. گله‌دار در آن روزگار مرکز داد و ستد بود. از این رو ضابطین منطقه هم از میان رجال برجسته‌ی گله‌دار انتخاب می‌شدند. پس از حوادث شهریور ۱۳۲۰، منطقه‌ی گله‌دار بر اثر درگیری‌های طایفه‌ای و از هم پاشیدگی روابط سرشناسان گله‌داری با «مرحوم علی اکبر خان مالکی‌مقدم»، بهانه و فرصت مناسبی برای کنار گذاشتن گله‌دار از جایگاهی که داشت بوجود آمد. «مرحوم امان‌الله خان کریمی» که روزگاری در گله‌دار خدمت کرده بود و همسری از گله‌دار هم برگزیده بود و از موقعیت و جایگاه گله‌دار در و تأمین گندم و جو و خرما و کالاهای تجاری در منطقه آگاه بود، پس از آنکه توانست برای این منطقه پست دست و پا کند، کوشش داشت گله‌دار را به بخش تبدیل کند. از رجال آنروز گله‌دار کسی حاضر به همکاری با او نشد. چون «علی اکبر خان» بخاطر روی‌گردانی ملاهای گله‌دار از او سکوت اختیار کرد؛ ملاهای گله‌دار هم قدمی در راه همکاری با مرحوم کریمی برنداشتند. سرانجام لامرد که روستایی با چند خانوار در منطقه‌ی معروف بود بعنوان مرکز بخش انتخاب شد و در سال ۱۳۲۷ هجری‌شمسی بخش لامرد پا به عرصه‌ی وجود نهاد و هم با نام دهستان گله‌دار طفیلی بخش لامرد شد و از این سالها به بعد که لامرد، اشکنان، وراوی و مهر به تدریج به سوی مدرنیته پیش می‌رفتند، گله‌دار و فال و اسیر بی‌خبر از آنچه در دور و برشان می‌گذشت روزگار را می‌گذرانیدند. آگاهان لامردی و اشکنانی و از سال ۱۳۵۴ به بعد مُهری بواسطه‌ی کمک‌های بی‌دریغ مرحوم «حاج‌آقا سید عباس مهری» که در زندگی می‌کرد به تلاش افتادند تا از قافله‌ی پیشرفت باز نمانند، اما بین آگاهان گله‌داری و دو دستگی بود. در فال و اسیر هم اوضاع همینگونه بود. حادثه‌ی سقوط قلعه‌ی گله‌دار بعد از وقایع شهریور بیست و ایجاد دو دستگی بین ملاهای گله‌دار و «مرحوم علی اکبر خان» یکی از مهم‌ترین علل عقب‌ماندگی گله‌دار می‌باشد. در سال ۱۳۶۷ هم که روستای مُهر با یک جهش به مرکز بخش مهر تبدیل شد؛ گله‌دار همچنان با حفظ عنوان دهستانی خود زیر سیطره‌ی قدرتمندان مهری درآمد و سرانجام بخش مهر به شهرستان تبدیل شد و گله‌دار با جمعیت بیش از بخش مرکزی شهرستان مهر آزمندانه چشم‌داشت دلسوزی دیگران شد و بر سر آن آمد که امروزه لنگ‌لنگان دنباله‌رو دیگران است. شرح این هجران و این خون جگر؛ این زمان بگذار تا وقت دگر ✍ پژوهشگر ارجمند حجةالاسلام سید عباس واعظی (کتاب دانشمندان و ناموران فال، سیراف و کران، ص ۱۴۲-۱۴۱) ▫️ واحد تاریخ و تمدن گله‌دار 📡 گـله‌دار فـردا https://eitaa.com/galehdar_farda
👨‍⚕ روز پزشک و یادی از پزشک قدیمی و مشهور منطقه‌ی ▪️ از دهه‌ی چهل شمسی به بعد، منطقه‌ی گله‌دار به تدریج از حالت رکود همیشگی خارج می‌شد. تا قبل از این دهه، زندگی مردم شبیه یکصد سال قبل از خودش بود و آن یکصد سال شبیه قبل از خودش بود و قس علیهذا... ▫️ بیش از ۹۸ درصد مردم بیسواد بودند؛ بیداد می‌کرد. آنهایی که توان کار داشتند، برای به دست آوردن لقمه‌ی نانی راهی کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس می‌شدند. همیشه بدهکار اشخاص ربا گیر بودند. راه‌های ارتباطی و اوضاع و خیلی خراب بود. هر کس مریض می‌شد، اگر مرضش خیلی سخت بود و کس و کاری داشت، او را به می‌بردند وگرنه می‌مُرد. ▪️ در چنین حال و هوایی، فردی به نام «احمد گرگینی» از اهالی ، معروف به «دکتر گرگین» که قبلاً بهورز در بهداری ژاندارمری لامرد بود و از بستگان دکتر زاهدی پزشک آن بهداری بود، چون ستاره‌ای در شب تیره‌ی منطقه درخشید. گرگین بر اثر استعداد و نبوغی که داشت، توانسته بود خیلی چیزها از دکتر زاهدی بیاموزد. بعد از رفتن دکتر زاهدی از منطقه، او از کار رسمی‌اش دست کشید و خود را بازنشسته کرد. آنگاه به طور آزاد رسماً شروع به کرد. کارش بالا گرفت، خیلی هم بالا گرفت. مریض‌ها را مداوا می‌کرد و به امراض ساری و جاری در منطقه شناخت پیدا کرده بود. طبابتش هم معجزه می‌کرد. به تدریج از شهرت زیادی برخوردار شد. روزانه مبالغ هنگفتی به جیبش سرازیر می‌شد. در لامرد شخص دیگری هم مثل او طبابت می‌کرد اما گرگین در نظر مردم چیز دیگری بود. ▫️ در سال ۱۳۴۸ شمسی از لامرد به گله‌دار آمد. با استقبال عمومی رو به رو شد. روزانه ده‌ها مریض را می‌دید. دکتر گرگین از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. تنها شخصیت‌های نامور منطقه بودند که می‌توانستند با او صحبت کنند و او را به منزل خودشان دعوت کنند. او هم فقط دعوت چنین اشخاصی را می‌پذیرفت. ژست و اطوارش همچون پزشکان متخصص بود. ▪️ در دوران طبابتش جان کسی را نگرفت، بلکه جان خیلی‌ها را از نجات داد. خردمندانه مداوا می‌کرد، دل و جرأت عجیبی داشت؛ کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌داد. انگشت نجاری قطع شده بود، پیوند زد؛ خوب هم گرفت و بهتر شد. چه بگویم؟! دکتر گرگین در منطقه، ارسطو و لقمان زمانه بود. مشتری‌های زیادی داشت. مردان عقیم و زنان نازا هم از او معجزه داشتند. پیرمردها و پیرزن‌ها او را معجزه‌گر می‌دانستند. ▫️ او از رقیبش که در جای پایی باز کرده بود پیشی گرفت. حتی مشتری‌های او هم به دکتر گرگین مراجعه می‌کردند. هیچکس از نظر درآمد، همتای دکتر گرگین نبود. به جرأت می‌توان گفت درآمد پزشکان متخصص در و دیگر شهرهای بزرگ به پای درآمد دکتر گرگین نمی‌رسید. ▪️ ده‌ها نفر به خاطر او نان می‌خوردند. آدم دست و دل بازی بود. به هم کمک می‌کرد. همه ساله در روز به مجلس روضه که منسوب به «حضرت عباس علیه‌السّلام» است کمک می‌کرد. در مجالس دینی، عروسی و عزا شرکت نمی‌کرد مگر به ندرت؛ اما در روز در حسینیه و در مجلس عزاداری حضور پیدا می‌کرد. ▫️ به مدت بیست سال در و طبابت کرد. هر چند از سال ۱۳۵۵ به بعد، عده‌ای مانع کارش می‌شدند و مرتباً از او به اداره‌ی بهداشت شهرستان شکایت می‌کردند ولی کار و درآمد هنگفتش هنوز پابرجا بود. ▪️ کسان زیادی به خاطر دستیاری و شاگردی او به نان و رسیدند. اینها هر یک خود نیمچه پزشکی شدند و با تزریق آمپول‌های مسکن و دادن بعضی قرص و شربت‌آلات می‌رفت که خود دکتر گرگین دیگری بشوند. چون سطح معلومات مردم بالا رفته بود و از منطقه دانشجویانی که در رشته‌ی فارغ‌التحصیل شده بودند، مشغول خدمت‌رسانی شده بودند، آب گرگین و دستیارانش از آسیاب افتاد و کار گرگین به خانه‌نشینی کشیده شد تا آنکه در سال ۱۳۸۱ شمسی چراغ عمرش به خاموشی گرایید و به دیار خاموشان پیوست. ▫️ شما خواننده‌ی عزیز حتماً دکتر گرگین را از ملاکان و ثروتمندان بزرگ به شمار می‌آورید؛ اما باور کنید تنها ثروت دکتر گرگین، میراث به جای مانده‌ی رفتگانش بود. از دسترنج خودش هیچ برایش باقی نماند و سرانجام کارش به جایی رسید که دیگر توان طبابت نداشت یا نمی‌گذاشتند که طبابت کند. کسی که روزی از نظر درآمد هنگفت در فارس و شاید در ایران حرف اول را می‌زد، کارش به جایی رسید که محتاج دیگران شد؛ در حالیکه رقیبش در لامرد صاحب نان و خان و مان و مال فراوان شد. نمی‌دانم تقدیر گرگین چنان بود و رقیبش چنین، یا آنکه گرگین در خردمند و عاقبت‌بین نبود و آن آقا در اقتصاد خردمند و عاقبت‌بین بود؛ شاید آن و شاید این... 🔺 منبع: کتاب «گل بی منت باران»؛ نوشته‌ی «سید عباس واعظی»، ص ۹۴-۹۰. 📡 گـله‌دار فـردا | واحد تاریخ https://eitaa.com/galehdar_farda