❀
یه دیوار کوب زیبااایِ خااااصِ دُخمَلونه😍
شبیه سازی_چهره📸
که با تموم محبت و علاقه 🥰
ب عنوان هدیه نخ دوزی شده ❣️🪡🧵🎁
❀
تو نگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز (: 🤝
#مولانا
❀
📍سفارش از طریق:
@hiro_fashion_art
https://eitaa.com/joinchat/1041170968Caf4350efbc
۸ بهمن
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِک
مِنَ الشِّرْک وَالضَّلالة
سپاس خداى را که ما را به وسیله تو
از شرک و گمراهى رهانید..(:
«یارسولالله💚»
عیدتون مبارک ک
و شب تون بخیر ❣️
۸ بهمن
۸ بهمن
۱۲ بهمن
۱۲ بهمن
۱۲ بهمن
۱۲ بهمن
إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا
یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ...
خدایا، مرا دلی ده که
شوقش او را به تو نزدیک کند ...🤍
#مناجات_شعبانیه
۱۳ بهمن
۱۳ بهمن
۱۳ بهمن
んノ尺Ծ
#مهربون_خدای_من ..🤍 https://eitaa.com/joinchat/1041170968Caf4350efbc
خدایا بزرگی و کوچکیِ آدمها را در چشمِ ما بر اساسِ دوری و نزدیکی به خودت قرار بده ..!🤍
#عباس حسیننژاد
۱۴ بهمن
んノ尺Ծ
❀ دیوارکوب (: ✓ابعاد ۱۳×۱۳ ✓گلدوزی متن _ عباسِ جان ♥️ ✓قاب جنس چوب🖼 ❀ پدرش گفت: عباس سر به تن دارد..
بعد از شهادت زهـرا، امشب علی اول بار است که پس از سالها بالاخره لبخند زده. طفل قنداقپیچ را به آغوش کشیده؛ در گوشش اذان زمزمه کرده؛ گلویش را بوییده و بازوهایش را بوسیده. زنان بنیکلاب شنیدهاند. آمدهاند به خوشباش. آمدهاند به دیدن طفل. به دستهای سپید مرمریناش که نقل گعدههای قبیله شده. زنان بنیکلاب برایش بازوبند آوردهاند. زنان بنیکلاب حسودند. از همان اول، چشم دیدن امالبنین را در بیت علی نداشتند. حالا او برای علی، شیرپسری زیبا و سیاهچشم آورده. ماه کامل انگار. درخشان. کشیده ابرو. سرخ گونه. زنان بنیکلاب پچپچ میکنند. امالبنین بیاهمیت، میخندد. رسم عرب است که دستهای نوزاد را حنا بگذارند. برای امان از گرمای بادیه. گذاشتهاند. دستهای پسرک سرخ سرخ است. سرخ حنا. دستهای پسرک خضاب شده. زنان بنیکلاب شورچشماند. پچپچه میکنند و به گوشه چشم نگاهش میکنند و زیرلب، وردهای تاریک میپراکنند. دیدی چه دستهای سرخی داشت. دیدی چه گلوی برفگونهای. بازوان علی بود گویی. چشمهای ابوطالب انگار. زنان بنیکلاب میروند. پسر میزایند. یک به یک. پشت به پشت. به بغض علی. به حسادت عباس. پسران قد کشیدند و مرد شدند. لشکری شدند. لشکر بزرگ قبیله. به عراق رفتند. آخرالامر مردی از همین بنی کلاب در عراق، راه آب به عباس بست. شمر نام. گفت که به گلویش آب نرسد. گفت که چشمان سیاهش تاریک شود. گفت که بازوهای مرمریناش را بیاورید که سالها فخر طایفه ماست. پسرک حالا کنار شط افتاد. پسران زنان بنیکلاب بالای سرش پچپچه میکنند. چه گلوی برفگونهای.چه دستان سرخ خضاب شدهای...
💚💔♥️
#مهدی مولایی
۱۴ بهمن