Salman:
عنایت حضرت باب الحوائج امام موسی بن جعفر علیه السلام
حضرت علامه می فرمودند:
در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم، مفید واقع نشد...
مادرم با برادرانم مرا از سامرا به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و به معالجه من پرداختند.
این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه پزشکان کاظمین مأیوس شدند، یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند.
همین که آن طبیب بغدادی نزدیک بستر من آمد و می خواست مشغول معاینه شود من در اتاق احساس سنگینی کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم دیدم خوکی بر سر من آمده است.
بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم.
گفت: چه می کنی⁉️چه میکنی⁉️من دکترم ‼️من دکترم‼️
نسخه ای را تهیه کرد که ابداً مؤثر واقع نشد و من لحظات آخر عمرم را سپری می کردم.
❇️ تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل وارد شد...
با لباس سفید و بسیار زیبا و خشرو و خوش منظره و خوش قیافه... پس از آن #پنج_تن علیهم السلام؛ حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین به ترتیب وارد شدند...
همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آل عبا شدم وآنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند.
❇️ در این حال که من به صورت ظاهراً بیهوش افتاده بودم، دیدم مادرم پریشان شده و از پله ها بالای بام مسافرخانه رفته و رو به گنبد حضرت #موسی_بن_جعفر کرده و عرض کردند:
یا موسی بن جعفر من به خاطر شما بچه ام را اینجا آوردم شما راضی هستید بچه ام را اینجا دفن کنند ومن تنها برگردم؟ حاشا و کلاّ... (البته این مناظر را علامه با چشم دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر... و بدن افتاده و ایشان عازم ارتحال است.)
علامه عسکری در ادامه فرمودند:
همین که مادرم با امام موسی بن جعفر سلام الله علیهما مشغول صحبت بود، دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند....
امام موسی کاظم علیه السلام به #رسول_خدا عرض کردند:
خواهش میکنم تقاضای #مادر #این_سید را بپذیرید.
حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.
خداوند به واسطه #توسل_مادرش عمر او را تمدید کرده است، ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر.
💢 مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و از دست مادرم به قدری ناراحت بودم که حدّ نداشت. به ایشان عرض کردم: چرا این کار را کردی❗️
داشتم با پنج تن آل عبا صلوات الله علیهم می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم...
📚کتاب معاد شناسی علامه طهرانی ره ج اول
📚 مرزدار مکتب اهل بیت علیهم السلام
#امام_کاظم علیه السلام
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
#عنایت_باب_الحوائج
#وقف_اهل_بیت_علیهم_السلام