eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
183.8هزار عکس
127هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴انتقال تجهیزات نظامی از مازندران به مناطق مرزی با قره باغ. 🔴@gamedovomeenqelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوتین: متاسفانه این یک واقعیت است که جنایتهای وحشتناکی علیه ارمنیها، در دهه 80 و 90 در "سومگیت" و "قره باغ کوهستانی" توسط ج.آذربایجان انجام شد. با اینحال قره باغ در مرزهای ج.آذربایجان است و این وضع نمیتواند برای همیشه ادامه پیدا کند. 2 میلیون ارمنی و 2 میلیون جاذربایجانی در داخل روسیه زندگی میکنند. این جنگ فاجعه آمیز تا به حال 5 هزار کشته داده. هر دو کشور همسایه و شریک مساوی روسیه هستند و هیچ کشوری اندازه روسیه خواهان پایان این جنگ فاجعه آمیز نیست. 🔴@gamedovomeenqelab
🚨🚨اقدام نظامی ایران برخی منابع می گویند ایران به زودی در منطقه ی قره باغ برای دور نگه داشتن تروریست ها از مرزهای ایران ، منطقه ی حائل ایجاد خواهد کرد. طبیعتا برای این کار بایست پایگاه های مختلفی در قره باغ تاسیس شود. 🔴@gamedovomeenqelab
🔴تصاویر تشییع ، محمد عدنان افیونی ، از علمای برجسته ی دمشق که شب گذشته توسط افراد ناشناس در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید 🔴@gamedovomeenqelab
😷بحرانی‌ترین شهرهای کشور از لحاظ شیوع کرونا 🔴@gamedovomeenqelab
🔴جدایی‎ها از پرسپولیس ادامه دارد ⚽️ بعد از شجاع خلیل‎زاده، محمد نادری با جدایی از سرخپوشان به استقلال پیوست. ⚽️ نادری به طور قرضی در جمع سرخ پوشان بازی می‎کرد و پرسپولیس نتوانسته بود رضایتنامه وی را از تیم بلژیکی بگیرد. 🔴@gamedovomeenqelab
بایدن در نظرسنجی‌ها پیشتاز است آیا در انتخابات هم می‌برد؟ الزاما خیر چرا؟ ۱. الکترال کالج ۲. انگیزه بالاتر و مشارکت بیشتر حامیان ترامپ پای ، فارغ از نظرسنجی اینترنتی ۳. امکان مشارکت در نظرسنجی و عدم امکان رای دهی برخی حامیان دموکرات‌ها به دلیل مهاجر بودن 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 1⃣5⃣ 💢زن مى گریزد و خود را میان زنان دیگر، مى سازد... ، رقت همگان را بر مى انگیزد.... آنچنانکه زنى پیش مى آید... و به بچه هاى کوچکتر کاروان، به ، نان و خرما مى بخشد. تو زخم خورده و ، خود را به بچه ها مى رسانى، نان و خرما را از دستشان مى ستانى و بر مى گردانى و فریاد مى زنى : صدقه حرام است بر ما. 🖤پیرمردى زمینگیر با دیدن این صحنه ، اشک در حلقه مى زند،... بغض، راه گلویش را مى بندد و به کنار دستى اش مى گوید:_عالم و آدم از صدقه سر این خاندان ، روزى مى خورند. ببین به کجا رسیده کار عالم که مردم به اینها صدقه مى دهند.همین هاى کوتاه و ناخواسته تو، کم کم ولوله در میان خلق مى اندازد:... یعنى اینان خاندان پیامبرند؟! 💢از روم و زنگ نیستند⁉️ این زن ، همان بانوى کوفه است !؟اینها بچه هاى محمد مصطفایند!؟ این زن، دختر على است !؟پچ پچ و ولوله اندك اندك به بدل مى شود... و بغض به گریه 😭مى نشیند... و گریه، رنگ مویه مى گیرد... و مویه ها به هم مى پیچد و تبدیل به ضجه مى گردد... آنچنانکه ، و مى پرسد:_براى ما گریه و شیون مى کنید؟پس چه کسى ما را کشته است ؟ 🖤بهت و حیرت تو نیز کم از سجاد نیست.رو مى کنى به مردان و زنان گریان و فریاد مى زنى :_ !اهل کوفه ! ما را و بر ما مى کنند؟ خدا میان ما و شما کند در روز جزا و فصل قضاء.این کلام تو آتش پدید آمده را، نه خاموش که شعله🔥 ورتر مى کند،... گریه😢 ها شدت مى گیرد و ضجه ها به صیحه بدل مى شود.دست فرا مى آرى و فریاد مى زنى :_✨ساکت! 💢نفسها در سینه حبس مى شود.... خجالت و حسرت و ندامت چون کلافى سردرگم ، در هم مى پیچد و به مجال تپیدن نمى دهد....سکوتى سرشار از وحشت و انفعال و عجز، همه را فرا مى گیرد.... نه فقط زنان و مردان که حتى زنگ شتران از نوا فرو مى افتد. سکوت محض. و تو آغاز مى کنى:... .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 2⃣5⃣ 💢و تو آغاز مى کنىم 🌸بسم االله الرحمن الرحیم🌸 اى اهل کوفه!اى اهل خدعه و خیانت و خفت!گریه مى کنید ؟!اشکهایتان😭 نخشکد.. و ناله هایتان پایان نپذیرد. مثل شما مثل آن زنى است که پیوسته رشته هاى خود را به هم مى بست و سپس از هم مى گسست .(22)پیمانها وسوگندهایتان را ظرف خدعه هاوخیانتهایتان کرده اید.چه دارید جز لاف زدن ، جز فخر فروختن ، جز کینه ورزیدن ، جز دروغ گفتن ، جز چاپلوسى کنیزکان و جز سخن چینى دشمنان ؟! 🖤به سبزه اى 🌱مى مانید که بر مزبله و سرگینگاه روئیده است.. و نقره اى که مقبره هاى عفن را آذین کرده است... واى بر شما که براى قیامت خود، چه بد توشه اى پیش فرستاده اید... و چه بد تدارکى دیده اید. خشم و غضب خداوند را برانگیخته اید و عذاب جاودانه اش را به جان خریده اید. مى کنید؟! به خدا که شایسته گریستید. 💢گریه هاتان افزون باد و خنده هاتان اندك.دامان جانتان را به ننگ و عارى آلوده کردید. که هرگز به هیچ آبى شسته نمى شود. و چگونه پاك شو ننگ و عار شکستن فرزند آخرین پیامبر و معدن رسالت ؟!کشتن سید جوانان اهل بهشت ؛ کسى که تکیه گاه جنگتان ، پناهگاه جمعتان ، روشنى بخش راهتان ، مرهم زخمهایتان ، درمان دردهایتان ، آرامش دلهایتان و مرجع اختلافهایتان بود. چه بد توشه اى راهى قیامتتان کردید و بار چه گناه بزرگى را بر دوش گرفتید..... 🖤کلامت، کلام نیست زینب! است که را مى درد و مغز حقیقت را از میان پوسته هاى رنگارنگ برملا مى کند.... 🗡است که را فرو مى ریزد... و را مى سازد.صداى شیون و گریه لحظه به لحظه بلندتر مى شود.کودکانى که به تماشا سر از پنجره ها در آورده اند، شرمگین و غمزده غروب مى کنند. چند نفرى در خود مچاله مى شوند و فرو مى ریزند. 💢عده اى سر بر دیوار مى گذارند و ضجه مى زنند.پیرمردى که اشک ، پهناى صورتش را فراگرفته و از ریشهاى سپیدش فرو مى چکد، دست به سوى آسمان🌫 بلند مى کند و مى گوید _پدر و مادرم فداى این خاندان که بهترین پیران و بانوانشان بهترین زنان و جوانانشان بهترین جوانان اند. نسلشان نسل کریم است و فضلشان ، فضل عظیم. یکى ، در میان گریه به دیگرى مى گوید. ..... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 3⃣5⃣ 💢یکى ، در میان گریه به دیگرى مى گوید:_به خدا قسم که این زن ، به سخن مى گوید. و پاسخ مى شنود:_کدام زن؟ واالله که این است. این ، این ، این ، این ، این ، این ، ملک طلق على است.قیامتى به پاکرده اى زینب! اینجا کوفه نیست. صحراى محشر است . یوم تبلى السرائر(23) است... 🖤و کلام تو فاروقى(24) است که اهل جهنم و بهشت را از هم مى کند. اى است که هر چه خرقه خدعه و تزویر و ریا را مى سوزاند.... آینه اى است که خلق را از دیدن خودشان به وحشت مى اندازد. اشک و آه و گریه و شیون ، کوفه را برمى دارد. هر چه سوهان ضجه ها تیزتر مى شود، صلاى تو جلاى بیشترى پیدا مى کند و برنده تر از پیش ، اعماق وجود مردم را مى شکافد و چرکین روحشان را نشتر مى زند. 💢همچنان و ادامه مى دهى:_مرگتان باد.و ننگ و نفرین و نفرت بر شما.در این معامله، سرمایه هستى خود را به تاراج دادید.بریده باد دستهایتان که خشم و غضب خدا را به جان خریدید.. و مهر خفت و خوارى و لعنت و درماندگى را بر پیشانى خود، نقش زدید.مى دانید چه جگرى از محمد مصطفى شکافتید؟چه پیمانى از او شکستید⁉️چه پرده اى از او دریدید؟ چه هتک حیثیتى از او کردید؟و چه خونى از او ریختید؟کارى بس هولناك کردید،... 🖤آنچنانکه نزدیک بود آسمان🌫 بشکافد، زمین شود و کوهها از هم بپاشد.مصیبتى غریب به بار آوردید. سخت ، زشت ، بغرنج ، شوم و انحراف برانگیز. مصیبتى به عظمت زمین و آسمان.شگفت نیست اگر که آسمان در این مصیبت ، خون گریه کند. و بدانید که عذاب آخرت ، خوارکننده تر است و هیچ کس به یارى برنمى خیزد. پس این مهلت خدا شما را خیره و غره نکند. 💢چرا که خداى از شتاب در عقاب ، منزه است و از تاخیر در انتقام نمى هراسد.''ان ربک لباالمرصاد.(25)'' به یقین خدا در کمینگاه شماست...✨ کوفه یکپارچه، ضجه و صیحه مى شود. گویى زلزله اى ، همه هستى همه را بر باد داده است.آتشفشانى🔥 که از اعماق دلت ، شروع به فوران کرده ، مهار شدنى نیست.شقشقه اى است انگار به سان شقشقیه پدر که تا تاریخ را به آتش نکشد فرو نمى نشیند... 🖤 نه شیون و ضجه هاى مردم ، از زن و مرد و پیر و جوان ، و نه چشمهاى به خون نشسته و نه نگاههاى تهدیدآمیز سربازان ، هیچ کدام نمى تواند تو را از اوج و و و و خلق پایین بیاورد. اما... اما یک چیز هست که مى تواند و آن اشارات پنهانى چشم سجاد است... و آن توست.و تو و به این اشارات مى سپارى ، مى کنى.. ... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 4⃣5⃣ 💢سکوت مى کنى و آرام مى گیرى.... اما گریه و ضجه و ، لحظه به لحظه شدیدتر مى شود... آنچنانکه بیم اعتراض و عصیان و قیاممى رود. و اضطراب در وجود ماموران و دژخیمان، بدل به مى شود... و نگاهها، دستها و گامهایشان را بى هدف به هر سو مى کشاند.راهى باید جست که ، کوفه را مشتعل نکند و را به مخاطره نیفکند. تنها راه، کوچاندن هر چه زودتر کاروان به سمت است. 🖤سربازان و دژخیمان ، مردم را از کاروان جدا مى کنند... و با هر چه در دست دارند، از و تا و ، کاروان را به سمت دارالاماره پیش مى رانند.... ازدحام جمعیت ، عبور کاروان را مشکل مى کند، چند مامورى که پیش روى کاروان قرار گرفته اند، ناگهان تازیانه ها را مى کشند و دور سر مى چرخانند... تا سریعتر راه را باز کنند... و کاروان را به دارالاماره برسانند. 💢گردش ناگهانى ها مردم را وحشتزده عقب مى کشد و بر روى هم مى اندازد.... اما راه کاروان باز مى شود. به اشاره ماموران به حرکت درمى آیند و و و دوباره افراشته مى شوند.تو و ... ناگهان چشمت به چهره چون ماه مى افتد... که بر فراز نیزه، طلوع ... نه ... غروب کرده است . خون سر، پیشانى و محاسن سپیدش را پوشانده است... و موهاى سرخ فامش در تبانى میان تکانهاى نیزه و نسیم ، به دست باد افتاده است. 🖤 تو سرت سلامت باشد و سر معشوقت حسین ، شکافته و خون آغشته ؟!این در قاموس عشق🌸 نمى گنجد. این را دل تو بر نمى تابد. این با دعوى دوست داشتن منافات دارد، این با اصول محبت ، سر سازگارى ندارد. آرى ... اما... آرامتر زینب ! تو را به خدا آرامتر.اینسان که تو بى خویش ، مى کوبى ، ستونهاى به لرزه مى افتد. تو را به خدا کمى آرامتر. رسالت کاروانى به سنگینى بر دوش توست. 💢نگاه کن ! خون را نگاه کن که چگونه از لابه لاى موهایت مى گذرد، چگونه از زیر مقنعه ات عبور مى کند و چگونه از ستون کجاوه فرو مى چکد!مرثیه اى که به همراه اشک ، بى اختیار از درونت مى جوشد و بر زبانت جارى مى شود،... #🔥آتشى تازه در خرمن نیم سوخته کاروان مى اندازد.""یاهلالا لما استتم کمالا ما توهمت یاشقیق فؤ ادى غاله خسفه فابدى غروبا کان هذا مقدرا مکتوبا(26)اى هلال ! اى ماه نو! که درست به هنگامه بدر و کمال ، چهره اش را خسوف گرفت و درچار غروب شد. 🖤هرگز گمان نمى بردم اى پاره دلم که این باشد سرنوشت مقدر مکتوب...''' چه مى کنى تور را این کاروان ، زینب !؟دختران و زنان کاروان که تا کنون همه بغضهایشان را فرو خورده بودند، اکنون رها مى کنند و بر بال ضجه هایشان به آسمان مى فرستند.همه را که به سختى در پشت سد چشمها، نگاه داشته بودند، 💢اکنون در بستر رها مى کنند و به خاك مى فرستند. و همه زخمهاى روحشان را که از چشم مردم پوشانده بودند، اکنون به نشتر مرثیه سوزناك تو مى گشایند و خون دلشان را به مى پاشند.مردم ، وحشت مى کنند از این هول و ولا و ولوله ناگهانى،... و ماموران در مى مانند که چه باید بکنند... .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 5⃣5⃣ 💢و ماءموران در مى مانند که چه باید بکنند... با این چهره هاى پنهان و ، با این کجاوه هاى لرزان و با این صیحه هاى ناگهان... سجاد، مرکبش را به تو نزدیکتر مى سازد و آرام در گوشت زمزمه مى کند: _بس است عمه جان! شما بحمدالله اید و استاد کلاس ندیده. خدا شما را به علم و الهى پرورده است. 🖤و تو با جان و دل 💖به ، سر مى سپرى ، سکوت مى کنى و آرام مى گیرى. اما نه ، این صحنه را دیگر نمى توانى تحمل کنى.زنى از بام خانه 🏡مجلل خود، سر بر آورده است ، و به سر بر نیزه حسین ، اهانت مى کند،... زباله مى پاشد و ناسزا مى گوید.زن را مى شناسى ، از بازماندگان خبیث است. 💢،... دلت به سختى از این مى شکند، آنچنانکه سر به آسمان 🌫بلند مى کنى و از اعماق جگر فریاد مى کشى :_✨خدایا! خانه را بر سر این زن خراب کن! هنوز کلام تو به پایان نرسیده،... ناگهان انگار زلزله اى فقط در همان خانه واقع مى شود، ارکان ساختمان فرو مى ریزد و زن را به درون خویش مى بلعد. 🖤زن ، حتى پیدا نمى کند.... خاك و غبار به هوا بلند مى شود. رعب و وحشت بر همه جا سایه مى افکند و بیش از آن ، بر جان همگان مسلط مى شود.پس آن زن اسیر زجر کشیده مظلوم ، صاحب چنین قرب و قدرتى است ؟بى جهت نیست که در خطابه خود، از موضع خدا، با خلق سخن مى گفت ؟ 💢این زن مى تواند به نفرینى، کوفه را کن فیکون کند. پس چرا سکوت و تحمل مى کند؟ چه در کار این خاندان هست ؟!کاروان ، همه را در بهت و حیرت فرو مى گذارد.... و به سمت دارالاماره پیش مى رود. به سرعت باد در کوچه پسوچه هاى مى پیچد. ماموران تا خود دارالاماره جرات نفس کشیدن پیدا نمى کنند.کاروان به آستانه دارالاماره مى رسد... 🖤هر چه کاروان به دارالاماره نزدیکتر مى شود از حضور مردم کاسته مى گردد... و بر تعداد و حاجبان افزوده مى شود.وقتى که در منظر چشمهایت قرار مى گیرد، باز به یاد مى افتى.... ... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 6⃣5⃣ 💢باز به یاد پدر مى افتى.... مگر سال از پدر گذشته است؟ پدر از آن 🏠_محقر و کوچک، بر تمام اسلام حکم مى راند... و اینان فقط براى بر چه اى بنا کرده اند؟! از این پس هر چه ظلم و ستم بر سر مردم جهان مى رود، باعث و بانى اش همان است.اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلک.✨ را پیش از کاروان به دارالاماره رسانده اند و در پیش روى نهاده اند.... 🖤ابن زیاد با و تبختر بر تخت تکیه زده است و با که در دست دارد، بر و حسین مى زند، و قیحانه مى خندد ☺️و مى گوید: _چه زود پیر شدى حسین ! امروز تلافى روز بدر!و تو با خودت فکر مى کنى که آیا روزى سخت تر از امروز در عالم هست؟ مى فهمى که این صحنه را تدارك دیده اند تا به هنگام ورود شما، تتمه و جلالتان را هم فرو بریزند.... در میان حضار، چشمت به صحابى پیامبر مى افتد... 💢با ریش و مو و ابرویى سپید و اندامى نحیف و تکیده در دلت به او مى گویى : تو چرا این صحنه را تاب مى آورى زید بارقم ؟ ، ناگهان از جا بلند مى شود و با لرزشى در صدا فریاد مى زند: _نکن ابن زیاد! چوب را از این لب و دندان بردار. به خدا که من بارها و بارها شاهد بوسه پیامبر بر این لب و دندان بوده ام. و گریه 😭امانش را مى برد.ابن زیاد مى گوید:_خدا گریه ات را زیاد کند. براى این فتح الهى گریه مى کنى؟ اگر پیر و خرفت نبودى ، حتم گردنت را مى زدم. 🖤زید در میان گریه پاسخ مى دهد: _پس بگذار با بیان حدیث دیگرى خشمت را افزون کنم:'''من به چشم خودم دیدم که پیامبر نشسته بود، را بر پاى و را بر پاى نشانده بود، دو دست بر سر آن دو نهاده بود و به خدا عرضه مى داشت : (خدایا! این دو و مومنان صالح را به دست تو مى سپارم.) ببین ابن زیاد! که با امانت رسول خدا چه مى کنى ⁉️و منتظر پاسخ نمى ماند.... 💢به ابن زیاد پشت مى کند و راه خروج پیش مى گیرد و در حالیکه از و آرام آرام قدم بر مى دارد، زیر لب به حضار مجلس مى گوید:_از امروز دیگر دیگرانید. فرزند فاطمه را کشتید و زاده مرجانه را امیر خود کردید. او کسى است که خوبانتان را و بدانتان را به مى گیرد. بدبخت کسى که به این و تن مى دهد. یکى به دیگرى مى گوید:_اگر شنیده باشد ابن زیاد این کلام را، سر بر تن زید باقى نمى ماند. 🖤 ابن زیاد با اعتراض زید به هم مى ریزد... و ابن زیاد به نقشه هاى دیگر خود فکر مى کند.تو را براى نشستن انتخاب مى کنى و مى نشینى. زنان دیگر به دورت حلقه مى زنند و تو را چون در میان مى گیرند. در نزدیکى تو و بقیه نیز در اطراف شما مى نشینند. ابن زیاد چشم مى گرداند و نگاهش بر روى تو متوقف مى ماند.... با لحنى سرشار از تبختر و مى پرسد:_آن زن ناشناس کیست ؟ کسى پاسخ نمى دهد. دوباره مى پرسد... ... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📚 ⛅️ 7⃣5⃣ 💢دوباره مى پرسد. باز هم پاسخى نمى شنود.... خشمگین فریاد مى زند:_گفتم آن زن ناشناس کیست ؟یکى مى گوید:_زینب ، دختر على بن ابیطالب.برقى در نگاه مى دود. رو مى کند به تو و با تمسخر و تحقیر مى گوید:_خدا را شکر که شما را رسوا ساخت و افسانه دروغینتان را فاش کرد. تو با و که وصل به ، پاسخ مى دهى: 🖤خدا را شکر که ما را به محمد، و بخشید و از هر و ساخت. آنکه مى شود، است و آنکه فاش مى شود است و اینها به ، ما نیستیم. ابن زیاد از این پاسخ و غیر منتظره جا مى خورد و لحظه اى مى ماند... نمى تواند را در ، بر خود کند.... 💢نگاه حیرتزده حضار نیز او را براى حمله اى دیگر تحریک مى کند. این ضربه باید به گونه اى باشد که جز و پاسخى به میدان نیاورد._چگونه دیدى کار خدا را با برادرت حسین ⁉️ و تو محکم و استوار پاسخ مى دهى : _ما راءیت الا جمیلا. جز خوبى و زیبایى هیچ ندیدم. و ادامه مى دهى : _اینان قومى بودند که خداوند، را برایشان رقم زده بود. پس به سوى خویش شتافتند. به زودى تو را و آنان را مى کند و در آنجا به مى نشیند. 🖤 و اما اى ابن زیاد! گران و محکمه اى پیش روى توست. که براى آن روز پاسخى تدارك ببینى. و چه پاسخى مى توانى داشت ؟!ببین که در آن روز، شکست 💔و پیروزى از آن کیست.... مادرت به عزایت بنشیند اى زاده مرجانه!ابن زیاد از این ضربه به خود مى پیچد،... به زمین مى خورد و ناى برخاستن در خود نمى بیند.تنها راهى که ، به ذهنش مى رسد، این است که جلاد را صدا کند تا در جا سر این حریف شکست ناپذیر را از تن جدا کند. 💢 که کشتن یک را بیش از ننگ این مى شمرد و جنس این ننگ را بیش از ابن زیاد مى فهمد، به او تذکر مى دهد که دست از این تصمیم بردارد.... اما ابن زیاد و شده است ، باید کارى کند و چیزى بگوید که این شکست را بپوشاند... رو مى کند به حضرت و مى گوید: _تو کیستى ؟امام پاسخ مى دهد: _✨من على فرزند حسینم.ابن زیاد مى گوید: _مگر على فرزند حسین را خدا نکشت ؟ 🖤امام مى فرماید: _✨من برادرى به همین نام داشتم که... مردم! او را کشتند؟ابن زیاد مى گوید:نه ، خدا او را کشت.امام به از 📖، این بحث را فیصله مى دهد:_✨الله یتوفى الانفس حین موتها(27) خداوند هنگام مرگ ، جان انسانها را مى گیرد. ابن زیاد برافروخته مى شود، فریاد مى زند: _تو با این حال هم جرات و جسارت به خرج مى دهى و با من محاجّه مکنى؟ 💢 و احساس مى کند که تلافى شکست در میدان تو را هم یکجا به سر او در بیاورد.فریاد مى زند: _ببرید و گردنش را بزنید. پیش از آنکه ماموران پا پیش بگذارند،... از جا کنده مى شوى ، دستهایت را چون بر سر سجاده مى گیرى.. ... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 🏴🏴 💢 می گیرى و بر سر ابن زیاد فریاد مى کشى : که از ما ریخته اى. به خدا قسم که براى کشتن او باید از روى بگذرید.ابن زیاد به اطرافیان خود مى گوید:_ از این محبت خویشاوندى! به خدا قسم که به راستى حاضر است را فداى او کند. سجاد به تو مى گوید: آرام باش عمه جان! بگذار من با او سخن بگویم. و بر سر ابن زیاد فریاد مى کشد: _ابن زیاد! مرا از قتل مى ترسانى؟! تو هنوز اى که کشته شدن ما و شهادت خاندان ماست ⁉️ 🖤ابن زیاد از این کلام برخود مى لرزد. رو مى کند به ماموران و مى گوید:_رهایش کنید. بیمارى اش او را از پا در خواهد آورد. و فریاد مى زند: _ببریدشان. همه شان را ببرید. و با خود فکر مى کند:_کاش وارد این جنگ نمى شدم . هیچ چیز جز و بر جا نماند... شما را اى کنار 🕌اعظم سکنى مى دهند تا فردا راهى کنند و تا صبح ، هیچ کس سراغى از شما نمى گیرد، مگر و چشیدگان. آنهمه مردمى که در بازار کوفه مى زدند.... 💢و و مى کردند؟!چه شهر است ! پشت سر، فریبگاه فتنه خیز کوفه است و پیش رو، شهر شوم .... پشت سر، خستگى و فرسودگى است و پیش رو التهاب و ... کاش کوفه، نقطه ختم مصیبت بود... کاش شهرى به نام شام در عالم نبود. کاش در بین کوفه و شام ، منزلى به نام نبود و در این منزل از مرکب فرو نمى افتاد. کاش منزل'' '' ى درنزدیکى شام نبود و از اهل بیت ، به ضرب ماموران ، کودکش نمى شد.... 🖤کاش در بین کوفه و شام قریه اى به نام '' '' نبود و اهالى و ماموران ، شب را تا صبح🌤 با و و و و نوشیدن ، آتش به دل کاروان نمى زدند. کاش منزل '' '' ى در کار نبود و از مرکب نمى افتاد و زیر شتران نمى رفت و با جگر تو را نمی گداخت.... کاش راه اینقدر طولانى نبود.... کاش هوا اینقدر گرم نبود، 💢کاش در منازل بین راه ، دشمن 🐲، شما را در ضل آفتاب ، رها نمى کرد... تا تو ناگزیر شوى بیمار را در زیر بخوابانى و کنار بسترش 😢بریزى و بگویى :_چه دشوار است بر من ، دیدن این حال و روز تو. کاش سهم هر کدام از اسیران در شبانه روز نبود... تا تو ناگزیر نشوى نانهایت را به ببخشى و از فرط و ، نماز شبت را بخوانى.و باز همه این مصائب، قابل بود اگر شهرى به نام شام در عالم نمى بود.... اى که زمانى مرکز حکومت پدرت بوده است ، جان تو را به آتش کشید،... با تو چه خواهد کرد!؟ .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 9⃣5⃣ 💢 با تو چه خواهد کرد⁉️ ''شام '' ى که از مقر حکومت بنى امیه بوده است... و بر تمام منابر، هر صبح و ظهر و شام ، على خطبه خوانده اند و به او گفته اند، ''شام '' ى که دست پرورده و اند،... ''شامى '' ى که اش را به با بسته اند، با تو چه خواهد کرد؟! 🖤چهار ساعت، این کاروان و و را بر '' دروازه جیران'' نگاه مى دارند... تا شهر را براى این پیروزى بزرگ مهیا کنند.... به نحوى که دروازه از این پس به خاطر این معطلى چند ساعته ،⏰ '' '' نام مى گیرد. پیش از رسیدن به شام ، تو خودت را به مى رسانى و مى گویى : بیا و یک در بکن. 💢شمر مى گوید: _باشد، هر خواهشى که کنى برآورده است. با تعجب و تردید مى گویى : _نگاه نامحرمان، و زنان آل الله را آزار مى دهد. ما را از دروازه اى وارد شام کن که باشد و چشمهاى کمترى نگران کاروانشود.شمر مى زند و مى گوید:_عجب ! نگاهها آزارتان مى دهد. پس از دروازه شهر وارد مى شویم ؛ جیران!و براى اینکه دلت 💕را بیشتر بسوزاند، اضافه مى کند: 🖤_یک خاصیت دیگر هم این دروازه دارد. اش با دارالاماره بیشتر است و در شهر مى توانند کنند.کاروان در ایستاده است... و تو به و کودکانى مشغولى... که زنى پرس و جو کنان خودش را به تو مى رساند، پسر جوانى که همراه اوست ، کمى دورتر مى ایستد... و زن که به کنیزان مى ماند، به تو سلام مى کند و مى گوید: 💢_من اسمم '' زینبه'' است. آمده ام براى خبر ببرم . شهر شلوغ است و ما نمى دانیم چرا. گفتند کاروانى از اسرا در راه است. آمده ام بپرسم که شما کیستید و در کدام جنگ اسیر شده اید. تو سؤ ال مى کنى:_خانم شما کیست ؟ کنیز مى گوید:_اسمش؛ است از طایفه بنى هاشم. و به جوان اشاره مى کند: _آن جوان هم پسر اوست. اسمش است سعد، قدرى نزدیکتر مى آید تا حرفها را بهتر بشنود. 🖤تو مى گویى : _✨حمیده را مى شناسم. سلام مرا به او برسان و بگو من زینبم، دختر امیرالمؤمنین، على بن ابیطالب. و آن سرها که بر نیزه است ، سر برادران و برادرزادگان و عزیزان من است . بگو که...پیش از آنکه کلام تو به پایان برسد،... کنیز از شنیدن خبر، بى هوش بر زمین مى افتد.سر بلند مى کنى، جوان را مى بینى که و مى گریزد.به زحمت از مرکب فرود مى آیى... ... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab