eitaa logo
< رمان امنیتی >
46 دنبال‌کننده
12 عکس
1 ویدیو
0 فایل
♡بسم رب خلق المهدی♡ ن.ز هستم نویسنده رمان های کانال🥲 رمان هایی از جنس سریال گاندو... ورود اقا پسر ها به کانال و خوندن رمان ها ممنوع¡🚫 فروارد رمان ها در هر صورت ممنوع¡🚫 لفت نده🙃 بی صدا کن🤭 ۴۰🛩........۵۰
مشاهده در ایتا
دانلود
ابجیام نظراتتون رو درباره رمان شنود بنویسید🤍😍 https://eitaa.com/gando_3/140
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان🤍😃 چطورید؟
بریم سراغ پارت❤️‍🔥
📟 از زبون شیوا خیلی توی خودشه نمیدونم چشه🤦‍♀باید ازش بپرسم. +شیوا... _😔... +خواهرم ناشنوایی؟😐 _خب چیه بگو😔 +چیشده؟چرا توی خودتی؟ _ولش کن بعدا بهت میگم😕 این هیچ وقت اینجوری نبود😕باید حسینو به جونش بندازم😈 رفتم پایین. حسین رو میزش خوابش رفته🤦‍♀💔این بشر چقدر خوابالوعه🤕 +حسین... بیدار نشد😬 +حسین جاننننن _هوم😴 +بیدار میشی یه دقه؟ _نه😴🥱 +خیلی ممنون😐...باید روت اب یخ بریزم؟ _😴😴😴 +اوکی😐من رفتم اب یخ بیارم😈...رفتم اب یخ بیارمااااا🙄 _😴😴😴 بیدار نمیشه🤦‍♀برم اب یخ بیارم حداقل چند قطره روش بریزم😑😈 ...اومدم تو اشپز خونه. اب یخ فقط توی آشپزخونه پیدا میشه😁...عه فرامرز و ارمانم اینجان😃 +سلام به جنتلمنان سایت😁 ارمان: سلام بر عروس کوچولوی هکر ما😄 فرامرز: سلام عزیزم😃خوبی؟ +ممنون😁البته شما دوتا جنتلمن نیستیداااا فقط حسین جنتلمنه😂 ارمان: عجب ادمی هستی تو😬😂 فرامرز: اوکی بای😂 +بای واقعی یا الکی؟😅 فرامرز: من باتو شوخی دارم؟ +😑 ارمان: کارتو بگو. +هیچی بابا اومدم اب یخ ببرم حسینو بیدار کنم. ارمان: با اب یخ؟😬🙄 +کاریش نمیشه کرد😁 اب یخو برداشتم بردم دم میز حسین...عه😐نامرد فرار کرده😬نیستش😑...اها اقا سهیل اینجاس😄 +عه ببخشید اقا سهیل؟ _بله؟ +شما حسینو ندیدید؟ _رفت بالا...مثل اینکه دوباره تام به هارپر زنگ زده...اونم رفت دوباره ردشو بزنه. +دوباره؟...مگه من قبلا ردشو نزده بودم؟🤨 _عههه😶(ذهن سهیل: وایییی نباید من بهش میگفتمممم🤦‍♂) +گفتید بالاست؟ _عه اره‌‌... +شیوا هم اونجاست؟😤 _بله🤦‍♂منم باهاتون میام😬... از دست این شیوااااا🤦‍♀😤... ادامه دارد...🌱 نویسنده: N.Z پ.ن: شیوا خدا بگم چیکارت کنه🤦‍♀...
📟 از زبون +الو؟سلام تام...منو میبینی؟ تام: سلام...اره میبینمت...چه خبرا؟ +یکساعت دیگه به سمت روسیه پرواز دارم. تام: میخوای بری دیدن سادیا؟ +اره...😏 تام: خوبه... +چیشد حسین؟ حسین: الان دیگه تمومه... +من دیگه باید برم... تام: کجا بری؟ توکه الان توی فرودگاهی +راستی دیگه خوب فارسی حرف میزنی تام: اره تمرین زیادی داشتم... +اوکی فعلا بای تام: بای +حسین؟ حسین: ایول تونستم😄 آرمین: الان دسترسی به کدوم امکانات گوشیش داریم؟ حسین: موقعیت، دوربین، میکروفون و کل محتوا های داخل گوشیش...هرچند قبلش هم این دسترسی هارو داشتیم😒 شیوا:🥺 آرمین: به بقیه بچه ها بگین بیان..‌.سریع باید یک تیم بفرستیم روسیه. شیوا: من خبرشون میکنم. ...(چند دقیقه بعد)... آرمین: فاطمه خانم، حسین، مهسا خانم و فرامرز...هماهنگ میکنم با اولین پرواز برید روسیه.به طور کامل تجهیزات همراهتون باشه اسلحه، جلیقه ضد گلوله اینارو حتما ببرید. مهسا: اقا پس ساک؟ آرمین: به بچه ها میگم براتون لوازم ضروری رو آماده کنن.حله؟ سهیل: اقا پس ما چیکار کنیم؟ آرمین: شما میرید دنبال یک پرونده دیگه که بعدا بهتون توضیح میدم....تیم عملیات،حواستونو خوب جمع کنید. هردو تاشونو زنده میخوام. حسین:😆 آرمین: چیه حسین؟😕 حسین: عه هیچی آقا😬 آرمین: سوال؟...همگی خسته نباشید... ادامه دارد...🌱 نویسنده: N.Z پ.ن: تیم عملیاتمون دارن میرن روسیه...
📟 از زبون +فاطمههههههه😭 _جونممممممم😐😂 +مراقب خودت باش خب؟🥺 _مثلا اگه تو نمیگفتی من مراقب نبودم😂😐 +بی مزه😬 حیف من که نگران تو شدم...حیف حیف🤦‍♀... _به من چه که تو صلاحیت انجام ماموریت نداشتی😎 +عهههه؟؟😒 آرمین: خانم نظری من دارم میرم فرودگاه دنبال بچه ها...شما پرونده جدیدو مطالعه کنید و به بچه ها ارائه بدید.....خانم احمدی سریعتر بیاید. +حال کردی؟🤨😂 _😐 حسین: بیا دیگه فاطمههههه _اومدم بابا😬...من میدونم و تو... حسین: البته اگه زنده برگشتی😃 +عه زبونتو گاز بگیر🤨 حسین: بفرما😛 +😑😑همون بهتر که برید از شرتون خلاص شم😂😑 حسین: جدا از شوخی حلال کن...خدانگهدارت.😊 _خدانگهدار😄 +خداحافظتون😉❤️ هوففففف رفتن...ای وای از مهسا خداحافظی نکردم🙁 +مهسا...مهسااااا مهسا:چیه؟😄 +مراقب خودت باشیاااااا مهسا: حتما😄...رفتم اونجا میخوای بهت خبر بدم؟ +هرجور خودت میدونی😄 مهسا: باشه پس...به امید دیدار😁 +خدا به همراهت😉 اقا فرامرز راننده بود. جفتشم اقا آرمین...اون پشتم حسین و فاطمه کنار هم نشستن...مهسا هم با ماشین خودش میره دنبالشون...هعی🙂...خدا کنه سالم برگردن... فرشته: هعی مهسا رفت😞 +رفیق جینگ مهسا تویی؟ فرشته: چطور مگه؟😅 +همینجوری...اخه منو فاطمه هم فامیلیم هم رفیق جینگ.گفتم شاید شما هم... فرشته: اره رفیق جینگیم😄...البته به گفته خودش😁 +اوهوم...من برم سراغ پرونده...باید ارائش بدم فرشته: باشه برو😊 ادامه دارد...🌱 نویسنده: N.Z پ.ن: خدا کنه سالم برگردن...
اگه نظر ندید منم دیگه پارت نمیزارما🥲 هر چه دل تنگت میخواهد بگو😄❤️‍🩹 (انتقاد،پیشنهاد،نظر،سوال و هرچی که میخواین😉) https://daigo.ir/pm/wugn5G اینجا بهم بگید👆🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستام😍 چطورید؟🤍
اول بریم سراغ نظراتتون و بعد سراغ پارت های امروز🤍😄
۱.سلام...حدود ۱۰۰ پارت خودمم دقیق نمیدونم چون کامل ننوشتم🤍 ۲.سلام...ممنون گلم...از این به بعد روزی ۲ پارت بزارم خوبه؟...بعد از اتمام رمان شنود رمان گاندو ۳ رو شروع میکنم🤍 ۳.سلام...حدود ۱۰۰ پارت.🤍 ۴.سلام...حدود ۱۰۰ پارت...حتما انجامش میدم🤍