eitaa logo
گنج پنهان
315 دنبال‌کننده
650 عکس
135 ویدیو
18 فایل
کانالی برای شنیدن، دیدن، خواندن و اندیشیدن در مورد بزرگ ترین گنج های آدمی که لابلای روزمرگی ها و ظاهر زدگی ها پنهان شده 🌸با ما در ارتباط باشین↙️ 📮https://harfeto.timefriend.net/16497500922347 🆔 @Mahdiiyyar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●•┄༻↷◈↶༺┄•● سلام دوستان عصر جمعتون بخیر و خوشی🌸 🔺خب بعد از اینکه سوالاتمون رو دسته بندی کردیم. ↪️ می رسیم به "اولویت بندی" 💭حالا به نظر شما کدوم دسته تو اولویته برای دسته بندی؟ منتظر جوابهاتون هستیم😊👇 https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
گنج پنهان
سوالات رو به شکل‌های مختلف میشه دسته بندی کرد.. مثلا میتونین سوال هاتون رو در این دسته بندی قرار ب
دسته بندی ها رو یادتونه دیگه... اگه یادت نمیاد، این پیام رو ببین😊☝️ لطفا همه جواب بدید. کار داریم باهاش... اگه علت انتخابتون رو هم بگید، عالی میشه🌹😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنج پنهان
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 #قسمت_دهم: #تصمیم_سرنوشت_ساز: آرش با خنده میاد سمتم و میگه: ببخشید
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 : ✅ : جَووون...جَووون... بیدار شو... چشمام رو باز کردم، هوا تاریکه اما تو نور چراغ تصویر محوی میبینم، پلک میزنم تصویر واضح میشه، انگار پیرمرد دوباره اینجاست... بلند میشم با دقت نگاه میکنم... شروع میکنه به راه رفتن به سمت بالای مسیر... دنبالش راه میفتم... حس میکنم جواب سوالامو پیش اون میتونم پیدا کنم... بهش میگم: تو اون بالا بودی، نه؟ اون حرف هایی که زدی یعنی چی؟! یعنی چی مهم ترین دارایی من خودمم؟!! من چه نیرو و استعدادی دارم که نمیدونم؟! با اینکه من رگباری و تند تند سوالامو پرسیده بودم، اما اون با آرامش و خیلی آهسته تو یه جمله میگه: تو... هنوز... خودتو... نمیشناسی جوون... تو... یه موجود... کوچیک و بی ارزش...نیستی... دنیای بزرگی....درون تو .... هست. با دلخوری و صدای بلند میگم: خب این حرفا یعنی چی؟ چرا مبهم صحبت میکنی! چه دنیایی؟ چطوری باید بفهممش؟!! جوابی نمیده... بعد از چند دقیقه، به ریش بلندش دستی میکشه و میگه: داروی تو....درون خودته...اما... نمیدونی دردت هم... از خودته...اما... نمیبینی تا میام دوباره اعتراض کنم، ادامه میده: بیرون ز تو... نیست... هر چه... در... عالم هست از خود... بطلب... هر آنچه... خواهی... که توئی یهو میبینم یه چیز نورانی از روبرو داره به سمتم میاد و به محض اینکه بهم برخود میکنه، از جام میپرم... قطرات بارون رو صورتم میچکه و صدای رعد و برق بلند میشه... نگاهی به اطراف میندازم... هوا تاریکه و من روی نیمکت خوابم برده بود... اثری هم از پیرمرد نیست... 💢 ادامه دارد... https://eitaa.com/ganj_penhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 : ✅ : زیر بارون شروع به راه رفتن میکنم... همینطور راه میرم و برای خودم تکرار میکنم: داروی تو درون خودته... دردت هم درون خودته... داروی تو درون خودته... دردت هم درون خودته... میرم پایین تا میرسم به جاده.. کنار خیابون که میرسم ماشین ها برام بوق میزنن، اما من توان عکس العملی رو ندارم... گیج و گنگم... چرا هر بار پیرمرد رو اینطوری میبینم؟!! تو حالت خواب و بیداری؟!! چرا نمیتونم درست باهاش صحبت کنم؟!! الان من باید چیکار کنم؟!! نه خونه ای دارم نه زندگی ای... نه کاری نه... یه ماشین کنارم می ایسته و شروع به زدن بوق ممتد میکنه سرآخر که میبینه جواب نمیدم داد میزنه: امید...امید... بپر بالا ... برمیگردم طرف صدا. آرشه. با گیجی نگاهش میکنم... باز داد میزنه: به چی نگاه میکنی؟!!... بیا دیگه... موش آبکشیده شدی... زودباش... بی رمق حرکت میکنم سمت ماشین و سوار میشم... میگه: چت شده پسر، تا به حال فکر میکردم کشتی هات غرق شده... اما حالا میبینم که خودت غرق شدی... با خودم میگم: آره، دقیقا همینطوره، حس میکنم دارم غرق میشم و بیخودی دست و پا میزنم بدون اینکه شنا کردن بلد باشم... انگار افتادم تو یه استخر، تک و تنها ... _ بیا این حوله رو بگیر خودتو خشک کن، من که میرم باشگاه همیشه حوله همراهم هست... حرکت میکنه و ادامه میده: _چرا تا این موقع خونه نرفتی هنوز؟!! نکنه خانمت بیرونت کرده؟!!ها؟!!هه... باز سوالاتش شروع شد. ای بااااابا من از سوال فراری، اینم عاشق سوال و حرف زدن! نمیدونم باید چیکار کنم؟! از طرفی هیچ وقت دوست نداشتم کسی ضعفمو ببینه و تا حالا هم از کسی طلب کمک نکردم... از طرف دیگه واقعا به کمک نیاز دارم... باید با کسی صحبت کنم... یعنی به آرش میتونم بگم؟ میتونه کمکم کنه؟ گردنبندمو تو دست میگیرم... احساس آرامشش باز سراغم میاد و کمی فکرم آروم میشه... چشمم به شعر روی داشبورد میخوره : گر میروی بی حاصلی/ گر میبرندت واصلی رفتن کجا؟ بردن کجا؟ 💢 ادامه دارد... https://eitaa.com/ganj_penhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا