Story12.mp3
6.03M
🎧#داستان_صوتی
✨تصمیم سرنوشت ساز
🔻"قسمت بیست و سه و بیست و چهار"🔻
نظرتون؟👇
📮https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
🍀خریدار باشید
🍀 ارزان بخرید
🍀خوب بخرید
🌺 قصرهای بهشتی خودنمایی میکنند🌺
هر کار خوبی بکنی وصل میشی به شاخههای درخت طوبی و درخت طوبی تو رو به سمت بالا میکشه
مثلا:
🍃به مامان بابات خوبی کنی
🍃صدقه بدی
🍃نماز
🍃روزه
🍃یه کمکی به همسایت بکنی
🍃خوش اخلاقی
🍃سر کار، وظیفتو درست و خوب انجام بدی
🍃خوبی به همسر
وهر کار کوچیکی که حتی فکرشو نمیکنی باعث میشه
⚜قصرهای زیادی رو بنام خودت بزنی⚜
حالا شما بگین ، تو این ماه حاضرین چه کارای خوبی انجام بدین که قصر بنام خودتون بزنین🍇
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
Story13.mp3
5.77M
🎧#داستان_صوتی
✨تصمیم سرنوشت ساز
🔻"قسمت بیست و پنج و بیست و شش "🔻
نظرتون؟👇
📮https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
Story14.mp3
6M
🎧#داستان_صوتی
✨تصمیم سرنوشت ساز
🔻"قسمت بیست و هفت و بیست و هشت "🔻
نظرتون؟👇
📮https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
گنج پنهان
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 #قسمت_بیست_و_هشت: #تصمیم_سرنوشت_ساز: جمله ی بعدی رو مینویسم: فرق من ب
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز
🔸 ##قسمت_بیست_و_نه:
#تصمیم_سرنوشت_ساز:
بهنظرم آرش یه چیز دیگه هم در مورد استعدادای اضافه گفته بود...🤔
آها...
گفت: استعداد های اضافی ما نشون میده جایی هست که این استعدادامون اونجا به کار میاد...
جایی هست که اینا به کار میاد؟!!
خب چه جایی؟!!
یاد خوابم میفتم و حرف پیرمرد...
این نم آب... روی انگشت من رو میبینی؟ این مثل دنیاست...
و این... دریای عظیم... مثل عالم دیگه اس جَووون...
اونم گفت ، عالَم دیگه!!!
یعنی منظور آرش هم از جایی که این استعداد ها اونجا به کار میان، همین عالم دیگه است؟!!
همون چیزی که همیشه تو مدرسه میخوندیم در مورد دنیای بعد از مرگ؟!
اما من هیچ وقت نمیتونستم این حرف رو قبول کنم...
از کجا معلوم همچین دنیایی هست؟! کی گفته؟!!
نه... اینطوری نمیشه...
باید برم با آرش صحبت کنم و بخوام جملشو دقیق توضیح بده...
مصمم بلند میشم که برم پیشش...
اما تا قدم از قدم برمیدارم گوشیش زنگ میخوره...
اَه...
درست همین الان باید زنگ میخورد؟!!
میگه: سلام خواهر جان... خوبی؟ برگشتی؟!!! ... باشه میارمش...
خب تربچه خانم آماده شو که باید برگردیم خونه...
تربچه که مشغول تلویزیونه، یه کم صبر میکنه و کارتون که تموم شد بلند میشه و بدون هیچ حرفی کیفشو برمیداره. میره دم در...
با خودم میگم: چه حرف گوش کن!!
در رو باز میکنه و میگه: خدافظ...تربچه داره میره...
آرش هم فورا میره سمت در و برمیگرده میگه:
من بیرون یه کاری دارم تا چند ساعت دیگه برمیگردم...اگه گرسنه ات شد گوجه و تخم مرغ تو یخچال هست... میدونی دیگه چی میشه باهاش درست کرد...هه
و در رو میبنده و میره...
همینطور هاج و واج چشم میدوزم به در...
حالا چیکار کنم؟!! تازه میخواستم باهاش صحبت کنم که رفت...
میشینم و دوباره مشغول نوشته هام میشم
نگاهی بهشون میندازم...
بیشترین چیزی که تکرار شده...
خودشناسیه...
پس فعلا بیخیال دنیای دیگه...
به نظر میاد اول باید این مطلب برام مشخص بشه تا برسم به بحث های دیگه
خودشناسی...
💢 ادامه دارد...
https://eitaa.com/ganj_penhan