eitaa logo
گنج کاغذی
319 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#معرفی_کتاب #تاب_طناب_دار 🖊نوشته ی #مهدی_پناهیان انتشارات : #عهد_مانا 📚رمانی #عاشقانه و جذاب که در جریان #فتنه_۸۸ رخ می‌دهد. داستانی مملو از گره و اتفاق‌های گیرا که مخاطب را گاهی در فضایی #سیاسی و گاهی در فضایی دور از سیاست و درگیر با احساساتی نهفته در قلب شخصیت‌ها پیش می‌برد. «تابِ طنابِ دار» رمانی است با سه شخصیت اصلی؛ شخصیت هایی متضاد در فکر و عقیده و در #جناح_بندی_سیاسی که هر کدام از آن‌ها روایتی خاص خود دارند. روایت‌هایی که هرکدام نشان از حرف‌ها و درد دل‌های بخشی از جامعه در ابعاد گوناگون دارد. از #جوان دانشجویی که درگیر به ثمر نشاندن تلاش های خود و دوستانش در ستاد #جنبش_سبز است تا دیگر شحصیت‌ها که هر یک در شرایطی پر فراز و نشیب قرار دارند. تنوع روایت و شخصیت در کتاب موجب شده تا مخاطب بدون وجود رد پایی از نویسنده، خود از بین روایت های مختلف تصمیم گیرندۀ چالش‌های پیش روی داستان باشد. 📲 @ganjekaghazi
📚 ✍  🌀 👨 🔖 🍉برشی از کتاب چمران: پروانه جان یک سوال داشتم. پروانه: بله، بفرمایید. چمران: صعود به قله سخت ­تره یا نزول به دره؟ پروانه: (بلافاصله) خب معلومه، صعود به قله. چمران: پس چرا کوهنوردها صعود رو انتخاب می­ کنند، با اینکه کار سخت ­تریه؟ پروانه: برای اینکه ارزشمندتره، نزول به دره که هنر نیست. چمران: پس هنر و ارزش در کار سخت­ تره، کاری که آسونه هنر نیست. ارزش و هنر شماها به اینه که این شرایط سخت ­تر رو انتخاب کردید. برای مطالعه بیشتر کتاب لینک زیر را لمس نمایید. https://b2n.ir/408540 @ganjekaghazi
📚 ✍🏻 نویسنده: 🌀 انتشارات 🧔🏻 🔖 روایتی خواندنی از یک مرد مخلص… شهیدی از تبار حاج قاسم برگـــ🍀ـــے از کتاب: یک‌بار بانو غذایی طبخ کرد تاریخی، شور و سوخته! بغض کرده منتظر آمدن عبدالمهدی بود. آمد اما نه بویی شنید، نه رویی در هم کشید، خوشی همیشگی را داشت و نشست کنار سفره‌‌ای که بانویش بغض کرده چیده بود. تا خواست بخورد بانو عذر خواست. عبدالمهدی خندید و خورد. بانو معترض شد: _ چه‌طور داری می‌خوری.  عبدالمهدی لب زد:  _ نعمت خدا و دست پخت خانممه. غذا می‌خورم که جون داشته باشم، برای لذتش نیست که. با این حس بخور، نه سوختگی می‌فهمی نه شوری! خورد و سفره را جمع کرد. بانو رفت تا ظرف‌ها را بشوید، عبدالمهدی ایستاد مقابل ظرفشویی و گفت:  -شما خسته‌ای ظرفا رو من می‌شورم!  📲 @ganjekaghazi
♨️ 📚 🔖 👨‍👩‍👧‍👦 💵 قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰ تومان 🍃 اینبار نکات تربیتی مرتبط با خانواده و فرزندان رو در قالب رمان بخوانیم😉 بــــ☘ـرگے از کتــاب: 🏡گاهی خانه ریخت و پاش بود؛ 🤓علی گوشه‌ای داشت دسته‌گلی به آب می‌داد؛ 👥سنا و ملیکا داشتند سریع معقولات و محسوسات دعوای تاریخی می‌کردند 👦و محمد از سر و کولم بالا می‌رفت ✍ و من با لبخندی گوشه لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند می‌دوید روی کاغذ. ☺️کم‌کم دیدم دیگر خودم را در یک چهاردیواری تنگ و تاریک احساس نمی‌کنم. 🌟احساس می‌کنم خانه‌ام بهشت کوچکی است که تا حالا نمی‌شناختمش؛ 🌟بهشتی با فرشته های ریز و ریز و درشت. 🌟خواهش می‌کنم شما هم بفرمایید بهشت …😍   📲 @ganjekaghazi
📚 🧔 🔖 بــــ☘ـرگے از کتــاب: 🔸 پدر ماشینش را پارک کرد، به سراغ ما آمد و گفت: "برویم پابوس آقا…" 🔹 اما هنوز دو قدم نرفته بودند که من با ترس و لرز گفتم: "من نمیام...من این کارها را قبول ندارم..." 🔸برای اینکه مبادا توسط آنها مجبور به داخل شدن به حرم شوم، بی آنکه به اطرافم نگاهی بیندازم از آنها رو برگردانده و پا داخل خیابان گذاشتم تا به سویی دیگر بروم و … 🔹فقط در آخرین لحظه متوجه شدم که یک وانت آبی کوبید به بدنم و …💥 🔸 آدم ها را می دیدم که در رفت و آمدند، اما پدر و مادر و خواهر و برادرم را نمی دیدم، تا اینکه ناگهان صدای فریادهای مادرم🗣 از چند متر آن سوتر به گوشم رسید. 🔹 از نقطه ای که جمعیت زیادی دور هم ایستاده بودند، به حالتی شبیه پرواز روی هوا، خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ می کشید و پدرم که نشسته بود و اشک می ریخت😭، حیرتم بیشتر شد و … 🔸با دیدن آن نیسان آبی رنگ🚙، همه چیز را به یاد آوردم و تازه آن موقع بود که جنازه ام را کف خیابان دیدم و متوجه شدم که مرده ام. 📛 پ.ن: ویروس باعث شد خیلی از ماها، یاد قبر و قیامت بیفتیم، این کتاب رو از دست ندید... 📲 @ganjekaghazi
ـــــــــــــــــــ❤️ـــــــــــــــــــ ♨️ 📚 ✍ به قلم: و 🔖 👱‍♂ 🌀 خاطرات کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران😍 بــــ☘ـرگے از کتــاب: ❣سرم را که بالا آوردم قلبم ریخت!...♡ ❣جانم به تپش درآمد، بهت زده و متحیر فقط نگاه میکردم. باورم نمیشد....♡ ❣جوان ایرانی به شکل کاملا اتفاقی، بدون هماهنگی و آگاهی از حضور من، وارد کوپه قطار شد و جلوی من ایستاد و سلام داد ...♡ و گفت: ❣خانم یامامورا، قسمت را میبینی، ما باز هم به هم رسیدیم...♡♡...💑 پ.ن: آدم برخی از این سرگذشت ها رو که میخونه، به حال مسلمونیشون غبطه میخوره... ____📬🌸__📖__🌸📬____ 💴 قیمت پشت جلد: ۳۵۰۰۰ تومان 📲 @ganjekaghazi
♨️ 📚 ✍ به قلم: و 🔖 👱‍♂ 🌀 خاطرات کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران😍 بــــ☘ـرگے از کتــاب: آقای بابایی خندید و گفت: «ایرانی ها، ژاپنی ها را به چشم بادامی توصیف می کنند. آدم هایی که در نگاه اول شبیه به هم هستند، اما شما خانم، چشم هایت برای من با بقیه فرق می کند» با هیجان پرسیدم: «چه فرقی؟» ذوق زدگی را در صدایم حس کرد و گفت: «چشم ها هم مثل بادام ها طعم های متفاوتی دارند، بعضی از بادام ها تلخ و بعضی شیرین اند، بعضی از چشم ها هم شورند. اما چشم شما نه شور است و نه تلخ. این تفاوت شما با بقیه است که من در نگاه اول به چشم تو فهمیدم، خانم جان» 📲 @ganjekaghazi
📚 📗 ✍🏻 نویسنده: 🌀 انتشارات: 🧔🏻🧕 🔖 خاطرات شهید مدافع حرم به روایت مادر شهید برگــ🍀ــے از ڪتاب: داخل مسجد که شدیم، سعی کردم بی توجه به بقیه یک گوشه را انتخاب کنم و مشغول کار خودم باشم. می شنیدم که بعضی از خانم های روستا مسخره می کردند و می گفتند: «مثلا شب قدره؛ سه تا بچه ردیف کرده اومده مسجد که چی؟ انگار واجبه!» حرف هایشان را نشنیده گرفتم. یحیی شیرش را که خورد خوابید. زکریا را روی پاهایم خواباندم. صغری مثل همیشه ساکت و مظلوم مشغول بازی شد. ____📬🌸__📖__🌸📬____ 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
⭕️ 📖 📝اسماعیل داستانی است تمام نشدنی، فراتر از زمان گذشته و حال و آینده. جاری در تمام دهه ها و زنده در کشوری که نسل جوان دارد. پر شور است و پویا، آرزومند است و بی پروا. 📌اسماعیل جوان رشید و خوش بر و رویی است که کسی به او رو نیاورده تا بتواند خودش را پیدا کند، و معنای زندگی را دریابد. تنهاست در عین آنکه میان دوستانش پرسه می زند. است و منش، او مثل همه، جوانی کردن با آزادی را دوست دارد و تن به هیچ قید و بندی نمی دهد. تدبیری اگر برای زندگیش هم می کند گاه گاهی است و از روی ناچاری اما داستان ما، برخلاف داستان های خارجی، دارد و خدا همیشه تقدیر می کند جهان را . مخلوقات در کنار برنامه ریزی ها و تدبیرهایشان، همیشه زیر سایه هستند و این می شود که اسماعیل به مانع می رسد و کتک مفصلی که از پدرِ دختر می خورد. جریان زندگی اسماعیل تغییر پیدا می کند تا آخر جلد دوم که به نام گرگ سالی چاپ شده است. کتاب همان قدر که برای جوان هایی که مثل اسماعیل یله اند شیرین و است برای دیگر جوان ها ساده و خسته کننده. خیلی ها مثل اسماعیل و و لاقیدند و انگار دارند داستان خودشان را می خوانند و می خواهند بدانند اسماعیل چه می کند و به کجا می رسد پایانش. و نویسنده پایان بازی می گذارد و ادامه داستان را در جلد دوم () که آن هم با پایان باز تمام می شود ادامه می دهد و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا ادامه بدهد تا مشتاقان، تشنه ی سرانجام اسماعیل نمانند. به هر حال روانی داستان، واقعی بودن شخصیت ها ، نزدیک بودن به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت، درونخوانی اسماعیل، توصیفات دقیق، از مشخصات بارز این کتاب است. چه خسته بشوید، چه با شوق باشید حتما این کتاب را بخوانید. ها که حتما، و و هم با دیدگاه حتما حتما. یهدی من یشاء تفسیر زیبایی است که در این کتاب به آن می رسید و انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا هم. 📲 @ganjekaghazi
📚 کتاب: 🌀انتشارات: 👱‍♂ 🔖 📌 معرفی: کتاب نفوذ در ایران: روباه پیر را اگر می خواهی بشناسی دقایقی با کتاب📖 همراهی کن. ☘️ برگی از کتاب: 📕 آنگاه دبیر کل کتابی ۱۰۰۰ صفحه ای دست من داد. در این کتاب نتایج تلاش این بدل ثبت شده بود. کتاب را همراه خود به خانه بردم. سه هفته مرخصی گرفتم. کتاب را از اول تا آخر خواندم. ✅ گفتگوها دراین کتاب بسیار دقیق بود. هرچند دبیر کل گفته بود ۷۰ درصد پاسخ ها درست است، ولی به نظر می رسید بیش از ۷۰درصد باشد. 🗣 در این گفت و گوها من به نقاط ضعف مسلمانان پی می بردم و نیز متوجه به نقاط قوت آنان می شدم. و این را هم متوجه شدم که چگونه باید عمل کنم تا نقاط قوت آنان را تبدیل به ضعف کنم… (صفحه ۲۴) 📲 @ganjekaghazi
📚نام کتاب: ✍نویسنده: 📑 🔺لذت یک هیجان واقعی، وارد شدن در یک عملیات جاسوسی بزرگ،😱 دست و پنجه نرم کردن با یک دشمن پیچیده و هراسناک را در این کتاب بخوانید … 💯یک نفوذ جذابِ دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل، «موساد» یک مصری می‌تواند تل‌آویو را به‌راحتی گول بزند و هیچ‌کس نفهمد حتی تا آخرین لحظه‌های زندگی حتی پس از مرگ… 📲 @ganjekaghazi