eitaa logo
گنجنامه شهیدانه
6 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
0 فایل
کرامات و معجزات و داستان های جذاب شهدا "به کجا می روی؟ کمی درنگ کن... آیا با خواندن فاتحه ای تنها، بر سر من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم، از یاد خواهی برد؟؟... ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین، چه می کنی...
مشاهده در ایتا
دانلود
دایی محمدحسین سال 1366 به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است! آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود....!!!
با هشتگ های هر روایت، روایت هارا در کانال"تاثیرنگاه شهید" جستجو کنید🌹🌹🌹: @shohadayebozorgvar شهیدی که پس از ۱۷ سال زنده شد و قرض های یکی از افراد جمع تفحص شهدا را داد....😳😳😳😳 شهیدی که فرشته ها او را به کربلا بردند و وقتی قبرش نبش شد، اثری از پیکرش نبود.... شهیدی که کر و لال بود اما هر روز با امام زمانش (عج) صحبت می کرد......😥😭😭 شهیدی که گفت پس از باز شدن راه کربلا برمیگردم....و روزی که پیکرش بعد سالها برگشت، روزی بود که اولین کاروان به کربلا میرفت.....(عاشقان سفر کربلا بخوانند😭....) شهیدی که گفت دوست دارم در فکه بمانم....مرا رها کنید....😓😓 شهیدی که از کودکی محل دفن خود را پس از شهادت میدانست....😳😳😳 شهیدی که در قبر لبخند زد😢😢😢 شهیدی که بدنش با اسید و آفتاب هم از بین نرفت...😱 شهیدی که پس از شهادت با دخترش دیدار کرد.... پس از شهادت، در ساعتی که نماز شب میخواند، چراغ اتاقش روشن شد💡... و روایت های جذاب دیگری که در راه است...... @ganjnameshahidane