eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.9هزار دنبال‌کننده
688 عکس
812 ویدیو
46 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ #نشر_پیامهاے_این_ڪانال_صدقه‌ے_جاریه_است🌹 #ان‌شاالله 🌻 💙
مشاهده در ایتا
دانلود
💠از دعاهاے حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها 🔸اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الإِخْلاَصِ وَ خَشْيَتَكَ فِي الرِّضَا وَ الغَضَبِ وَ القَصْدَ فِي الغِنَى وَ الفَقْرِ 🔹خداوندا! از تو اعتقاد خالص و توحید را می‌خواهم، و این ڪه در حالتِ خشم و رضا از تو بترسم و در حالت فقر و غنا اعتدال را رعایت ڪنم. 📗بحارالأنوارج91 ص225 🔻شرح حدیث 🔸خواسته‌هاے حضرت فاطمه (علیها السّلام)در این دعا یڪی اعتقادے است، یڪی قلبی و یڪی هم اخلاقی و رفتارے. 🔸«ڪلمه‌ے اخلاص» و عقیده به توحید نخستین خواسته است. اگر توجه به معبود یڪتا نباشد، عمل تباه و اندیشه منحرف می‌گردد. 🔸خواسته‌ے دوم درحال‌غضب‌و رضاست. بعضی وقتی عصبانی می‌شوند، از مرز حق می‌گذرند و قضاوت نادرست و تصمیم نابجا می‌گیرند. رعایت حڪم خدا و حق و عدل در همه حال معیار سلامت اخلاقی و ایمانی انسان است. 🔸خواسته‌ے سوم میانه‌روے در حال ثروتمندے و تنگدستی است. 🔸برخی وقتی فقیرند، هم ناشڪرے می‌ڪنند، هم بخل می‌ورزند. برخی هم وقتی ثروت و مال دارند، به افراط و زیاده‌روے و ریخت و پاش و اسراف روے می‌آورند. 🔸حرڪت در راه «اعتدال» مطلوب شرع و عقل است. میانه روے هم در دوران فقر و تنگدستی هم در دوره‌ے توانگرے و برخوردارے فضیلتی اخلاقی است. 🔸افراط و تفریط در هر مسأله‌اے ناپسند است، حتی در بذل و بخشش مالی. 📗منبع: ، جواد محدثی
خودسازے و تࢪڪ گناھ
هر روز با بخشی از ڪتاب سلام بر ابراهیم همراه ما باشید ان‌شاءالله شهدا شفیع همه ما باشن ⚘ «اَللّهُ
🌹🍃✨🌱✨🌱✨🌱✨ چرا شهید ابراهیم هادی؟ از زبان نویسنده تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امين الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبی بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه ڪردم، با ڪمال تعجب ديدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اينڪه مسجد، جزيره اے در ميان درياست! امــام جماعت پيرمردے نورانی با عمامه اے ســفيد بود. از جا برخاســت و رو به ســمت جمعيت شــروع به صحبت ڪرد. از پيرمردے ڪه در ڪنارم بود پرسيدم: امام جماعت را می شناسی؟ جواب داد: حاج شــيخ محمد حســين زاهد هستند. اســتاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدے. من ڪه از عظمت روحی و بزرگوارے شيخ حسين زاهد بسيار شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش می‌ڪردم. سڪوت عجيبي بود. همه به ايشان نگاه می‌ڪردند. ايشان ضمن بيان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوســتان، رفقا، مردم ما را از بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند و... اما رفقاے عزيز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی اين‌ها هستند. ✍ادامه دارد....
♥️ شاڪر نبودن یعنی داشتن همۀ بدےها. اگر شڪر از تو گرفته شود جاے آن یا حسادت می‌آید یا تڪبر یا حرص یا طمع یا هزار مشکل دیگر! درحالی‌ڪه اگر انسان، شاڪر باشد این گرفتارےها را نخواهد داشت. 🌱
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌹🍃✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_اول چرا شهید ابراهیم هادی؟ از زبان نویسنده تابستان سال ۱۳۸۶ بود
✨🌱✨🌱✨🌱✨ بعد تصوير بزرگی را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصوير، چهره مردے با محاسن بلند را نشان می‌داد ڪه بلوز قهوه اے بر تنش بود. خوب به عڪس خيره شدم. ڪاملاً او را شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شك نداشتم ڪه خودش است. ابراهيم بود، ابراهيم هادے!! سخنان او براے من بسيار عجيب بود. شيخ حسين زاهد، استاد عرفان و اخلاق ڪه علماے بسيارے در محضرش شاگردے ڪرده اند چنين سخنی می‌گويد!؟ او ابراهيم را استاد اخلاق عملی معرفی ڪرد!؟ در همين حال با خودم گفتم: شــيخ حسين زاهد ڪه... او ڪه سال ها قبل از دنيا رفته!! هيجان زده ازخواب پريدم. ســاعت ســه بامداد روز بيســتم مرداد ۱۳۸۶ مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم بود. ‌ اين خــواب روياے صادقه اے بود ڪــه لرزه بر اندامــم انداخت. ڪاغذے برداشتم و به سرعت آنچه را ديده و شنيده بودم نوشتم. ديگر خواب به چشمانم نمي آمد. در ذهن، خاطراتي ڪه از ابراهيم هادے شنيده بودم مرور ڪردم. فراموش نمي ڪنم. آخرين شــب ماه رمضان سال ۱۳۷۳ در مسجدالشهداء بودم. به همراه بچه هاے قديمی جنگ به منزل شهيد ابراهيم هادے رفتيم. مراســم بخاطر فوت مادر اين شــهيد بود. منزلشان پشــت مسجد، داخل ڪوچه شهيد موافق قرار داشت. حاج حسين الله ڪرم در مورد شهيد هادے شروع به صحبت ڪرد. خاطرات ايشان عجيب بود. من تا آن زمان از هيچڪس شبيه آن را نشنيده بودم ... ✍ادامه دارد....
✍آیت‌الله جوادی‌ آملی : مال حرام تا " آبروے آدم" را نبرد انسان را رها نمی‌ڪند، هرگز خیال نڪنیم حرفی ڪه زدیم، و یا مال حرامی ڪه گرفتیم و یا آبروے ڪسی را بردیم ، گذشته، و یا تمام شده،،، خیر!!! چیزے نمی‌گذرد!!! هرڪارے ڪه ڪردیم بالاخره ثمر آن را می‌بینیم مگر اینڪه با توبه آن راترمیم ڪنیم .... 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج 🌷
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دوم بعد تصوير بزرگی را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوا
✨🌱✨🌱✨🌱✨ آن شب لطف خدا شــامل حال من شد. من ڪه جنگ را نديده بودم. من ڪه در زمان شــهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یڪی از بندگان خالصش را بشناسم. اين صحبت ها ســال ها ذهن مرا به خود مشغول ڪرد. باورم نمی‌شد، يك رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه گمنام باشد! عجيب تر آنڪه خودش از خدا خواســته بود ڪه گمنام بماند! و با گذشت سال ها هنوز هم پيڪرش پيدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگرديده! و من در همه ڪلاس‌هاے درس و براے همه بچه ها از او می گفتم. هنوز تا اذان صبح فرصت باقي است. خواب از چشمانم پريده. خيلي دوست دارم بدانم چرا شــيخ زاهد، ابراهيم را الگــوے اخلاق عملي معرفي ڪرده؟ فرداے آن روز بر سر مزار شــيخ حسين زاهد در قبرستان ابن بابويه رفتم. با ديدن چهره او ڪاملاً بر صدق رويائي ڪه ديده بودم اطمينان پيدا ڪردم. ديگر شڪ نداشتم ڪه عارفان را نه درڪوه ها و نه در پستوخانه هاے خانقاه بايد جست ، بلکه آنان در ڪنار ما و از ما هستند. همان روز به سراغ يڪی از رفقاے شهيد هادے رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزديك شهيد را از او گرفتم. تصميم خودم را گرفتم. بايد بهتر و ڪامل تر از قبل ابراهيم را بشناســم. از خدا هم توفيق خواستم. شــايد اين رســالتی اســت ڪه حضرت حق براے شناخته شــدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است. ✍ادامه دارد....
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سوم آن شب لطف خدا شــامل حال من شد. من ڪه جنگ را نديده بودم. من ڪه
سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ زندگینامه ابراهيم در اول ارديبهشــت ســال ۱۳۳۶ در محله شــهيدآيت الله سعيدے حوالی ميدان خراسان ديده به هستي گشود. او چهارمين فرزند خانواده بشــمار می‌رفت. با اين حال پدرش، مشــهدے محمد حسين، به او علاقه خاصی داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستی شناخته بود. پدرے ڪه با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. ابراهيم نوجوان بود ڪه طعم تلخ يتيمی را چشــيد. از آنجا بود ڪه همچون مردان بزرگ، زندگی را به پيش برد. دوران دبســتان را به مدرســه طالقانی رفت و دبيرســتان را نيز در مدارس ابوريحان و ڪريم خان زند. ســال ۱۳۵۵ توانســت به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سال هاے پاياني دبيرستان مطالعات غير درسی را نيز شروع ڪرد. حضور در هيئت جوانان وحدت اســلامی و همراهی و شاگردے استادے نظير عامه محمد تقي جعفرے بسيار در رشد شخصيتی ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزے انقلاب شجاعت هاے بسيارے از خود نشان داد. او همزمــان بــا تحصيل علم بــه ڪار در بازار تهران مشــغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد ✍ادامه دارد...
خودسازے و تࢪڪ گناھ
سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_چهارم زندگینامه ابراهيم در اول ارديبهشــت ســال ۱۳
♥️ سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ابراهيــم در آن دوران همچون معلمی فداڪار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعنی ورزش باســتانی شــروع ڪرد. در واليبال و ڪشــتی بی‌نظيربود. هرگز در هيچ ميدانی پا پس نڪشيد و مردانه می ايستاد. مردانگــی او را می توان در ارتفاعات ســر به فلک ڪشــيده بازے دراز و گيلان غرب تا دشت هاے سوزان جنوب مشاهده ڪرد. حماســه هاے او در اين مناطق هنــوز در اذهان ياران قديمی جنگ تداعی می‌ڪند. در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه هاے گردان هاے ڪميل و حنظله در ڪانال‌هاے فڪه مقاومت ڪردند. اماتسليم نشدند. ســرانجام در 22 بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرســتادن بچه هاے باقی مانده به عقب، تنهاے تنها با خدا همراه شد. ديگرڪسی او را نديد. او هميشه از خدا می‌خواســت گمنام بماند، چرا ڪه گمنامی صفت ياران محبوب خداست. خدا هم دعايش را مســتجاب ڪرد. ابراهيم سال هاست ڪه گمنام و غريب در فڪه مانده تا خورشيدے باشد براے راهيان نور. ✍ادامه دارد....
خودسازے و تࢪڪ گناھ
♥️ سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجم ابراهيــم در آن دوران همچون معلمی فداڪار ب
♥️ سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ محبت پدر راوے: رضا هادے درخانه‌اے ڪوچڪ و مســتاجرے درحوالی ميدان خراسان تهران زندگی می‌ڪرديم. اولين روزهاے ارديبهشت سال ۱۳۳۶ بود. پدر چند روزے است ڪه خيلی خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پســر‌ے به او عطا ڪرد. او دائماً از خدا تشــڪر می‌ڪرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براے اين پسر تازه متولد شده خيلۍ ذوق می‌ڪند. البته حق هم دارد. پسر خيلی با نمڪی است. اسم بچه را هم انتخاب ڪرد: «ابراهيم» پدرمان نام پيامبــرے را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توڪل و توحيد بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود. بســتگان و دوســتان هر وقت او را می ديدند با تعجب می گفتند: حســين آقا، تو ســه تا فرزند ديگه هم دارے، چرا براے اين پســر اينقدر خوشحالی می‌ڪنی ؟! پــدر با آرامش خاصی جواب می داد: اين پســر حالــت عجيبي دارد! من مطمئن هســتم ڪه ابراهيم من، بنده خوب خدا می شــود، اين پسر نام من را هم زنده می‌ڪند. ✍ادامه دارد...