eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.9هزار دنبال‌کننده
688 عکس
812 ویدیو
46 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ #نشر_پیامهاے_این_ڪانال_صدقه‌ے_جاریه_است🌹 #ان‌شاالله 🌻 💙
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_پنجاهُ‌هفتم ذکر شهدا را هیچ وقت فراموش نمی‌کرد چند بیت شعر آما
✨🌱✨🌱✨🌱✨ مجلس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها راوی: جمعی از دوستان شهيد جلسه مجمع الذاکرین رفته بودیم در مسجد حاج ابوالفتح در جلسه اشعاری در فضایل حضرت زهرا خوانده شد که ابراهیم آنها را می‌نوشت آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی کرد. ابراهیم از خود بیخود شده بود دفترچه شعرش را بست با صدای بلند گریه می‌کرد من از این رفتار ابراهیم تعجب کردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتادیم در بین راه گفت: آدم وقتی به مجلس حضرت زهرا سلام الله علیها وارد میشه باید حضور ایشان را حس کنه چون جلسه متعلق به حضرت است.* یک شب به اصرار من به جلسه عید الزهرا سلام الله علیها رفتیم فکر می‌کردم ابراهیم که عاشق حضرت صدیقه است خیلی خوشحال می‌شود. مداح جلسه مثلاً برای شادی حضرت زهرا سلام الله علیها حرف‌های زشتی را به زبان آورد اواسط جلسه ابراهیم به من اشاره کرد و با هم از مجلس بیرون رفتیم در راه گفتم: ابراهیم فکر می‌کنم ناراحت شدی درسته؟ ابراهیم در حالی که آرامش همیشگی را نداشت رو به من کرد و در حالی که دستش را با عصبانیت تکان می داد گفت: توی این مجلس خدا پیدا نمی‌شه، همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت زده بشه چند بار هم این جمله را تکرار کرد بعدها وقتی نظر علما را در مورد این مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_پنجاهُ‌هشتم مجلس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها راوی: جمعی از دوست
💢 💢 💢 💢 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ در فتح المبین وقتی ابراهیم مجروح شد سریع او را به دزفول منتقل کردیم و در سالنی که مربوط به بهداری ارتش بود قرار دادیم. مجروحان زیادی در آنجا بستری بودند. سالن بسیار شلوغ بود مجروحین آه و ناله می‌کردند. هیچکس آرامش نداشت بالاخره یه گوشه پیدا کردیم و ابراهیم را روی زمین خواباندیم. پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند. در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود و صدای مجروحین بسیار زیاد بود. ناگهان ابراهیم با صدای رسای شروع به خواندن کرد. شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا سلام الله علیها خواند که رمز عملیات همنام مقدس ایشان بود. برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت! هیچ مجروحی ناله نمی‌کرد گویی همه چیز مرتب شده بود به هر طرف که نگاه می‌کردی آرامش موج می‌زد. قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می‌شد. همه آرام شده بودند! خواندن ابراهیم تمام شده بود یکی از دکترها که مسن‌تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد او بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود. آهسته گفت تو هم مثل پسرمی فدای شما جوون‌ها بعد نشست و سر ابراهیم را بوسید! قیافه ابراهیم دیدنی بود گونه‌هایش سرخ شده بود. بعد از خجالت ملافه را روی صورتش کشید. ابراهیم همیشه می‌گفت بعد از توکل به خدا توسل به حضرات معصومین مخصوصاً حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشکلات است. برای ملاقات ابراهیم رفته بودیم بیمارستان نجمیه دور هم نشسته بودیم. ابراهیم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها کرد دو نفر از پزشکان آمدند و از دور نگاهش می‌کردند با تعجب پرسیدم: چیزی شده؟ گفتند نه ما در هواپیما همراه ایشان بودیم مرتب از هوش می‌رفت و به هوش می‌آمد اما در آن حال هم با صدای زیبا در وصف حضرت مداحی می‌کرد. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💢 💢 💢 💢 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_پنجاهُ‌نهم در فتح المبین وقتی ابراهیم مجر
☀️ ☀️ ☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ تابستان شصت و یک راوی:مرتضی پارسائیان ابراهیم در سال ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن تهران بود پیگیر مسائل آموزش و پرورش شد در دوره‌های تکمیلی ضمن خدمت شرکت کرد، همچنین چندین فعالیت و برنامه فرهنگی را در همان دوران کوتاه انجام داد. با عصای زیر بغل از پله‌های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می‌رفت. آمدم جلو و سلام کردم گفتم: آقا ابراهیم چی شده اگر کاری داری بگو من انجام بدم. گفت نه کار خودمه بعد به چند اتاق رفت و امضا گرفت. کارش تمام شد می‌خواست از ساختمان بیرون برود. پرسیدم: این برگه چی بود چرا انقدر خودت را اذیت کردی؟ گفت: یه بنده خدا دو سال معلم بود اما هنوز مشکل استخدام داره. کار او را انجام دادم. گفتم: از بچه‌های جبهه است!؟ گفت: فکر نمی‌کنم. اما از من خواست برایش این کار را انجام دهم من هم دیدم این کار از من ساخته است برای همین آمدم. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
این که گناه نیست 16.mp3
4.89M
16 💢در زندگی همه ما روزهاے قشنگ و بزرگ، زیاد هست! ڪه هم به یادموندنی اند، و هم تغییردهنده مسیر زندگی مون. ❌مراقب باش! خاطره این روزها رو با قلموے گناه،رنگی نڪنی
این که گناه نیست 17.mp3
4.77M
17 💢به خودت سخت نگیر! براے دورے از گناه، اَلَکی زور نزن! تلاش ڪن یواش یواش، قلبـ❤️ـت رو با خدا آشتی بدے؛ قلبِی ڪه عاشق شد؛ راحت دورِ گناه خط می‌ڪشه
❗️ 🌿 : باطن تو در اين دنیا ، عين ظاهر تو در آن دنیا است. ҉ ✬ خـودســازے تــرڪ گــناهــ ✬ ҉ .
: دین ناموس خداست ❌با گناه ڪردن به ناموس خدا تجاوز نکنید. ҉ ✬ خــودسازے تـــرڪ گــناهــ✬ ҉
... 🍃اگر امر به معروف هم می‌خواهی بڪنی خیلی آهسته ، مثل آینه باش ، آینه داد نمی‌زند ڪه یقه‌ات بد است ! وقتی روبروے آینه می‌ایستی ، جیغ نمی‌ڪشد : چرا موے سرت اینجوری است؟! آیینه سڪوت محض است ... آهسته هیچڪس خبردار نیست جز تو و آینه... 📚علامه حسن زاده املی ҉ ✬ خـودســازے تــرڪ گــناهــ ✬ ҉
🔴 همواره در محضر امام زمان علیه السلام 🔵 آیت الله ره : 🌕 مومن باید خود را در همه حال، در محضر آن حضرت ببیند. توجه داشته باشید ڪه هر ڪارے می‌ڪنید، در محضر اوست. امام_زمان حتی از خیال شما آگاه است. ҉ ✬ خـودســازے تــرڪ گــناهــ ✬ ҉
خودسازے و تࢪڪ گناھ
☀️ ☀️ ☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_شصتم تابستان شصت و یک راوی:مرتضی پارسائیان ا
🍃🌼 🍃🌼 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ بعد گفت آدم هر کاری که می‌تواند باید برای بنده‌های خدا بکند مخصوصاً این مردم خوبی که داریم هر کاری که از ما ساخته است باید برای ایشان انجام دهیم نشنیدی که حضرت امام فرمودند: مردم ولی نعمت ما هستند. ابراهیم را در محل همه می‌شناختند هر کسی در اولین برخورد عاشق مرام و رفتارش می‌شد. همیشه خانه ابراهیم پر از رفقا بود. بچه‌هایی که از جبهه می‌آمدن قبل از اینکه به خانه خودشان بروند به ابراهیم سر می‌زدند یک روز صبح امام جماعت مسجد محمدیه نیامده بود مردم به اصرار ابراهیم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندن وقتی حاج آقا مطلع شد خیلی خوشحال شد. و گفت بنده هم اگر بودم افتخار می‌کردم پشت سر آقای هادی نماز بخوانم. ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می‌رفت چند دفعه‌ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت رفتم جلو و پرسیدم آقا ابراهیم چیزی شده؟ ابراهیم اول جواب نداد اما با اصرار به من گفت‌ هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه می‌کرد و هر طور شده بود مشکلش را حل می‌کردیم. اما امروز از صبح تا الان کسی به من مراجعه نکرده! می‌ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd