#مصائب_شام 🏴
شامیان در کوچه ها از بام و در
شهر را آذین بستند سر به سر
چهره ها خندان و دلها شاد بود
برلب مردم #مبارک بود
شامیان چنگ و نی و دف میزدند
دور #زین_العابدین کف میزدند😭
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
⬛شب پنجم صفر به نام #سه_ساله #ابی_عبدالله علیه السلام ، #فاطمه صغری مکنی به #رقیه سلام الله علیها⬛
◾ مرحوم واعظ قزوینی در کتاب شریف ریاض القدس مینویسد:
در يكي از شب ها در آن منزل #خرابه، شور ديدن پدر به سرش افتاد،
و از هجران پدر اشك مي ريخت، سر روي خاك نهاد آن قدر گريه كرد كه زمين از اشك چشمش گل شد.
در اين اثنا به خواب رفت خواب پدر ديد، از خواب بيدار شد،
فَبَك وَ تَقُول: وا أَبتاهُ، واقُرَّةَ عَيناهُ، واحُسَيناهُ،
چنان #صيحه كشيد كه خرابه نشينان پريشان شدند...
هر چه خواستند او را آرام كنند ممكن نشد. امام #زين_العابدين عليه السلام پيش آمد و #خواهر را در بر گرفت و به سينه چسبانيد و تسلّي مي داد.
آن مظلومه آرام نمي گرفت و نوحه مي كرد، آن قدر روي دامن حضرت گريه كرد
«حَتّي غُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُها»
«تا آن كه #غش كرد و #نفس او قطع شد».
امام به گريه درآمد. اهل بيت به #شيون آمدند
«فَضجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قامَ الصِّياحُ».
آن #ويرانه از ناله اسيران يك پارچه گريه شد.
دختر #بيهوش افتاده بود و مخدّرات در خروش بر سر مي زدند و به سينه مي كوبيدند.
خاك بر سر مي كردند #گريبان مي دريدند، كه صداي ايشان در قصر به گوش #يزيد لعین رسيد.
يزيد غلامي فرستاد كه خبري بياورد.
غلام آمد و واقعه را براي يزيد نقل كرد.
آن ملعون گفت:
سر پدرش را براي او ببريد تا آرام گيرد.
آن سر مطهّر را در #طشت نهادند و رو به خرابه آوردند،
و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند.
آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد،
«فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه #دهانش پر از #خون شد».....
☑️درد و دل کردن بی بی سه ساله با سر پدر ..
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر»
«پدر جان، چه کسی تو را با خونت #خضاب كرد!
اي پدر چه کسی #رگهاي گردنت را بريد!
اي پدر، چه کسي مرا در كودكي #يتيم كرد!
پدر جان، بعد از تو به چه کسی اميد وار باشيم؟
پدرجان، اين دختر يتيم را چه کسی نگهداري و بزرگ كند!»
📚 نفس المهموم ص۴۵۶
➖➖➖➖➖➖➖➖
✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨
حسین بن عبدالرزاق تبریزی مینویسد ؛
زید بن صوحان روایت میکند سه سال بعد شهادت سیدالشهداء صلوات الله علیه بر إمام سجاد علیه السّلام داخل شدم ، دیدم حضرت در محراب عبادت نشسته مناجات میکند و عرضه ميدارد ، ای رب و ای کسی که تکیه گاه من به توست ، حزن ما طولانی شد و اشک ما جاری گشت و قلبهای ما سوخت بر مصیبت پسر پیغمبر تو ، حسین صلوات الله علیه.
گریه میکرد و صیحه میکشید و میفرمود ،
آه آه چگونه فراموش کنم استغاثهٔ تو را ای پدر؟ چگونه فراموش کنم آن نگاه های مکرّر تو را؟ چگونه فراموش کنم عریان و غرقه به خون بودی و ریشت خضاب از خون بود؟
این را مکرّر میفرمود تا از هوش رفت ، نزدیک شدم و کنار حضرت گریه کردم ، وقتی به هوش آمد فرمود ای پسر صوحان هیچ چشمی محبوبتر نزد خدا نیست از چشمی که برای ما گریه کند و قلبی محترم تر نزد خدا نیست از قلبی که برای ما محزون است و برای ما شاد است.
مقتل بشارة الباکین / مجلس ۲۹.
#زین_العابدین