.
🖋 #نقطهی_جیم
داعش
داعش خبیث
یادمان که خوب هست ؟
یادتان که هست
داعش تمام شد
بازنده بود نباخت
فراموش شد
این فرش بدقواره
بیتار و پود شد
راستی چه ماند؟
راستی چگونه دود شد
داعش چه شد که یکباره ناپدید شد؟
خوب یادم است
با یک شهید
با چشمهای او
و منظرهای پیش رویمان
کدام منظره ؟
[ غروب بیابان
یک خیمه هم یادم است بود
میسوخت
و یک بیسرشت پست زخمخورده
یک نانجیب سیاهدل
او را اسیر کرده بود از پشت سر ]
نامش چه بود هان!؟
محسن
حجت خدا
یادتان که هست
از یادمان برد ترسها را
ناامیدیها را
حق داشتیم
پیش از او شاید حجت نداشتیم
کمکم نگاهها
سینه به سینه
دست به دست
آشنا شدند
رد و بدل شدند
آهنها مسها
[انگار کیمیا بود انگار سیمیا]
طلا شدند
آه ای نگاه گمشده در بین چشمها
آه ای خبر !
ایستاده منتظر !
پشت دربهای خانهمان
ایستادهای چرا
تو بیا!
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #نقطهی_جیم
مرداب عمرم
زندگانی را
نچسب و راکد و تیره
در گوشه افتاده
همچون گوشه،
گوشهگیر و تلخ و دور از چشم میانگاشت
بیجر و جوشی و خردک موج بیجانی
حاصلِ یک جامانده از طوفان
گریزان باد تنهایی
دریغ اما
اگر بادی از اینجا بگذرد
بیاعتنا باطعنه میگردانَد از من رو و نفرین میکند تقدیر شومش را
نمیبینم ببالای سر خود سایهای
جز سایهی یک کاج خشکیده
بروی شاخههایش جای برگ و بار
نشسته چشم در چشمم کلاغی پیر و افسرده
که نشناسد بجز رخت عزایش هیچ رختی و
نمیبیند در این اطراف
[چشمان ورمکردهاش که خون میریزد از آن]
دور یا نزدیک
سایهی شاخ و درختی را
اگر گمکرده راهی خستهای افتادهای سویم پناه آرد
[ بهمحض دیدن و بشنیدن آواز این بددل
و شاخ کاج خشکی که
نشسته چشم در چشمم بروی آن ]
کشد از دور آهی و کند دور از من و اینجا مسیرش را
که او در جستجوی زندگی آواره است و خوب میداند که اینجا زندگانی نیست
مرداب عمرم [پیش از این گفتم]
زندگی را
گوشهای تنها و دور از چشم میپنداشت
اما خوشا ناگه چه شد انگار
آن کلاغ پیر[ آن ناخجسته، بددلِ بدلحنِ دشمنشاد کن]
بر زیر گامش مرد
بوی تعفن رفت و نفرین رفت
بجای آه شکر آمد پدید و جای نفرین حمد
بسان سرو شد سرسبز آن خشکیده کاج بیبر و بیبار
انگار خواب است این
کجا دیدهاست چشم این را بهبیداری ؟
ولی دانم هم اینرا خوب
نبیند خواب مردابی
بسان کاج خشکیده ندارد کار با رویا
فرامش کرده بودم پیش از این دریا و جان و جنبش و باد و پی و پیوند را باهم
که این طوفان زنده
این جان را نوازنده درون گوش من میخواند
شیرین مثل لالایی
مرا خواب خودش میکرد
اما ماجرا این بود
سلامش کردم و گفتم:
سلام ای گشته از جان سیر و سیر از جان
سلام ای باد ای باران
که هستی از کجا میآیی ایتوفنده ای طوفان؟
بگو با من که دانم خوب
نمیآید به اینجا هرکسی که در پی سودی است
نمیآید بهاینجا کاروانی تشنهای
خستهدلی تا استراحت گیرد و آتش برافروزد
کز شبی تا صبح میهمان عمر من باشد
همه دنبال برخورداری و نفع خود و خویشند
واگر جایی نباشد بهرهای چیزی
بهچشم هرکسی بدیمن و منفور است و میگویند
بر زیر زبان باهم
(خدا داند چه کرده کاین چنین بدبخت و مهجور است؟)
و ایشی میکنند و نیش دندان پیش میآرند جای دست
جآی دست بخشنده
مهربان دست نوازنده
کجا شد خضر فرخنده
کجا شد آن دم پاک مسیحایی که میبخشید
جان را در تنی مرده
هلا مردم کجا کو آن پر رحمت گشاینده
به کردار شهیدانی که آهنگ بیابان ساز میکردند
و بر زیر قدمهاشان زمین سرسبز میگشت
و میزد هریک از آنها به جامی که
پر از خون بود جامش را
و مینوشید و میافشاند
آخر_جرعهی آنرا بروی خاک
بیاد آن قفسزاد قفسپرورد
حزین مرغی که همچون مردم آزاد سر میداد
آواز و سرودش را
(در عالم طرفه رازی هست شورانگیز
نگردد فاش هرگز هیچ مگر با خون)
و میافکند خود را در میان آتشی سوزان
بهنجار پرستویی
و جا میماند از او در بین خاکستر
یکی دست نوازشگر
بگو طوفان
کجا پیغمبر پاکی
دوباره ساز کشتیسازیی را کوک کردهست
چه طوفانی بهپا کردهست
بگو طوفان مرا هم میبری با خود
و طوفان
[آن سفرزاد سفرپروردِ از دور آمده نزدیک]
یکی جامی بدستم داد و گفتم نوش
چون نوشیدم از آن سیر
یکی آیات صبرم خواند و شد دور از من آن نزدیک
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #مجتبی_انصاری
چند شب پیش
به گمانم مادرم میتوانست برایم دوباره قصه بگوید
برای من که نه
حالا
شاید برای فرزندم
البته نه خوب مگر چه اشکالی دارد
دوباره برای خودم باشد
بگذریم
به هر حال
راستش را بخواهید
سالها قبل مادرم برایم قصه میگفت
از گذشتههای دور خبر میداد
امیدوار میکرد
دل میدادیم
خوشحال میشدیم
ناراحت میشدیم
غصه میخوردیم
تعجب میکردیم
بالا میرفتیم ماست بود
پایین میومدیم دوغ بود
هم راست بود هم دروغ بود
اصلا
شاید مشکل از اینجا شروع شد که یکباره سر راست همگی به سراغ راستش خواستیم برویم
مادرم زحمت میکشید
کار میکرد
بچه داری میکرد
معلمی میکرد
معلم بود
درس میداد
فراتر از بچههای خودش بود
قصه میگفت
برای همه قصه بود
آینده بود
پناه بود
مهربان بود
آشنا بود
حتی وقتی عصبانی بود
شاید دلت میخواست تو را بزند
به خودم آمدم
دیدم ناگهان شب است و من تنها گوشه ی اتاقی سرم زیر پتو برده ام تا به زور خوابم ببرد
وگرنه فردا مدرسه ام دیر میشد
مادر دیگه خسته است
معلمیش صرف کسب درآمد شده بود
مسابقه ای راه افتاده بود
دروغ زندگی که فراموش شد
مادرم زود خسته میشد
عصبانی میشد
فریاد میزد
غصه میخورد
قصه نمیگفت
شب سیاه شده بود
دلتنگ شده بودم
مادرم تنها شده بود
دیگر تنها یک تن بیشتر نداشت که آنهم صد پاره شده بود
کار کردن در خانه
معلمی کردن برای بچههای مردم
سر و سامان دادن به بچههای خودش
همه چیز به هم ریخته بود
قصه نمیگفت
گذشت
همه چیز درگذشت
تا عادی شد
فراموش شد
کنار آمدیم
کناری بسراغ ما آمد
خوب ما اهل قصه بودیم
ولی به نظرم شاید این روزها
حداقل چند روز پیش میشد که صدای قصه مادرم را دوباره شنید
باشد
بله
من دیگر بزرگ شدم
باید زندگیم را سر و سامان بدهم
اما شاید دوباره میتوانست همه چیز از اول شروع شود
لبخندها
غصهها
گریهها
چشم دوختنها
سکوت کردنها
حرف زدنها
و همه و همه از مادرم دوباره شنیده شود
مادرم برایمان قصه میگفت
خبر از دور و نزدیکی میداد
دیروز و امروز و فردا را به هم میدوخت
به گمانم بشود برای من دوباره قصه بگویند
مادرم یک معلم است
برای بچههای مردم بسیار زحمت میکشید
هم برای بچههای خودش
هم برای خانه
مادرم خدایی بود
آخرتی از نزدیک دیدنی
صدایی لالایی شبانه اش در گوشهایم زنگ زده اند
شب و روز عجیبی است
مادرم تنهاست
کاش دوباره قصه میگفت
کاش دوباره بالای سرم شب را می شکست
درد فردا را سهل می کرد
مادرم طوفانی در دل داشت
مادرم یک معلم بود
بازنشسته اش کردند
با حقوق مکفی و پاداش نه چندان بد
به نظرم
این شب ها
آی آدمها
صدای قصه گفتنش را می توانستم دوباره از نو بشنوم...
#بیا_روایت_خودت_ز_غزه_باش
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #سعید_صاعدی
گمان کنم هنر هنوز کارزار جنگ هاست
و ماندگار تر ز هرچه موشک و فشنگ هاست
هنر اگر که عهد خویش را به یاد آورد
جهان تازه آورد، جهان کهنه را بَرَد
هنر اگر چنانچه قالوی دلش بلیٰ شود
درون جان مردمان هزار کربلا شود
هزار کربلای زینبی و شاعرانه ای
که جز «جمیل» نیست در نگاه او نشانهای
چه زینبی؟! که شعر پیش او به زانو آمد است
و فتح استوار اوست از یزید بسته دست
روایت شهیدِ سید قلم به یاد هست ؟
که فتح شاعرانه اش به قلبها چه می نشست
روایتی ز فتح های شاعرانه ی جهاد
و شاعرا ! هنر هر آنچه غیر از این، هنر مباد
#بیا_روایت_خودت_ز_غزه_باش
🇵🇸 @gaze_karbala
.
سلام خدمت دوستان عزیز
قرار شد متن هایی که رفقا در رابطه با «کربلای غزه» به نگارش در آوردهاند، در این کانال گردآوری شود.
شاید این کانال مثل جلساتی که در گلستان شهدا برگزار میشود، باشد. همان که اقای فاطمی دائما تکرار میکند: «هر کس صندلی اش را بردارد و بیاید اینجا، دور این میز و حرفش را بزند»
این کانال هم حکم همان میز را دارد و بیشتر مثل یک گروه است و یا کانالیست که گروهی اداره میشود.
اکثر متنها در مورد یکسری تصاویر و یا ویدیوهاییست که از غزه دارد میرسد و دوستان، با نوشتن آنها معنای خاصی به این تصاویر و ویدیوها دادهاند. شاید این کار نوعی خبرنگاری باشد. البته نه خبرنگاری که به تحلیلهای هرروزی میپردازد بلکه با زبان روزنامه و یا با زبان مردم، خبر از آینده میدهد.
#خبر #نگاره #غزه
#بیا_روایت_خودت_ز_غزه_باش
🗒 ارسال متن، شعر و یا خبر:
📎@fatherevayat
🇵🇸 @gaze_karbala
May 11
.
🖋 #نقطهی_جیم
خبر، خبرِ کسی است که ما در انتظار او چشم به درش نشستهایم.
از در درآمدی و من از در بهدر شدم
گویا از این جهان به جهان دگر شدم
گوشم بهراه تا که خبر میدهد ز یار
صاحبخبر بیآمد و من بیخبر شدم
و کسانی که چشم بهدر خبری از یار نشستهاند یا خبر را و یا خود یار را در مییابند.
خبرها جدا از خود یار نیستند و بالاخره دست ما را به دامن او و خاک ما را به زیر قدمش میرسانند.
اویس، پیامبر را ندیدهبود و از ایشان دور بود ولی در انتظار جان او، با پیامبر یگانه شده بود.
آنها هم که به دنبال گشایش راه آینده میگردند، اخبارش را میجویند و آینده را در مییابند.
#خبر #نگاره #غزه
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
📻 پس از بمباران وحشیانه مدرسه پناهجویان در اردوگاه بوریج، مادری به دنبال فرزندان شهیدش می گردد...
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #محمدعلی_خدادادی
بدون هیچ روزنی، بدون هیچ نوری
طی میشود این زندگی
طوری بعد از طور، لحظهای بعد از لحظهای
ما کجا، کی میرویم سوی کربلا؟
خسته از روال بی خطّ و خشِّ زندگی
به دنبال راهی برای فرار از این آسودگی
ذکر هر شام و روزمان، رهاییاست رهایی
محبسی گشتهایم هریک برای خویش و دیگری
ما کجا، کی میرویم سوی کربلا
هر بار بارقی از امید میتابد به رویمان و باز
تا میرویم به سویش، میزند دست رد بر سینهمان
گاه دل کرخت و خستهام، طلب میکند راه دیگری
همان که قمار میکنی و میبازی تمام عمر
تمام داشته و نداشته را
همان که راز سر به مهر زندگیست
و تو هنوز نمیدانی که چیست آن
همان که اشتیاق صد دل در جان توست، همان که شاید نامش شهادت است
مادر غزهای که مادر و دخترت یعنی که جانِ جانت را دادهای
بدان تویی که زندهای و در این هزارتوی خستگی، این تویی که ملال از ره ما گذاردهای
ما کجا، کی میرویم سوی کربلا؟
🇵🇸 @gaze_karbala
27.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
📻 #خبر
🖋 #نقطهی_جیم
چقدر سینمایی!
سینما را انکار نکنیم
سینمایی یعنی آرزوهای ما که در جایی ساخته شده
و ماهم دلمان میخواهد به آنجا سفر کنیم
موسیقی و باران و زندگی
من دلم با دیدن سیمانهای مخروبه نمیلرزد
کاری هم به نوشتههای روی کلیپ ندارم
اجالتا حرفهای خود مردم هم نشان از شکایت ندارد و سلمنا
شکایت از زنده بودن نیست
مطمئن باشید هرکس در راهی سختی کشیده در انتها دلش برای روزگار سختیاش تنگ میشود
ایکاش مردم ماهم قدرت اعجابانگیز نان و پنیر را باور میکردند
صفا و صدق و صمیمیت را
ایکاش کسی جرات میکرد بگوید حالمان بد است تا دیگرانی هم که حالشان بد است زبان باز کنند و بر راستی و بیریایی و نداری اتفاق میکردند
و از گفتن و عواقب گفتن نمیترسیدند.
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مطمئن باشید هرکس در راهی سختی کشیده در انتها دلش برای روزگار سختیاش تنگ میشود.
#ببینید
🎥 «گشایندهی این راه باشید...»
صحبتهای حاج قاسم در جمع مدافعان حرم و در میان بمباران دشمن.
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #معمای_هستی
لحظه ی اولی که چشم گشودی برای این که تبارت گم نشود دست بندی به دستان کوچکت زدند که اسم پدر و مادرت بر رویش حک شده بود؛ آری با این دست بند معنا پیدا کردی و ریشهداریت آغاز شد.
در اربعین هم گردن بندی که نام و نام خانوادگیت و شماره ای که در صورت گم شدنت با آن تماس گرفته شود را مشاهده کردم و از دیدن چنین خلاقیتی به شعف آمدم، بخصوص وقتی دیدم چگونه از آن محافظت میکنی زیرا بودنت را با پدر و مادر و وطن خودت معنا میکردی.
اما امان از روزی که دیدم به انتخاب خودت و با کمال حریت دستت را میآوری که اسمت بر آن حک شود زیرا بودنت را در رفتنت دیدی و ارباً اربا شدنت را با چشم دلت دیدی و تمنا و طلبش را با وجودت خواستی.
راستی مادر چقدر با شعف تو را نظارهگر بود که به این زیبایی بزرگ شدی، باورش نمیشد که تو همان بچهی دیروزش باشی، یک شبه چطور ره هزارسالانه را طی کردی
هنوز مبهوت بزرگ شدنت هستم آیا تو همانی...؟
اینجا بود که به خودم نگریستم و خلإ تمنای چنین بودنی را در وجودم حس کردم، اشک بود که امان نمی داد،،
آری به امید چنین تمنایی و معنای چنین انسانیتی لحظه ها را به انتظار نشسته ام.
زیرا انسان فقط طلب است و تاریخ به گونه ای رقم می خورد که سرآغازم را در شما به نظاره نشستهام.
#غزه
🇵🇸 @gaze_karbala
.
بچه های آسمان
🖋 #شکریپور
سکانس پایانی فیلم، پاهای زخمی علی در حوض را نشان میدهد و بوسهی ماهیان برای قدردانی...
زخم های امروز بچههای غزه -این روزها- نه ماهی و نه حوضی برای التیام دارد.
اما آنان بچههای آسمان هستند؛ با تمام زخمها و رنجهایشان، دل وسیع و چشمان رو به آسمانشان...
کودکان غزه همان ماهیهای کوچک قرمز حوض هستند و این روزها بر روی خاک افتاده اند... می رسد روزی که دست حاج قاسم از روی زمین برشان میدارد و به حوض حیاط میاندازد.. غلط گفتم آنها
شهیدان کوچکی هستند که باید دست ما زمینیان را بگیرند و به رود حیات بیندازند!
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #یاعلی
غزه الان جایی ایستاده که خود میداند کجای تاریخ است. تاریخ نه به معنای روزهایی که آیندگان از شجاعت یا همتشان یاد کنند! تاریخ را اگر دوباره معنا کنیم آن چیزی که «هست آدمی» را می خواهد به خودش متذکر شود و اگر آن «هست» را در خود پیدا نکند به بشریت خیانت کرده، آنچه از حضرت آدم بوده و آنچه تا قیامت از بشریت در زمین زیست میکنند.
انسان تنها یک شخص نیست، هر انسان جهانی هست که جهانی را باید معنا ببخشد.
مگر آدمی از ایستادن در این نقطه واهمه، ترس یا اندوه به او دست میدهد؟
آری دنیاپرستان حتی نگرانی از شنیدن این واژهها دارند، چون خود در این واژهها مستقر هستند و غایت انسان را به همین دنیا بسنده کردهاند و با غفلت خود ابدیت را از دست دادهاند.
انسان بعد از مستقر شدن در پدیدهها کلمات را متولد میکند؛ پس محققشدن کلمهها ریشه در فعلیت انسانها دارد.
در دیدن خوب مینگری [که] ایستادن همان جایی هست که میخواهی کلمه قیام را محقق کنی و مقاومت را جایی تو به این کلمه اعتبار میدهی که میمانی تا مقاوم برای قیام شوی...
و غزه خود را مقاوم برای قیام میکند. او مییابد که حقیقت کلمهها در بطن «هست آدمی»ست.
پس ای جاماندهها جنگ غزه را اندوه و ترس ندارد؛ تو اندوه به حال خود داشته باش و اگر میتوانی خوف از ابدی که در پیش داری...
او که ابد را با دادنها دارد معنا میکند اینجاست که در دادنها میگوید الحمدالله که شاید در ندانستنها و بیخبری از آینده بشریت یک روح امید در کالبد جسم بیجان بشریت امروز بدمد و اراده خود را معطوف به ارادهٔ حضرت حق کند. در این اراده میداند نباید چیزی از خود برجا بگذارد و اینگونه حرف از بقیةاللهی ارادهها میزند.
او خوب میداند که وقت تجدید عهد است و امانتی که از رسالت به عهده گرفته, امانتی که زمین و آسمان و کوه نتوانست بار امانت را به دوش بکشد, او دارد خوب امانتداری می کند و معنای حقیقی انسانیت را به همه ملائکهی زمین و آسمان نشان میدهد.
تو ای انسان خود باید آنقدر طلب داشته باشی که از رسالت جا نمانی و در امانت خیانت نکنی.
بیاندیش که چگونه از تاریخ که اکنون در این شأن ظهور کرده جا نمانی.؟!
باید بیندیشیم که چگونه از تاریخ غزه جا نمانیم...؟!
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#خبر
📻 پیام مرد فلسطینی پس از بمباران خانهاش: ما صاحب این سرزمینیم و جایی نمیرویم.
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #علی_بالایی
غزه امروز از کدامین سوگ می سوزد؟
یا کدامین درد را بر سینه می دوزد؟
غزه آری تازیانه می زند امروز بر تاریخ
بر تکرارِ بی تکرار اندوهی گران
غزه خون است از کران تا بی کران
مادری را می شود
مبهوت بر بالین جسم کودکانش دید
حتی می شود از تیرها از جرم این نوباوگان پرسید
اما سخت باید از سکوتِ تلخِ مظلومِ پدر ترسید
غزه امروز از کدامین زخم کهنه با تو می گوید
گوییا امروز از خون شهیدان
بیشتر از قبل دارد لاله می روید
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #مجتبی_انصاری
جنگ ظاهری و توپ و تفنگی آنگاه که نه از سر قدرت طلبیِ مزدورانه بلکه از سر دفاع تا طلوع مجدد عهد قدسی آغاز شد
انسانهایی را نشانه میگیرد
صلحش نوشیدن جام زهر است
حتی اگر صلح کوتاه مدت باشد
بالاخره چنین جنگی که به غلبه منتهی نخواهد شد
و یک جایی مخاصمه ظاهری تمام باید بشود
و اسمش را صلح بین الطرفین میگذراند
این جام زهر را باید نوشید و تلخی و درد آنرا باید به جان آزمود
البته نه اینکه گمان کنید اهل این جام زهر، جنگ طلب هستند
ولی بهرحال
جام زهر که نمیتواند شیرین باشد
گفت:
مافتنه گر شدیم و جهان فتنه گرگریز
هر کار می کنیم جماعت! مگر گریز
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شر خیر ماست، ما که نبودیم شرگریز
گاهی به جنگ دوست و گاهی به صلح غیر
از هر اصول و مصلحتی سخت در گریز
اهل جنایتیم و مکافات میکشیم
پس ما قمار باز و جهانی خطر گریز
آمد خبر ز مرگ، دویدیم سمت مرگ
پا پس نمیکشیم،،،،،خدا! مرگ بر گریز
دنبال دردسر، سرمان درد میکند
دنبال ما نباش توای دردسر گریز
زبان حقیقت در جنگ و معرکه خبر از آدمها می دهد و
زبان قدرت اما بسراغ پیروزی های سوری و ظاهری می رود.
انقلاب اسلامی اگر صرف یک تحول سیاسی در تقویم تاریخ نیست
بلکه و اگر تجدید عهد قدسی دوران است و در جان وجهان مردمان، مثنی أو فردی خود را به ظهور می رساند
پس خبر از خروج امکانِ طلوعِ امرِ قدسی می دهد،
آری
زبانش زبان حقیقت است
این چنین در هر معرکه ای که شهر در آن به دفاع برخاسته
توفیقی و انقلابی را در دل آدم ها و جان انسانها به جوی آب می اندازد
خوب بالاخره
توفیق انقلاب اسلامی، تحقق کلام الله در بود و نمود آدمهاست.
سختش نکنیم
در معرکه غزه،
آدمها قرآن میخواندند
و شد که ببینیم آدمهایی قرآن میخوانند
شاید
اما بعد
در افق حضوری
که در آن، این تجدید جان آدمها را بتوان دید و شنید.
و چنین روزمره ای
شاید
آینده ی قدسیِ امکان یافته به رخداد انقلاب اسلامی را فراخواندنی بکند
جام زهری هم نباشد
شرمنده روی ماه همه شهدای انقلاب اسلامی
چنین امیدی، بیم از دست دادن مداوم این افق را همیشه قرین خود دارد
این بیم همان شایدی است که در پی صلح از چُنان معرکه ای می آید
اینها به جان می افتد
من هیچ جا از عقل نگفتم
جام زهر این اراده های پر طمطراق هروزه را در هم میشکند
و نوش جان میکند...
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سِماطِ دَهرِ دون پرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش
بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش
🇵🇸@gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
📻 لحظه تحویل چهارمین گروه اسرای صهیونیست به نماینده صلیب سرخ از سوی نیروهای مقاومت
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #مِن_قسّام
ای قدس!
بخوان از مستی مردان راهت
از آن بالندگان عشق نابت
بخوان از مظهر حق صبح بیدار
بخوان درمان این زخم چو بیمار
بخوان از سِلم و مسلم از خدایت
جهاد و وصف راه و انتهایت
بخوان از جوشش خون در رگ خود
که مرگ ما حیات ما همی بُد
بخوان از جوشش غیرت ز آنان
ز جانی که چه تسلیم است جانان
بخوان از وصف معراج محمد(ص)
ز عیسی و کلیم حق چو احمد
بخوان از شور محشر یاد امروز
هزارانِ شهیدت راه امروز
بخوان از غزه و المعمدانی
تو از اشک و مصیبت خوب دانی
بخوان با یاد الله از شتیلا
و لن یجعل علیکم لا سبیلاً
بخوان از پرچم سبز رهایی
ز روز حق که باشد چون صبایی
بخوان از عاشقان راه و کویت
که آیند از سرور جان به سویت
بخوان از یاری حق تا شب و شام
ز آن شور صلاة و مشق ایمان
تقدیم به مردم عزیز فلسطین به ویژه جنبش جهاد اسلامی و گردان های قدس
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#خبر
📻 شب های غزه
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#خبر
📻 استقبال از اسرای فلسطینی آزادشده در کرانه باختری
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#خبر
📻 فیلم کامل لحظه تحویل اسرای اسرائیلی و تایلندی
🔻 گردانهای عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس فیلم لحظه تحویل اسرای اسرائیلی (۱٠ نفر)، تایلندی (۴ نفر) و روس (۲ نفر) در ششمین دور تبادل اسرا را منتشر کرد.
🔻 اسرای تایلندی و روس داوطلبانه از سوی حماس آزاد شدهاند و خوشحالی و وضعیت جسمانی بسیار خوب اسرای اسرائیلی و سجده شکر نیروهای القسام توجه رسانههای صهیونیست را جلب کرده است.
🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#خبر
📻 دو اسیر آزاد شده اسراییلی(امیلیا و دانیال)
پیش ازین این دو اسیر، پس از آزادی نامهای تشکرآمیز به رزمندگان حماس دادند.
که متن این نامه در زیر بارگزاری میشود
🇵🇸 @gaze_karbala
.
🖋 #نقطهی_جیم
موی غزه
بر فراز آسمان آبی جنوب
از شمال سایهوار میوزید
روی شانههای باد بود
یا که نه
باد لابلای زلف او
عاشقانه میخزید
چرخ میزدیم زیر چتر جنگل
مسلسل گیسویش
دستهایمان رها سوی آسمان
سوی موی او
خوب یادم است
(که مثل سرخی پرچم سرزمینمان
مثل یک فلش
همعنان باد
رها هرطرف که مایل است
موج میزند
پرت میشود
و باد مثل یک ندیمهی مهربان
چگونه عاشقانه شانهاش
میزند )
باد میوزید
خنک
مثل یخ
پیش خود در خیال خود حدس میزدم
یکی از این دو حالت است
یا کسی در مسیر باد
سنگ روی یخ شده است
یا که دانههای برف
بر پر دامن و شال غزهمان نشسته است
و خوب باز یادم است
دیدهاید
یا که نه شنیدهاید باد را
موقع اذان
صدای اشهد انّ لا ناگهان ادامهاش قطع میشود
و یا فرازهای دیگرش
گاه صدا کم و یا زیاد میشود
و یا دیدهاید باد بوی خاطرات میدهد
و لحظهای
حواس و فکرتان پرت میشود
به چند سال قبل یا که چند سال بعد
و شیرفهمتان نمیشود
که کی و یا چه و کجا
ولی مثل آب پشت سد
[که مانده است و توی خود غلط میخورد]
ناگهان دریچهی خیال وا شود
زنده میشوید مثل زندهرود و
خیره، غافلید و خندهای میان لبهای شادتان نشسته است
و یک خدا حرف نازده
درون سینه و پشت سد لبهایتان
خیره منتظر نشسته است
باد میوزید
از شمال
باد مثل یاد و خاطرات میوزید
من به خود
توی دل
زیر لب
آه
گریهام میگرفت
از کار باد خندهام میگرفت
عجب
من چرا ماندهام
پس چرا نمیروم
چرا نشستهای هنوز
بیهوا میان فکرهای آشفتهام
در هوا
فشان انگشت من مینوشت
پس چرا نشستهای هنوز
چرا نرفتهای
آه
بازهم
دیدهاید
در میان فکرهایتان نشستهاید و تند میروید
که ناگهان باد
مثل یک طناب مثل صاعقه
سفت و تیز
بین شاخ و برگ یک درخت میزند
فکر میکنی جواب فکرهای توست
فکر میکنی که باد با تو حرف میزند
باد میوزید و من
بیقرار
در میان جادهام
و
گوئیا مثل من
اهالی جنوب
صدای باد را شنیدهاند
🇵🇸 @gaze_karbala