💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_حسین_مزینانی
📌 [پدر جان]، همان طور که می دانی حضرت ابراهیم (ع) جهت انجام فرامین الهی اش به فرمان خداوند فرزندش اسماعیل را به قربان گاه برد و با دست مبارکش می خواست او را ذبح کند.
پدر جان خوشحال باش که خداوند دو فرزندت را قبول کرد و امانتی را که داده بود این گونه خونین از شما گرفت و این را باور داشته باش که انسان از خاک آمده و به خاک خواهد رفت، یکی امروز و دیگری یقینأ فردا. پس چه بهتر که حین مجاهدت در راه مقدس اسلام نه در بستر مرگ، بلکه با شهادت.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_محمود_قنبری
📌ای عزیزانی که اکنون این وصیت نامه را می خوانید آیا تاکنون به این فکر کرده اید که برای چه خلق شده اید؟
از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت م؟
از چه درست شده اید و به چه مبدل خواهید شد؟
به شما ملت عزیز توصیه میکنم که سعی کنید خودکفا شوید.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #حاج_احمد_متوسلیان
📌ما با ایمانمان میجنگیم..
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_مصطفی_چمران
📌مشکلات، انسانهای بزرگ را متعالی میسازد؛ وانسانهای کوچک را متلاشی...
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_مجید_قلیچ
📌خداوندا !
اگر خون من آن ارزش را دارد که در خدمت آبیاری اسلام باشد از تو می خواهم که هزاران بار به من جان دهی تا در این راه فدا نمایم.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_سید_مرتضی_آوینی
📌چه جنگ باشد وچه نباشد راه من وتو از کربلا می گذرد باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبرکه بسته نیست.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_محسن_حججی
📌طوری زندگی کن که خدا عاشقت بشه.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸️ #شهید_مهدی_زینالدین
📌توی تدارکات لشکر، یکی دو شب می دیدیم ظرف های شام را یکی شسته!
نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود!
گفت: من روزها نمیرسم کمکتون کنم ولی ظرف های شب با من.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_سید_مجتبی_هاشمی
📌اوایل ازدواجمان برای خرید با همسرم به بازارچه رفتیم.
در بین راه به پدر و مادر ایشان برخورد کردیم که من با صحنه ای جالب روبرو شدم ایشان به محض اینکه پدر و مادرش را دید در نهایت تواضع و فروتنی خم شد و بر روی زمین زانو زد و پاهای پدر و مادرش را بوسید. این صحنه برای من بسیار دیدنی بود سید مجتبی در حالی که دارای قامت رشید و هیکل تنومندی بود در مقابل پدر و مادرش خاضع و فروتن بود و احترام آنان را در حد بالایی نگه میداشت.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_رضا_کارگر_برزی
📌خانه یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند دعوت بودیم. رضا توضیحاتی در مورد نحوه تشکیل این شبکه ها منابع مالی اهداف و حامیانشون داد. چند نفری شروع کردند به مسخره کردن رضا - مغزت رو شستشو دادن تو کله شما کردن که ماهواره بد است و..... بعد از مهمانی من با رضا تند برخورد کردم که چرا از این حرفها میزنی که مسخره ات کنند؟ رضا گفت: من وظیفه ام را انجام دادم؛ در قبال این خانواده توضیحات رو دادم دیگه اون دنیا از من نمیپرسن تو که دیدی و میدونستی چرا چیزی نگفتی؟!
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_محمد_جواد_درولی
📌خدایا! اگر مرا نبخشی و به حال خود رهایم نمایی بر این بلا صبر میکنم؛ اما کسی که عاشقت شده است چگونه میتواند دوری تو را تحمل کند. خدایا در میان آتش گناهانم آن چه مرا عذاب می دهد دوری توست بارالها! این بار به جبهه آمده ام و جداً آمده ام تا مرا ببخشی و از تقصیرم در گذری برنمی گردم تا پاک
شوم.
یا شهادت یا طهارت
📌بخشی از وصیتنامه شهید محمدجواد درولی
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt
💠 #سیره_شهدا 💠
🔸 #شهید_مهدی_زینالدین
📌ماشین جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد ته آیفا یک افسر عراق نشسته بود پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم سرش را با دستهایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد رفتند پنج شش متر آن طرف تر، گفت برایش کمپوت .ببریم چهار زانو نشسته بود روی زمین و عربی حرف میزند تمام که شد گفت: «ببرید تحویلش بدید بیچاره گیج شده بود، باورش نمی شد این فرمانده لشکر باشد . تا آیفا از مقر برود بیرون یکسره به مهدی نگاه میکرد..
╭┈┈┈⋆┈┈─────
Iگروھ فرهنگۍ_رسـٰانہا؎جھتI
╰┈➤@Jahatt