eitaa logo
قرارگاه معنویت
188 دنبال‌کننده
878 عکس
593 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
51.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زندگی‌نامه سلام‌الله‌علیها برگرفته از نرم‌افزار دختر گلها - نشر ریحان 💐 ویژه 💐 📣 عزیز پس از دیدن این ، پاسخ سؤالات زیر را پیدا نموده به همراه سنّشان، تا ساعت 21 امروز (سه‌شنبه) به @Alamdar1366 بفرستند. 🎁 به 10 نفر از شرکت‌کنندگان، هرکدام مبلغ 10 هزار تومان هدیه نقدی تقدیم می‌گردد. 👇 1️⃣ ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها در چه سالی و در چه مکانی اتفاق افتاد؟ 2️⃣ کدام امام، قبل از تولد حضرت معصومه (س) فرموده‌اند: «... به شفاعت حضرت معصومه (س) همه شیعیان من وارد بهشت می‌شوند؟» 3️⃣ لقب معصومه را چه کسی به ایشان دادند؟ 4️⃣ افتخار میزبانی حضرت معصومه (س) در مدت اقامت در شهر قم، نصیب چه کسی شد؟ ┅═══•••🍀🌹🍀 •••═══┅┄ 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 ویژه 🌹 : 🕊 تمرین👇 ✅ کلمات آخر درس را بخوانید و صوت آن را به همراه سنّ، تا ساعت 21 پنج‌شنبه‌شب به @alamdar1366 بفرستید. 🎁به برگزیدگان، هدیه نقدی تقدیم می‌گردد. 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 علیه‌السلام ✅ برای درک ثواب زیارت امام رضا علیه‌السلام ... 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
نوشتن با عشق او به خانم صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) بیشتر از این حرف‌ها بود که به زبان بیاید، یا قابل وصف باشد. یک‌بار بین بچه‌ها گفت: دوست دارم با خون گلوم اسم مقدس مادرم رو بنویسم. به هم نگاه کردیم. نگاه بعضی‌ها تعجب‌زده بود: اینکه می‌خواست با خون گلویش بنویسد، جای سؤال داشت. همین را هم ازش پرسیدم. قیافه‌اش محزون شد. گفت: یک صحنه از روز عاشورا همیشه قلب منو آتیش می‌زنه😭 با شنیدن اسم عاشورا، حال بچه‌ها ازاین‌رو به آن رو شد. خودش هم منقلب شد و با صدای لرزان ادامه داد: اون هم وقتی بود که آقا اباعبدالله (سلام‌الله‌علیه) خون حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) رو به طرف آسمان پاشیدند😭 و عرض کردند: خدایا قبول کن؛ من هم دوست دارم با همین خون گلوم، اسم مقدس بی‌بی رو بنویسم تا عشق و ارادت خودم رو ثابت کنم. جالب بود که می‌گفت: از خدا خواستم تا قبل از شهادتم، این آرزو حتماً برآورده بشه. بعدها چند بار دیگر هم این را گفت. ولی توی چند تا عملیات که همراش بودم، خواسته‌اش عملی نشد. توی عملیات والفجر یک باهاش نبودم. اما وقتی شنیدم مجروح شده، تشویش و نگرانی همه وجودم را گرفت. بچه‌ها می‌گفتند: تیر خورده به گلوش. گلو جای حساسی است.👌 حتی احتمال دادم شهید شده باشد. همین را هم به‌شان گفتم. گفتند: نه الحمدلله زخمش کاری نبوده. پرسیدم چطور؟ گفتند ظاهراً گلوله از فاصله دوری شلیک شده، وقتی به گلوی حاجی خورده، آخرین حدود بردش بوده. یکی از بچه‌ها پی حرف او را گرفت و گفت: بالاخره آرزوی حاجی برآورده شد؛ من خودم دیدم که روی تخته‌سنگ، با همون خونی که از گلوش می‌اومد، اسم مقدس بی‌بی رو نوشت.😭😭 اتفاقاً آن روز قسمت شد وقت تخلیه مجروح‌ها، عبدالحسین را ببینم. روی برانکارد داشتند می‌بردنش. نیمه بیهوش بود و نمی‌شد باهاش حرف بزنی، زخم روی گلو را ولی خیلی واضح دیدم، و اثر خون روی انگشت سبابه دست راستش را. به بیمارستان که رسیده بود، امان نداده بود زخمش خوب شود. بلافاصله برگشت منطقه. چهره‌اش شور و نشاط خاصی داشت. با خوشحالی می‌گفت: خدا لطف کرد و دعای من مستجاب شد، دیگه غیر از شهادت هیچ آرزویی ندارم. 🍀🍀🍀🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷☘️☘️☘️ 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰پیام اموات 🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنیا می‌آیند و روبروی خانه هایشان می‌ایستند و هر یک با آوای حزین در حالی که می‌گرید می‌گوید: ای کسان من ای فرزندانم، پدرم، مادرم، نزدیکانم به ما رحم کنید. خدای شما را بیامرزد... با درهم پولی یا گرده نانی و یا لباسی در حق ما رحم کنید که خدا به شما از لباس های بهشتی بپوشاند. و بعد پیامبر به شدت گریستند و ما هم گریستیم و فرمودند: آنها برادران دینی شما بودند که بعد از شادی دنیا الان شما را صدا می زنند و می گویند ای وای بر ما، اگر در دنیا آنچه داشتیم در راه خدا انفاق کرده بودیم الان محتاج شما نبودیم و با حسرت و پشیمانی به سوی قبرهایشان برمی‌گردند و ندایشان بلند است که برای ما اموات هرچه زودتر صدقه بفرستید 🔘 متن حدیث:👇 قَالَ ص إِنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ تَأْتِی کُلَّ جُمُعَةٍ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا بِحِذَاءِ دُورِهِمْ وَ بُیُوتِهِمْ یُنَادِی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِصَوْتٍ حَزِینٍ بَاکِینَ یَا أَهْلِی وَ یَا وُلْدِی وَ یَا أَبِی وَ یَا أُمِّی وَ أَقْرِبَائِی اعْطِفُوا عَلَیْنَا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ بِالَّذِی کَانَ فِی أَیْدِینَا وَ الْوَیْلُ وَ الْحِسَابُ عَلَیْنَا وَ الْمَنْفَعَةُ لِغَیْرِنَا وَ یُنَادِی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی أَقْرِبَائِهِ اعْطِفُوا عَلَیْنَا بِدِرْهَمٍ أَوْ بِرَغِیفٍ أَوْ بِکِسْوَةٍ یَکْسُوکُمُ اللَّهُ مِنْ لِبَاسِ الْجَنَّةِ ثُمَّ بَکَی النَّبِیُّ ص وَ بَکَیْنَا مَعَهُ فَلَمْ یَسْتَطِعِ النَّبِیُّ ص أَنْ یَتَکَلَّمَ مِنْ کَثْرَةِ بُکَائِهِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِکَ إِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ فَصَارُوا تُرَاباً رَمِیماً بَعْدَ السُّرُورِ وَ النَّعِیمِ فَیُنَادُونَ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ یَقُولُونَ یَا وَیْلَنَا لَوْ أَنْفَقْنَا مَا کَانَ فِی أَیْدِینَا فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ رِضَائِهِ مَا کُنَّا نَحْتَاجُ إِلَیْکُمْ فَیَرْجِعُونَ بِحَسْرَةٍ وَ نَدَامَةٍ وَ یُنَادُونَ أَسْرِعُوا صَدَقَةَ الْأَمْوَات. 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✅خیرات برای اموات 🔰همچنین پیامبر فرمودند: هر صدقه ای که برای میّت داده مےشود، فرشته ای آن را به مانند طبقی از نور می گیرد و به کنار قبر می آورد و می گوید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ» این هدیه را خانواده شما برای شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل می گیرد و وارد قبرش مےکند که همین سبب فراخی قبرش (و آسایش و آسودگی او) می گردد. ✅در حدیث صحیحی آمده است که امام صادق علیه السلام در هر شب برای فرزند خود ، و در هر روز برای پدر و مادر خود، دو رکعت نماز می خواندند (و به روح آنان هدیه می کردند) در رکعت اوّل سوره «انّا انزلناه» و در رکعت دوم سوره «کوثر» را می خواندند. 👌امام صادق(علیه السلام) فرمود: ثواب اعمال خیر، برای کسی که برای مردگان انجام می دهد، برای او و برای آن مرده، هر دو نوشته می شود. 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
💐 زندگی‌نامه سلام‌الله‌علیها 💐 1️⃣ اول ماه ذی‌القعده سال 173 هجری قمری در شهر مدینه 2️⃣ امام صادق علیه‌السلام 3️⃣ امام رضا علیه‌السلام 4️⃣ موسی‌بن‌خزرج 🎁 به قید قرعه، به 12 نفر از شرکت‌کنندگان، مبلغ 10 هزار تومان تقدیم گردید. ┅═══•••🍀🌹🍀 •••═══┅┄ 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
📝 گزارشی از ماجرای ترور 6 تیر 1360 چهارپنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت.جنگ باعراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی،بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها،عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌ نماز ظهر تمام شد.آقا رفتند پشت تریبون.نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم» بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون.ضبط را گذاشت روی تریبون؛درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play.شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن.آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند،گفتند:«آقا این بلندگو را تنظیم کنید» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند:«در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود.نه می‌گذاشتند درس بخواند،نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های.. (انفجار)💣 آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند.اولین محافظ خودش را بالاسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت،متحیر وسط مسجد مانده بود.چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی» بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند.سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. در خیابان قزوین،خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید.پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و  آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند. با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.» انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و  پایه‌ی آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد. یکی از محافظ‌ها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت. محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.» ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام كرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند. سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند...