#باوفاترین_اصحاب
#حبیب_بن_مظاهر
🌷حبیب بن مظاهر (مظهر) مسنترین شهید کربلا و در کربلا 75 سال داشت.
◾️او از اصحاب رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) از اصحاب خاص امیرالمومنین(علیهالسلام) و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآنی شاگرد خاص ایشان بود حضرت امیر(علیهالسلام) او را که از حاملان علوم مختلف بود به علم (منایا و بلایا،علم حوادث آینده) آگاه ساخته بود و گفتگوی او با جناب میثم تمار سالها پیش از عاشورا که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی میکرد معروف است.
◾️او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. حافظ قرآن بود، زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را مظلومانه به قتل برسانند».
◾️او جزء بزرگان کوفه بود که مخفیانه برای مسلم بن عقیل بیعت میگرفت و بعد از حوادث کوفه و شهادت حضرت مسلم (علیهالسلام) امام حسین در نامهای به او وی را چنین خطاب فرمودند:
🔸منَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ بنِ أبي طالبٍ إلى الرَّجُلِ الفَقيهِ حَبيبِ بنِ مُظاهِر و او را به حمایت از خود فراخواندند.🔸
او مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کربلا رساند.
روز عاشورا از اینکه امامش را یاری میکرد و با شهادت به بهشت میرفت شادمان بود و با بریر مزاح میکرد.
در حملههایش چنین رجز میخواند:
انا حبيب و ابي مظاهر * فارس هيجاء و حرب تسعر
انتم اعد عده و اکثر * ونحن اوفي منکم و اصبر ...
من حبيبم و پدرم مظاهر است. يکه سوار عرصه نبرد و جنگ فروزان، شمار شما بيشتر است اما ما وفادارتريم و صبورتر ...
با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.😭
سیدالشهدا کنار بدن حبیب حاضر شد و فرمود: «احتسب نفسی و حماة اصحابی » پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم.
و برای حبیب شهادت داد که: (ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی.)
سر او نیز همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.😭
هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم.
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴قرارگاه معنویت 👇
╭┅─────────────┅╮
🌷 @Gh_Manaviyat 🌷
╰┅─────────────┅╯
┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🗡 شهادت در راه خدا آرزوى بزرگ «#ميثم_تمار» و «#حبيب_بن_مظاهر» بود. و هردو به اين آرزو رسيدند; حبيب در ركاب #حسين (ع) و ميثم در مبارزه با طغيان «ابن زياد».
🌹 روزى ميثم در مجلس «بنى اسد» با حبيببن مظاهر ملاقات كرد. مدتى باهم گفتگو كردند. در پايان اين ديدار حبيببن مظاهر گفت: گويا پير مرد خربزهفروشى {يكى از حرفهها و شغلهاى ميثم} را مىبينم كه در راه دوستى فرزندان و خاندان پيامبر او را به دار مىآويزند و بر چوبه دار شكمش را مىدرند. (اشاره به شهادت ميثم در كوفه)
ميثم هم در پاسخ گفت: من هم گويا مردم سرخرويى را مىبينم و مىشناسم با دو دسته موى بر سر كه براى يارى فرزند دختر پيامبرش قيام مىكند و كشته مىشود و سرش در كوفه گردانده مىشود. (اشاره به شهادت حبيب در كربلا) پس از اين گفتگو از هم جدا شدند و رفتند.
🥀 اهل آن مجلس كه آن دو را به دروغ متهم مىكردند هنوز متفرق نشده بودند كه «#رشيد_هجرى» يكى از ياران على«ع» فرا رسيد و سراغ ميثم و حبيب را از آنان گرفت. گفتند: اين جا بودند و شنيديم كه چنين و چنان گفتند. گفت: خدا ميثم را رحمت كند! فراموش كرد اين را هم به گفتهاش بيفزايد كه: «به آن كس كه سربريده حبيب را به كوفه مىآورد صد درهم بيشتر داده مىشود.» و ... رفت. آنان گفتند: اين ديگر از آن دو هم دروغگوتر است! ولى چند روزى نگذشت كه ميثم را بردار آويخته ديديم و سر حبيب را هم پس از كشتنش آوردند و هرچه را كه آن دو گفته بودند به همان صورت اتفاق افتاد.
📚 سفينة البحار ج1 ص205; نفس المهموم ص60؛ میثم تمار، محدثی.
🌹قرار ما، قرارگاه معنویت 👇
┏━━━━━━🌸🍃┓
🆔 @Gh_Manaviyat 🇮🇷
┗🌸🍃━━━━━━┛