eitaa logo
قرارگاه معنویت
187 دنبال‌کننده
876 عکس
592 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ابو ثُمامه صائدی از شخصيت هاى برجسته شيعه و از ياران اميرالمؤمنين على(سلام الله علیه) بود و در جنگ ها با آن حضرت شركت مى كرد، پس از آن حضرت از ياران امام حسن مجتبى(عليه السلام) گرديد، وى پس از مرگ معاويه (لعنة الله علیه) از جمله دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) به كوفه بود. و چون مسلم بن عقيل وارد كوفه شد او به دليل آنكه در شناخت سلاح خبره بود، مسئول خريد و جمع آورى اسلحه شد؛ هنگامى كه ابن زياد، هانى بن عروة را دستگير نمود، او با سپاه تحت فرمانش، دارالاماره را محاصره كرد. پس از تسلط ابن زياد (لعنة الله علیه) بر اوضاع و شهادت مسلم بن عقيل(عليه السلام) وى مدتى مخفى شد و سرانجام به اتفاق «نافع بن هلال» در اثناى راه به امام حسين(سلام الله علیه) ملحق شد. ايشان در ظهر روز عاشورا به محضر امام(عليه السلام) آمد و عرض كرد: اى اباعبدالله! جانم به فدايت، مى بينم اين گروه به تو نزديك شده اند. به خدا سوگند! پيش از تو، من بايد كشته شوم! ولى دوست دارم چون خداوند را ملاقات مى كنم، اين آخرين نماز را ـ كه وقتش رسيده است ـ با تو خوانده باشم. امام(عليه السلام) سر مبارک را بالا آورد و فرمود: 🔶«ذَكَّرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ! نَعَمْ، هذا أَوَّلُ وَقْتِها» (نماز را به يادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آرى، اكنون اول وقت نماز است).🔶 ابوثمامه صائدى آخرين نمازش را پشت سر امام شهيدان بجا آورد، به آن حضرت عرض كرد: «يا اباعبدالله! من تصميم گرفته ام كه به يارانم ملحق شوم و خوش ندارم كه زنده باشم و شما را تنها و كشته ببينم».😭 امام اجازه داد و فرمود: «ما نيز به زودى به شما ملحق خواهيم شد».😭 او پس از اين به ميدان شتافت و سخت به كارزار مشغول شد تا آنكه در اثر جراحات زياد به زمين افتاد و پسر عمويش «قيس بن عبدالله صائدى» كه با وى عداوتى ديرينه داشت و در سپاه ابن سعد ملعون بود، او را به شهادت رساند. (و چه عجیب است عاقبت دو پسر عمو) (و برخی گفته‌اند خویشانش او را به دوش کشیده و از میدان به در بردند و مدتها بعد از دنیا رفت.) صلواتی محضر ایشان و همه شهدای کربلا هدیه کنیم. یا اباعبدالله: ما را نیز دعایی بفرما که از نمازگزاران راستین باشیم.🤲 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷عابس بن ابی‌شبیب شاکری از بزرگان شيعه و رئيس قبيله بنى شاكر بود که امیرالمومنین (علیه‌السلام) درباره این طایفه فرموده بود: «لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت، عبادت می شد». مردى شجاع و سخنور و عابدى شب زنده دار و از دوستان مخلص اميرمؤمنان(عليه السلام) بود، که در جنگ صفین ضربه‌ای به پیشانی ایشان خورده بود و اثر آن باقی مانده بود. ◾️هنگامى كه مسلم بن عقيل(عليه السلام) وارد كوفه شد با تمام توان از مسلم حمايت كرد. تا آنكه مسلم او را با نامه اى به سوى امام(عليه السلام) فرستاد. وى به اتفاق جمعى از جمله شوذب که آزاد شده‌ او بود در مكه به حضور امام(عليه السلام) شرفياب شدند و در خدمت آن حضرت بودند تا به اتفاق به سوى كربلا حركت نمودند. ◾️روز عاشورا «عابس» به «شوذب» گفت: تصميمت چيست؟ «شوذب» پاسخ داد: «من همراه تو در راه پسر دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى جنگم تا كشته شوم». «عابس» گفت: «من جز اين درباره تو گمان نمى كردم، اينك به نزد ابى عبدالله(عليه السلام) برو تا تو را به حساب آورد و من نيز در ثواب شهادت تو شريك باشم، و اگر هر كس ديگرى از عزيزانم نزدم بود، دوست داشتم كه قبل از من به شهادت برسد تا در اجر شهادتشان شريك باشم، امروز روز تحصيل ثواب است و بعد از اين عملى نخواهيم داشت». «شوذب» به خدمت امام(عليه السلام) شرفياب شد و پس از گرفتن اذن جهاد به ميدان رفت و به درجه رفيع شهادت نايل آمد. «عابس» پس از شهادت شوذب به حضور امام(عليه السلام) رسيد و عرض سلام نمود و گفت: 🔸«يَا أَباعَبْدِالله! أَما وَاللهِ ما أَمْسى عَلى ظَهْرِ الاَْرْضِ قَريبٌ وَلابَعيدٌ أَعَزُّ عَلَيَّ وَلا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ، وَلَوْ قَدَرْتُ عَلَى أَنْ أَدْفَعَ عَنْكَ الضَّيْمَ وَالْقَتْلَ بِشَيْء أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي وَدَمَي، لَفَعَلْتُهُ»؛ (اى اباعبدالله! آگاه باش، به خدا سوگند بر روى زمين چه نزديك چه دور، كسى نزد من عزيزتر و محبوبتر از تو نيست. اگر مى توانستم با چيزى عزيزتر از جان و خونم، كشته شدن و ظلم را از شما دور كنم چنين مى كردم). سپس گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَباعَبْدِاللهِ! إِشْهَد أَنِّي عَلَى هُداكَ وَهُدى أَبيكَ»؛ (سلام بر تو اى اباعبدالله! گواه باش كه من بر طريقه تو و پدرت مى باشم).🔸 آنگاه به سوى ميدان شتافت. «ربيع بن تميم» مى گويد: وقتى كه او را ديدم به سوى ميدان مى آيد، وى را شناختم چرا كه در جنگ ها شجاعت او را ديده بودم، او شجاع ترين مردم بود، از اين رو به لشكريانم گفتم: «أيُّها النّاسُ! هذا أَسَدُ الاُْسُودِ، هذا ابْنُ أَبِى شَبِيبِ لايَخْرُجَنَّ إِلَيْهِ أَحَدٌ مِنْكُمْ»؛ (اى سپاهيان! اين مرد، شير شيران است، او فرزند ابى شبيب است، هيچ كس از شما به نبردش نرويد). ولى او در ميدان فرياد «اَلا رَجُل، اَلا رَجُل» سر داد؛ امّا كسى جرأت نكرد به مصاف وى برود. عمر سعد چون چنين ديد فرياد زد: «وَيْلَكُمْ! إرْضَخُوهُ بِالْحِجارَةِ مِنْ كُلِّ جانِب»؛ (واى بر شما، او را از هر سو سنگ باران كنيد).😭 «عابس» وقتى هجوم ناجوانمردانه آنها را ديد، زره از تن بيرون آورد و پشت سر پرتاب كرد و کلاه‌خود از سر برداشت و به هر طرف حمله ور شد. دشمن از هر سو به او حمله كرد تا بدن مجروح وى بر زمين افتاد و به شهادت رسيد. «ربيع بن تميم» مى گويد: من شاهد بودم كه سر عابس در دست مردانى بود كه با هم منازعه مى كردند و هر يك مدعى بود و افتخار مى كرد كه من عابس را كشته ام. عمر سعد (لعنة الله علیه) به اين نزاع پايان داد و گفت: «او را يك نفر نكشته است». سومین سری که از اصحاب بعد از شهادت، به سمت ابی عبدالله (علیه‌السلام) پرتاب شد سر عابس بود.😭 در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه به ایشان سلام داده شده است. السَّلامُ عَلى‏ عَابِسِ بْنِ شَبِيبِ الشَّاكِرِي‏ هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
◾️او همراه پدر و مادرش، در مکه مکرمه به امام حسین(علیه‌السلام) پیوست در حالیکه 9 یا 11 سال و به قولی 21 سال داشت. ◾️پس از شهادتِ پدرش جناده در روز عاشورا، مادرش او را امر به جهاد کرد و گفت: پسرم برو و حسین(علیه‌السلام) را یاری کن. او نزد امام آمد و اجازه میدان خواست. سیدالشهداء (عليه السلام) فرمود: «پدر اين جوان در جنگ به شهادت رسيده، شايد مادرش راضى نباشد». او گفت: ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس‎ جنگ بر تنم پوشانده است.‌👌 امام با شنیدن این جمله اجازه داد و او به میدان رفت و اين رجزِ به يادماندنى را خواند: 🔸«أَميرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَْميرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشيرِ النَّذيرِ عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ *** فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظير لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنير»🔸 (امير من، حسين است و چه نيكو اميرى؛ كه شادى دل پيامبرِ بشير و نذير است. على و فاطمه پدر و مادر اويند، آيا شما براى او همانندى مى شناسيد؟! طلعتش مانند خورشيد نيم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است). چون به شهادت رسيد دشمن سرش را جدا كرده و آن را به سوى امام(عليه السلام) پرتاب كرد. مادر شجاعش «بحريّه» دختر «مسعود خزرجىّ» سر فرزندش را برداشت و خطاب به او گفت: اى پسر عزيزم احسنت! اى سرور قلب من! اى نور چشم من! و با همان سر به طرف دشمن حمله كرد😭 و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد كوبيد. آنگاه برگشت و ستون خيمه را گرفت و در حالى كه اين رجز را مى خواند بر دشمن حمله كرد: «أَنَا عَجُوزٌ فِي النِّساءِ ضَعيفَةٌ *** خَاوِيَةٌ بالِيةٌ نَحيفَةٌ أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَة عَنيفَة *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّريفَة» (با اينكه در ميان زنان، پيره زنى ضعيف، سست استخوان، فرو ريخته و لاغر اندامم، ولى در حمايت از فرزندان فاطمه گرامى، ضربات مهلكم را بر شما وارد مى سازم). پس از آن عمود خيمه را به سوى دشمن پرتاب كرد كه به دو نفر از آنها برخورد كرد. امام حسين(عليه السلام) او را دعا کرد و او را به خيمه بازگرداند. هدیه محضر این شهید عزیز و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷حبیب بن مظاهر (مظهر) مسن‌ترین شهید کربلا و در کربلا 75 سال داشت. ◾️او از اصحاب رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از اصحاب خاص امیرالمومنین(علیه‌السلام) و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآنی شاگرد خاص ایشان بود حضرت امیر(علیه‌السلام) او را که از حاملان علوم مختلف بود به علم (منایا و بلایا،علم حوادث آینده) آگاه ساخته بود و گفتگوی او با جناب میثم تمار سالها پیش از عاشورا که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیش‌گویی می‌کرد معروف است. ◾️او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. حافظ قرآن بود، زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مظلومانه به قتل برسانند». ◾️او جزء بزرگان کوفه بود که مخفیانه برای مسلم بن عقیل بیعت می‌گرفت و بعد از حوادث کوفه و شهادت حضرت مسلم (علیه‌السلام) امام حسین در نامه‌ای به او وی را چنین خطاب فرمودند: 🔸منَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ بنِ أبي طالبٍ إلى الرَّجُلِ الفَقيهِ حَبيبِ بنِ مُظاهِر و او را به حمایت از خود فراخواندند.🔸 او مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کربلا رساند. روز عاشورا از اینکه امامش را یاری می‌کرد و با شهادت به بهشت می‌رفت شادمان بود و با بریر مزاح می‌کرد. در حمله‌هایش چنین رجز می‌خواند: انا حبيب و ابي مظاهر * فارس هيجاء و حرب تسعر انتم اعد عده و اکثر * ونحن اوفي منکم و اصبر ... من حبيبم و پدرم مظاهر است. يکه سوار عرصه نبرد و جنگ فروزان، شمار شما بيشتر است اما ما وفادارتريم و صبورتر ... با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد. تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.😭 سیدالشهدا کنار بدن حبیب حاضر شد و فرمود: «احتسب نفسی و حماة اصحابی » پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. و برای حبیب شهادت داد که: (ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی.) سر او نیز همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.😭 هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷بریر شخصی عابد و زاهد و باوقار و از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام) بود. وى بزرگ قرّاء كوفه بود كه در مسجد كوفه مى نشست و به ديگران قرآن مى آموخت که او را سید القراء لقب داده بودند. هنگامى كه شنيد امام حسين(عليه السلام) از بيعت با يزيد سرباز زده و به مكه هجرت نمود، از كوفه به قصد مكه خارج شد و در مكه به امام(عليه السلام) پيوست. ◾️وى همان كسى است كه شوق شهادت چنان وى را به وجد آورده بود كه در صبح عاشورا با دوستانش مزاح مى كرد و آنگاه كه «عبدالرحمان عبد ربّه» خطاب به وى گفت: «اى برير! اين چه ساعت مزاح كردن است؟!» با افتخار گفت: «قوم من همه مى دانند كه من نه در پيرى و نه در جوانى اهل بذله و شوخى نبوده ام ولى امروز روز نشاط و مزاح است چه اينكه به خدا قسم مى دانم بيش از اين نيست كه با شمشيرهاى خود با اين گروه روبرو شويم؛ ساعتى مى جنگيم و آنگاه حورالعين را در بهشت در آغوش مى كشيم». از آنجا که بریر شخصیتی شناخته شده در بین کوفیان بود چند مرتبه از جمله روز عاشوا به امر امام (علیه‌السلام) با کوفیان سخن گفت. ◾️برخی منابع نقل کرده‌اند شب عاشورا از امام اجازه خواست که با عمر سعد ملاقات و او را موعظه کند. وقتی نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد، بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن بر من بازداشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟‌!» بریر گفت: «اگر آن‌طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(علیه‌السلام) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند.😭😭 تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول او را می‌شناسی؟‌» عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و جوابی بسیار عجیب ولی قابل تامل داد: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی‌ ای بریر! آیا از من می‌خواهی که حکومت «ری» را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد.» یا اباعبدالله ما را کمک کن از تعلقات دنیا رها شویم. السَّلَامُ عَلَى بُرَيْرِ بْنِ خُضَيْر هدیه محضر این شهید عزیز و همه شهدای کربلا مخصوصا قمر بنی هاشم صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
روضه آیت‌الله جوادی آملی.mp3
4.88M
🎙 سوزناک از لحظه شهادت علیه‌السلام 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
بخشهایی از وصیتنامه سردار دلها خداوندا!‌ ای قادر عزیز و‌ ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، 🔸بی‌قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد🔸 ای خدای عزیز و‌ ای خالق حکیم بی‌همتا! دستم خالی است و کوله‌پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟! سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
◾️تا پیش از انتشار کتاب«من زنده‌ام» و بازگو شدن خاطرات معصومه آباد در دوران اسارت شاید کمتر کسی از حضور آزدگان خانم، طی دوران دفاع مقدس خبر داشت. کسی که در ۱۷ سالگی و درست ۳۳ روز پس از شروع جنگ به همراه سه دختر دیگر در ماهشهر به اسارت عراقی‌ها در آمد و سرانجام بعد از گذشت حدود چهار سال آزاد شد. او در بخشی از خاطراتش درباره یکی از سخت ترین لحظات اسارتش نوشته: « سنگینی سیلی دکتر سعدون بر صورتم، سرم را صد و هشتاد درجه چرخاند. فکر کردم مغزم از دهانم بیرون ریخته. دهانم پر از خون و لب هایم به رعشه افتاد. برادرهای مجروح ایرانی با شنیدن صدای سیلی همه نیم‌خیز شدند اما کاری از دست کسی بر نمی‌آمد. مریم برای دلداری دادن به من با گوشه ی مقنعه اش دهان خون آلودم را پاک می‌کرد. اما دردناکتر از درد آن سیلی، این بود که برای اولین بار در عمرم یک دست غریبه و نامحرم را بر صورت احساس کرده بودم.این حس آنقدر برایم چندش آور بود که برای خلاصی از آن به ناچار از سرباز نگهبانی که در خودرو همراه ما بود تقاضای آب کردم شاید بتوانم رد دست‌های ناپاک و نامحرم دکتر سعدون را از صورتم تطهیر کنم.»😭😭😭 سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
17.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📞 مکالمه بیسیمیِ عجیب شهید باکری در لحظه شهادت با حاج احمد کاظمی به روایت امام خامنه‌ای و سردار سلیمانی: 💎 احمد کاشکی اینجا می‌شدی می‌دیدی چه ده با صفائیه ... 💎 خلاصه وقت کردی بیا بیا تماشا کن. 🚩 گرامی باد. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈‎
🍃 ما برای این چادر داریم می رویم ! 🍃 🔸 رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت:بیارش داخل اتاق عمل... دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم ، مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت : من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری ؛ ما برای این چادر داریم می رویم ، چادرم در مشتش بود که شهید شد... 📚 کتاب خانم ها حتما بخوانند ، صفحه 24 / راوی: خانم موسوی از پرستاران زمان جنگ هدیه به محضر همه شهدای اسلام هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
زیارات سه گانه اربعین3.3.pdf
1.33M
فایل PDF زیاراتِ سه‌گانه اربعین 👆 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: ✳️ «... از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. دو سه زیارت مهم روز اربعین وارد است؛ روز اربعین، همه‌ی مردم بنشینند زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه‌السّلام) و بگویند یا سیّدالشّهداء، ما دلمان می‌خواست بیاییم، نشد، وضع این جوری است تا یک نظری بکنند، یک کمکی بکنند.»✳️ ⏰۱۳۹۹/۰۶/۳۱ 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌟 زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی👌 🌷🌷🌷 📽 از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید👇 🌐 tour.soleimany.ir ✅ قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈