eitaa logo
قرارگاه معنویت
187 دنبال‌کننده
876 عکس
592 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻پاسخهای زیبای علیه السلام به سوالات عالم سنی 💠 «یحیی بن اکثم» بزرگ‌ترین دانشمند‎ اهل سنت و مهم‌ترین قاضی عصر مامون در بصره بود. وی در احتجاج با امام هشتم (علیه‎السلام) شکست خورد. هم‌چنین در حضور مامون، در مناظره با (علیه‌السلام) نیز مغلوب گردید و هر دو یقین کردند که علم و سیادت از مختصات خاندان علوی است. گر چه «یحیی بن اکثم» متوجه شده بود که علم امام، هرگز با علم بشر عادی قابل مقایسه نیست، لکن چون شکست‎های سابق او موجب خفّت و کسر شأن او شده بود، همواره سعی می‎کرد تا روزی انتقام شکست‌های سابق خود را از امام بعدی بگیرد. 🔹 پس از شهادت امام جواد (علیه‎السلام) در مجلسی (علیه‎السلام) را ملاقات کرد و سوالات لا ینحل خود را از آن حضرت پرسید، بلکه بتواند حضرت را در مناظره علمی شکست دهد. اما حضرت به تمام سوالات او پاسخ داد و او این بار هم شکست خورد و با خفت بیرون رفت. دو سؤال او و جواب امام بدین شرح بود: ❓در آیه شریفه «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً [یوسف/۱۰۰] و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همه به خاطر او به سجده افتادند». چرا یعقوب با این‌که پیغمبر بود بر یوسف سجده کرد در حالی‌که سجده و خضوع و خشوع مخصوص پروردگار است. ✅ حضرت پاسخ داد: سجده یعقوب برای یوسف نبود، بلکه به شکرانه ملاقات با فرزند گم کرده خود،‌ خدای آفریننده را سجده کرد، چرا که پس از سالیان درازی چشم پدری که خبر مرگ فرزند را شنیده بود به دیدار او روشن شد و این سجده مانند سجده ملائکه برای آدم (علیه‎السّلام) است. ملائکه در حقیقت بر آدم سجده نکردند، بلکه به منظور اطاعت و شکرگزاری در برابر بزرگ‌ترین خلقت حق سجده نمودند. ❓علت آشکارا خواندن قرائت در فریضه صبح و آهسته خواندن آن در نماز ظهر و عصر چیست با این‌که هر دو جز صلاه یومیه هستند؟ ✅ حضرت جواب داد: از آن‌جا که موقع نماز صبح هوا تاریک است و کسی نمازگذار را نمی‎بیند، حکم شد که بلند بخواند و نماز ظهرین را که همه می‎بینند آهسته خواندن آن ارجح است. سؤالات دیگر: https://www.balagh.ir/content/15512 📚 بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶۲. 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 فرازی از 💐 معَاشِرَ اَلنَّاسِ، أَلاَ إنَّ خَاتَمَ الأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِيَّ 🌺 ای مردمان آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
👏 🌹 بخاطر امیر المومنین تا آخر بخون و چند تاش رو انتخاب کن و در این ایام به نیت و به عشق امیرالمومنین (؏) حتما به اشتراک بگذار 😘🌺🙏 ✅ داخل منزل و جلو در خونم رو خوشگل تزئین می کنم با پرچم یا چراغونی ✅ماشین نویسی راه میندازم و ماشینم رو پرچم میزنم ✅پیامک قشنگی رو آماده میکنم و در روز غدیر به اقوام و دوستان و همکارانم تبریک میگم. ✅ به رفتگرهای محله عیدی میدم. ✅برای خادم و روحانی مسجد محلمون هدیه ای تهیه میکنم ✅به همه بچه ها عیدی می‌دهم ✅قصه غدیر خم رو برای بچه های خودم و فامیل تعریف میکنم. ✅آهنگ پیشواز تلفن همراهم و تصویر پروفایلم رو مناسب غدیر و امیر المؤمنین(ع) انتخاب میکنم. ✅ یکی رو مجانی سوار می کنم ✅ به همراه چند نفر از دوستان به بیمارستان سر میزنم و با گل و شیرینی از کادر درمان تشکر میکنم ✅ تو کسب و کارم تخفیف ویژه می دم ✅ ویزیت مجانی می کنم ✅ برای امواتم خیرات می دهم ✅دو نفر رو با هم آشتی می دم ✅خانوادم رو غافلگیر و خوشحال می کنم ✅به کسی که دوستش دارم یه هدیه خاص می دم ✅ فقیر رو مهمون می کنم ✅به رفقام سور می دم ✅پول قرض می دم ✅بدهی دوستام رو می بخشم ✅یه حدیث قشنگ از مولا پخش می کنم ✅به ایستگاه صلواتی محلمون کمک کنم ✅یه یتیم رو تحت تکفل می گیرم ✅برای همه تو شرکت یا اداره شیرینی می گیرم ✅به n تا کودک کار هدیه می دم ✅برای کارگر ساختمون در حال ساخت بغلمون هدیه میدم ✅یه شاخه گل به مادرم و پدرم می دم ✅چند نفر رو به این پویش دعوت می کنم ✅این پویش رو در پیج و کانالم می گذارم ✅به دوستام کتاب هدیه می دم ✅عشق نامه رو چاپ می کنم، به بقیه می دم یا تو خونه کسایی که دوستشون دارم میندازم ✅لباس خوشرنگ می پوشم ✅عطر جدید می زنم(البته برای همســـــــرم😉) ✅اطرافیان مجردم را به ازدواج ساده تشویق می‌کنم ✅سنگین رنگین تر لباس می پوشم ✅به همه لبخند می زنم ✅یه نفرو که ازش دلگیرم می بخشم ✅به امواتم سر می زنم ✅اگه پسردار شدم اسمشو علی می زارم ✅به دیدار خانه سالمندان/ آسایشگاه جانبازان/... می‌روم. ✅در روز عید غدیر برای کمک به رفتگرها جلوی درب منزل خود را جارو میکنم. ✅روز غدیر یه سر به شهدا می زنم ✅برای ... تعداد کودک محروم کلاس (آموزشی/ کمک درسی/...) برگزار می‌کنم. ✅با ماشین شخصی افراد را تا یک مسیر مشترک جابجا می‌کنم. ✅تو غدیر امسال شروع به خوندن نهج البلاغه می کنم ✅تو غدیر از زندگی مولا (ع) بیشتر می خونم تا بیشتر بشناسمش ✅برای ...تعداد دانش‌آموز بی‌بضاعت کیف و لوازم التحریر ایرانی تهیه می‌کنم. ✅ به اندازه وسعم نذری تهیه و بین اقوام و همسایگان و... پخش می‌کنم. ✅برای کمک به یک محتاج از (فامیل/ دوستان / اهالی محل/... پول جمع می‌کنم. ✅مبلغی به سوپر مارکت، نانوایی،... محل می‌دهم تا به خانواده‌های کم بضاعت تخفیف بده. ✅به هر فقیری که در روز عید غدیر ببینم کمک میکنم. ✅تو روز عید غدیر تو خونم مهمونی می دم ✅به ... تعداد کودک مستضعف (اسباب‌بازی/...) هدیه می‌کنم. ✅نیازهای مالی ... تعداد یتیم رو تقبل می‌کنم. ✅.... تعداد بسته غذایی درب منازل فقرا می‌برم. ✅مبلغ ... برای آزادی زندانی‌ها کمک می‌کنم. ✅یک گوسفند قربانی و گوشت آن را بین فقرا تقسیم می‌کنم. ✅خانه خود را با حداقل افزایش کرایه به یک زوج جوان اجاره می‌دهم. ✅به تامین جهیزیه یک دختر جوان کمک می‌کنم. ✅یک یا دو تنور نانوایی نان بخریم و روز عید به مردم محل رایگان نان بدیم🌷 ✅به عشق امیر المومنین دیگه نمازم رو اول وقت میخونم ، حجابم رو بهتر رعایت میکنم، گناه نمیکنم.. 👌میتونیم بسته شکلات تهیه کنیم و همین پیشنهادات رو چاپ کنیم و داخلش قرار بدیم و پخش کنیم تا همه مبلغ غدیر باشیم. راستی از الان😉 اگه موافقی یاعلی.......✋ حداقل کار به اشتراک گذاشتن این پست هست ✌️ 🌹قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ┏━━━━━━🌸🍃┓ 🆔 @Gh_Manaviyat 🇮🇷 ┗🌸🍃━━━━━━┛
🔆 اعمال روز عید سعید غدیر □ روز هیجدهم ذی‌الحجه، روز عید غدیر و عید اللّٰه الأکبر و عید آل محمّد(علیهم‌السلام) و عظیم‌ترین عید است و حق‌تعالی هیچ پیامبری را مبعوث نفرموده جز آنکه این روز را عید کرده و حرمت آن را دانسته، نام این روز در آسمان روز «عهد معهود» و در زمین روز «میثاق مأخوذ» و «جمع مشهود» است. 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 داستان سيّد جواد كربلائى و پيرمرد مستضعف سنّى‏ 🔷 آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى‏ در کتاب معادشناسی می‌نویسد: 🔷 داستانى را نقل ميفرمودند كه بسيار شايان توجّه است: 🔹 در كربلا واعظى بود به نام سيّد جواد از اهل و لذا او را سيّد جواد كربلائى مى‏گفتند. او ساكن كربلا بود ولى در ايّام و عزا ميرفت در اطراف، در نواحى و قصبات دور دست تبليغ ميكرد، نماز جماعت ميخواند، روضه ميخواند و مسأله ميگفت و سپس به كربلا مراجعت مينمود. يك مرتبه گذرش افتاد به قصبه‏اى كه همه آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى، و چون ديد سنّى است، از در صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الان نمى‏تواند را به او بفهماند؛ چون اين مرد ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصب مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائه مطلب نتيجه معكوس داشته باشد. 🔹 تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مينمود از او پرسيد: شيخ شما كيست؟ (شيخ در نزد مردم عادى عرب، بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد ميخواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد. پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت دارد، چقدر گوسفند دارد، چقدر شتر دارد، چهار هزار نفر تيرانداز دارد، چقدر عشيره و قبيله دارد. 🔹 سيّد جواد گفت: بَه بَه از شيخ شما چقدر مرد متمكّن و قدرتمندى است! بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شيخ شما كيست؟ 👌 گفت: شيخ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده ميكند؛ اگر در مشرق عالم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى، فوراً به سراغ تو مى‏آيد و رفع مشكل از تو ميكند. 🕌 پيرمرد گفت: بَه بَه عجب شيخى است! شيخ خوب است اينطور باشد، اسمش چيست؟ سيّد جواد گفت: شيخ علىّ‏ 🔹 ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد. امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشه او بود. تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه آمد، با عشق و علاقه فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مى‏گفت: ما در آن روز سنگِ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مى‏كنيم، ما در آن روز نامى از شيخ علىّ برديم و امروز شيخ علىّ را معرّفى مى‏كنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس عليه‌السّلام رهبرى مى‏نمائيم. ‏🥀 چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد، گفتند: از دار دنيا رفته است. خيلى متأثّر شد، با خود گفت: عجب پيرمردى! ما در او دل بسته بوديم كه او را به آشنا كنيم. حيف، از دنيا رفت بدون ولايت، ما ميخواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم، چون معلوم بود كه اهل عناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء، پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است. بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم. به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد. فرزندانش مرا بر سر تربت او بردند و گفتم: خدايا ما در اين پيرمرد اميد داشتيم چرا او را از دنيا بردى؟ خيلى به آستانه تشيّع نزديك بود، افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت. ‏🥀 از سر تربت پيرمرد بازگشتيم و با فرزندان به منزل پيرمرد آمديم. من شب را در همانجا استراحت كردم؛ چون خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم درى است وارد شدم، ديدم دالان طويلى است و در يكطرف اين دالان نيمكتى است بلند، و در روى آن دو نفر نشسته‏اند و آن پيرمرد سنّى نيز در مقابل آنهاست. پس از ورود، سلام كردم و احوالپرسى كردم، ديدم در انتهاى دالان درى است شيشه‏اى و از پشت آن باغى بزرگ ديده ميشد. 🔹من از پيرمرد پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفت: اينجا عالَم قبر من است، عالم برزخ من است و اين باغى كه در انتهاى دالان است متعلّق به من و قيامت من است. گفتم: چرا در آن باغ نرفتى؟ گفت: هنوز موقعش نرسيده است؛ اوّل بايد اين دالان طىّ شود و سپس در آن باغ رفت. گفتم: چرا طىّ نمى‏كنى و نميروى؟ ادامه 👇👇👇
🔹 گفت: اين دو نفر معلّم من هستند. اين دو، دو فرشته آسمانيند آمده‏اند مرا تعليم ولايت كنند، وقتى ولايتم كامل شد ميروم؛ آقا سيّد جواد! گفتى و نگفتى (يعنى گفتى كه شيخ ما كه اگر از مشرق يا مغرب عالم او را صدا زنند جواب ميدهد و به فرياد ميرسد اسمش شيخ‏ علىّ است؛ امّا نگفتى اين شيخ علىّ، است.) بخدا قسم همينكه صدا زدم: شيخ علىّ بفريادم رس، همينجا حاضر شد. 🔹 گفتم: داستان چيست؟ گفت: چون من از دنيا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند و به سراغ من آمدند و از من سؤال كردند: مَنْ رَبُّكَ وَ مَنْ نَبيُّكَ وَ مَنْ إمامُكَ؟ من دچار وحشت و اضطرابى سخت شدم و هر چه مى‏خواستم پاسخ دهم به زبانم چيزى نمى‏آمد، با آنكه من اهل اسلامم، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر خود را بگويم به زبانم جارى نمى‏شد. نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطه غلبه و سيطره خود درآورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم، بيچاره به تمام معنى، و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست؛ گرفتار شده‏ام. ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى: ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد يا در مغرب آن، فوراً حاضر ميشود و رفع گرفتارى از او ميكند. 🔹 من صدا زدم: اى شيخ علىّ به فريادم رس! فوراً عليه السّلام حاضر شدند اينجا، و به آن دو نكير و منكر گفتند: دست از اين مرد برداريد، معاند نيست، او از دشمنان ما نيست، اينطور تربيت شده، عقائدش كامل‏ نيست چون سعه نداشته است. حضرت آن دو ملك را ردّ كردند و دستور دادند دو فرشته ديگر بيايند و عقائد مرا كامل كنند، اين دو نفرى كه روى نيمكت نشسته‏اند دو فرشته‏اى هستند كه به امر آن حضرت آمده‏اند و مرا تعليم عقائد مى‏كنند. وقتى عقائد من صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طىّ كنم و از آن وارد آن باغ گردم. مرحوم علامه حسینی طهرانی در پایان می‌گوید: 📝 «اين خواب كه جهاتى را از دستگيرى و عفو از مستضعفين و تكامل برزخى و جهات بسيار ديگر را ميرساند، دلالت بر سؤال از عقائد در عالم قبر نيز دارد.» 📚معاد شناسى، ج ‏3، ص 108 - 113. 📌 قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹 @Gh_Manaviyat 🌹 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روز ۲۴ ذی الحجه روز مباهله مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 ای سایه‌ات فتاده به روی سرم، 🍀 معنای واقعیّ اصول الکرم، «حسین» 🍀 یک «» گفتم و دیدم غمی نماند 🍀 تسکین دردهای دل مضطرم، «حسین» 🍀 یادم نمی‌رود که همه عزّتم تویی 🍀 من پای سفرۀ تو شدم محترم، «حسین» ... ⚫️ قرار ما، قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🏴 @Gh_Manaviyat 🏴 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈