📜 استاد و شاگرد
✍🏻 عینصاد
❞ استاد بايد ملاکها را براى محصل مشخص كند و برايش توضيح بدهد كه دادهها ملاک نيست و سودها هم ملاک نيست.
دادهها از خداست و سودها از سرمايهها. نه مقدار سرمايه مهم است و نه مقدار سود، بلكه نسبت سود به سرمايه مهم است.
ده تا آجرى را كه يك پير زن با كم كردن غذاى خود به مسجدى کمک كرده است نمىتوان با ده ميليون تومان کمک تاجرى مقايسه كرد؛ چون تاجر از غذايش كم نشده و نسبت به سرمايهاش كارى نكرده است.
مهم مبلغ سرمايهاش و يا مبلغ كمكش نيست؛ كه سرمايه از ديگرى است و کمک هم مربوط به سرمايه است. آنچه براى اوست مقدار كوششى است كه بر روى سرمايه دارد.
اگر اين ملاکها روشن شود ديگر درسها و علوم بت شاگرد نمىشود و مِراء و رياء بوجود نمىآورد كه هر چقدر بيشتر بيابد بيشتر بايد بكوشد در حالى كه نه به يافتههايش نگاه مىكنند و نه به كوششهايش، بلكه به نسبت اين دو با هم. و مهمتر به جهت اين نسبت، كه براى چه كسى و در چه راهى اين همه كوشش كرده و خود را به زحمت انداخته است.
📚 #استاد_و_درس #روش_آموزش| ص ۶۵
#️⃣ #متن #بریده_کتاب #دین_شناسی
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن ۵۴ 🔶 مثلا داری نماز میخونی، یه دفعه ای یه فکر غیر مرتبط برات پیش میاد. سریع بندازش دور و
#کنترل_ذهن ۵۵
🔹 نماز هم همینطوره. اصلا برنامت این باشه که هی شکست بخوری و دوباره تمرکز کنی. کم کم این کار تبدیل میشه به یه سرگرمی خیلی جالب و رشد دهنده😊
بعد میبنی که کلا به نماز علاقمند شدی. هر موقع وقت گیر بیاری سریع میری دو رگعت نماز میخونی تا ذهنت سرحال بیاد👌
✅ کاری که ابوعلی سینا میکرده. تا یه گره ذهنی براش پیش می اومده دو رکعت نماز میخونه و حل میشده!
وقتی که آدم مومن به قدرت تمرکز برسه میتونه کارای بزرگی بکنه
🔹مثلا چه کاری؟
🔶 شاید دیده باشید که میگن مرتاض های هندی میتونن با نگاهشون قطار رو نگه دارن
درسته؟
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن ۵۵ 🔹 نماز هم همینطوره. اصلا برنامت این باشه که هی شکست بخوری و دوباره تمرکز کنی. کم کم ا
#کنترل_ذهن ۵۶
✅ با کنترل ذهن میشه مسیر قطار رو عوض کرد! میشه خیلی کارای بزرگ رو انجام داد و خیلی مسائل بزرگ رو تغییر داد.
اما مهم ترین چیزی که انسان میتونه با کنترل ذهنش تغییر بده چیه؟
یه کار خییییلی عجیب و بزرگ. بزرگ ترین کار دنیا...
بگم؟
خوب دارید توجه میکنید؟
💥💥💥 با کنترل ذهن میشه نظر خداوند بلند مرتبه رو تغییر داد.....
باورتون میشه؟
ما در عالم موضوعی مهم تر از نظر خداوند داریم؟
خیر.
✅ اونوقت یه انسان به این ضعیفی و کوچکی میتونه نظر خداوند بلند مرتبه رو عوض کنه... سبحان الله....😳
دعا یعنی چی؟
یعنی خدایا منم میخوام نظر بدم در تغییرات عالم.
💥🌺 و خداوند هم میفرماید بیا عزیز دلم... باشه نظر تو برام مهمه... من انقدر به نظر تو احترام میذارم که حاضرم نظر خودم رو تغییر بدم و نظر تو رو برای اداره عالم انتخاب کنم...
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن ۵۶ ✅ با کنترل ذهن میشه مسیر قطار رو عوض کرد! میشه خیلی کارای بزرگ رو انجام داد و خیلی مس
#کنترل_ذهن ۵۷
وقتی آدم بتونه قدرت تمرکز بالا پیدا کنه حتی قدرت پیدا میکنه که
✔️✔️✔️ نظر خدا رو هم تغییر بده...
و خدا خودش دوست داره که ما این #قدرت رو به دست بیاریم.
👌 خدا دوست داره که ما قدرتمند بشیم.
خدا اصلا ما رو ساخته که قوی بشیم. از آدم ضعیف خیلی بدش میاد
🔶 حاج آقا صبر کن ببینم!🙃
مگه شما نگفتید که آدم باید ذلیل در خونه خدا بشه؟ مگه توی نماز نمیگیم یا لطیف ارحم عبدک الضعیف؟
ولی الان شما گفتی که خدا دوست داره ما قدرتمند بشیم؟! قضیه چیه؟🤔
اداااامه دارد...
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
. نکته نـــــ😍اب امام زمانی شب هفدهم : 🔸#سؤال شـــــرح #دستــــور ســــاخت #مسجد مقــــــدس #جمـ
.
نکته نـــــ😍اب امام زمانی شب هجدهم:
🔆 #سؤال
چرا #شناخت #امام_زمان عج الله
اهمیت داره؟!
🔆 #جواب
1. باعـث میـشه از مقـــوله مهدویت
منحرف نشیم چـــــرا که تمام افرادی
که از مقوله مهدویت منحرف شدند
و چه بسا کافر شدند و از دنیا رفتند
نتیجه عدم شناخت امام است👇
این فرقههای انحرافی از جهل مردم
استــــــفـــــاده میکنــــند مثل: بابیت،
بهـــــــاییت و امروزه احمـــــــــدالحسن
و متاسفانه مـــــردم به دلیل جهـل و
عدم شناخت به سمت این فرقــهها
کشیده میشن...❌
2. وقتی شنــــــاخت حـــــاصل شد به
وظایـــف خودت نسبت به امام عمل
میکـــــنی ( آیه 71 سوره إســــرا) 👇
يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ
روز #قیامت هــــر گروهی رو با امام
خــــــودشون صــــدا میکنند...👍
حالا به خودت بگو👇
چقدر با امــــــــــام خـــودت مأنوسی؟!
چقدر بـــــا امامی کــه شب نامه🔹
اعمالت رو امضا میکنه رفیقی؟
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
🌷 #دختر_شینا – قسمت ۴۲ 💥 صدای در که آمد، بچهها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویش
🌷 #دختر_شینا – قسمت ۴۳
💥 به خانه که رسیدیم، بچهها خوابشان برده بود. جایشان را انداختم. لباسهایشان را عوض کردم. صمد هم رفت توی آشپزخانه و ظرفها را شست. دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد و گفت: « خانم خوش گذشت؟! » خواستم بگویم خیلی! اما لب گزیدم و رفتم سروقت آبگوشتی که از ظهر مانده بود. آن روز نه ناهار خورده بودم و نه شام درست و حسابی. از گرسنگی و ضعف دست و پایم میلرزید.
💥 فردای آن روز صمد ما را به قایش برد و خودش به جبهه برگشت. من و بچهها یک ماه در قایش ماندیم. زمستان بود و برف زیادی باریده بود. چند روز بعد از این که به همدان برگشتیم، هوا سردتر شد و دوباره برف بارید. خوشحالیام از این بود که موقع نوشتن قرارداد، صمد پارو کردن پشتبام را به عهدهی صاحبخانه گذاشته بود.
💥 توی همان سرما و برف و بوران برایم کلی مهمان از قایش رسید که میخواستند بروند کرمانشاه. بعد از شام متوجه شدم برای صبحانه نان نداریم. صبح زود بلند شدم و رفتم نانوایی. دیدم چه خبر است! یک سر صف توی نانوایی بود و یک سر آن توی کوچه. از طرفی هم هوا خیلی سرد بود. چارهای نداشتم. ایستادم سر صف دوتایی، که خلوتتر بود. با این حال ده دقیقهای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: « خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم. ».
💥 تا خانه برسم چند بار روی برفها لیز خوردم و افتادم. نان را گذاشتم توی سفره. مهمانها بیدار شده بودند. چایی را دم کردم و پنیر را هم گذاشتم بیرون از یخچال و دوباره دویدم طرف نانوایی. وقتی رسیدم، دیدم زن نیست. ناراحت شدم. به چند نفر که توی صف ایستاده بودند، گفتم: « من اینجا نوبت گرفتهام همین ده دقیقه پیش آمدم، دو تا نان گرفتم و رفتم. » زنها فکر کردند میخواهم بینوبت نان بگیرم. چند نفری شروع کردند به بد و بیراه گفتن و دعوا کردن. یکی از زنها با دست محکم هلم داد؛ اگر دستم را به دیوار نگرفته بودم، به زمین میافتادم. یکدفعه همان زن را دیدم. زنبیل قرمزی دستش بود. با خوشحالی گفتم: « خانم... خانم... مگر من پشت سر شما نبودم؟! » زن لبخندی زد و با دست اشاره کرد جلو بروم. انگار تمام دنیا را به من داده بودند. زنها که این وضع را دیدند، با اکراه راه را باز کردند تا جلو بروم. هنوز هم وقتی زنبیل قرمزی را میبینم، یاد آن زن و خاطرهی آن روز میافتم.
💥 هوا روز به روز سردتر میشد. برفهای روی زمین یخ بسته بودند. جادههای روستایی کم رفت و آمد شده بودند و به همین خاطر دیگر کسی از قایش به همدان نمیآمد. در این بین، صاحبخانه خیلی هوایم را داشت. گاهی که برای خودشان چیزی میخرید، مقداری هم برای ما میآورد؛ اما من یا قبول نمیکردم، یا هر طور بود پولش را میدادم. دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار میکشیدم.
💥 سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانهها نبود. برای این که بچهها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان میکردم.
💥 یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچهها خوابیده بودند. پیتهای بیستلیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانهی ما فاصلهی زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیتهای نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جابهجا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیمساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشتهای پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندانهایم به هم میخورد.
دیدم اینطور نمیشود. برگشتم خانه و تا میتوانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم.
بچهها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود. تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آنوقتها توی شعبههای نفت چرخیهایی بودند که پیتهای نفت مردم را تا در خانهها میآوردند. شانس من هیچکدام از چرخیها نبودند. یکی از پیتها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هنکنان راه افتادم طرف خانه.
اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین میگذاشتم و نفس تازه میکردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم میایستادم. انگشتهایم که بیحس شده بود را ماساژ میدادم و دستم را کاسه میکردم جلوی دهانم. ها میکردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پلههای طبقه اول گذاشتم.
🔰ادامه دارد...🔰
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
#امام_زمانم💚
🌸صبح یعنی ...
💫تپشِ قلبِ زمان ،
🌸درهوسِ دیدنِ تــو،
💫کہ بیایی و زمین،
🌸گلشنِ اسرار شود...
🌸سلام آرزویِ زمین و زمان
🌸 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
این ولی خدا و رهبر الهی رو چقدر میشناسی؟
☑نام : سید علی
☑نام خانوادگی : حسینی خامنه ای
☑نام پدر : سید جواد
☑تاریخ تولدش :
٢٩ / ٠١/ ١٣١٨
☑محل تولد : مشهد
💠بعضیا بهش میگن " آیت الله "
💠بعضیا میگن " آقای خامنه ای "
💠بعضیا هم مثل برادر های لبنان و سوریه و عراق بهش میگن:
" سیدنا القائد " ، اما ما بهش میگیم
✅" آقا "
"آقا" رو از هر طرف که بخونی آقاست!
✅فدایی زیاد داره.
💠پابرهنه ها بیشتر دوستش دارن ۳۶ ساله داره ایران رو،با تمام شرایط عجیب غریبش رهبری میکنه،هرکی جاش بود ،پنج سال اول جا میزد!
💠تو کشور خودش مظلومه اما تو دنیا کلی طرفدار داره.
💠400هزار نفر تو نیویورک و کالیفرنیا ، مقلدش هستند.
💠شخص اول حکومته اما وقتی لعیا زنگنه و الهام چرخنده تو برنامه سال تحویل تلویزیون،عیدو بهش تبریک گفتن،بخاطر این حرفشون،کلی هزینه دادند و از طرف سلبریتی ها و آدم های بی فرهنگ و دشمنان کلی اهانت شدند.
💠همون که هیشکی،عکسای منتشر شده از خونه شو،باور نکرد.
💠زندگیش آدمو به قلب تاریخ میبره،علی بن ابیطالب و زندگی ساده و...
💠همون که همیشه خرابکاری های دولت ها و مسئولین ،به حسابش گذاشته میشه.
💠همون که رهبری"سینه سپر کرده ها"رو مقابل اسراییل بچه کش به عهده داره.
💠همون که لب تر کنه عاشقاش براش جون میدن.
💠همون که اشاره کنه ،تلاویو و حیفا با خاک یکسانه.
💠همون که هیچ وقت کم نمیاره،مث مرد ،وایساده پای حرفش.
💠همون که نزدیکترین دوستاش،دشمن ترین دوستاشن.
💠همون که سالهاست سایه سنگین"بعضیا"رو ،رو دوشش تحمل میکنه.
💠همون که تو سابقه مبارزاتی ش ،کسی به پاش نمیرسه.
💠اصلا کدوم رهبر دنیا،روی موکت و فرش جهیزیه خانومش زندگی میکنه؟بدون اینکه تو بوق و کرنا کنه،با فقیربیچار ه ها همنوا و همصداست ؟
💠همون که بدترین توهین ها و تهمت هارو بهش میزنن درحالیکه حتی یه جمله هم راجع بهش اطلاع ندارن.و اون میشنوه و تحمل میکنه و همچنان لبخند میزنه
💠همون که مظلومیت "علی"ها رو به ارث برده؟
💠کدوم سیاست مداری تو دنیا بچه هاش اینقد سالم وپاکن؟جالبه حتی مردم نمیدونن چندتا بچه داره،اسمشون چیه وکجا زندگی میکنند؟
💠همون که "پاکترین"آدما ،جونشونو کف دست گرفتن و فداش شدن.
💠همون که از پست ترین مفتی های وهابی و بی ادب ترین رئیس جمهورهای غربی،تا بدترین آدمای روزگار دشمن خونیش هستند.
💠همون که درباره بدحجاب ها گفت:
او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟نقص او ظاهر است. نقصهای من باطن است. وبا این رفتارش خیلیا محجبه شدن.
سلامتیش صلوات بفرستید.
اگه دوست داشتید این ذکر خوبیهای این آقای مهربونم و ولی خدا رو به دیگران هم بفرستید.
همونی که دنیا مات و مبهوت از درایت و بصیرت ایشان هستند.
🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
این ولی خدا و رهبر الهی رو چقدر میشناسی؟ ☑نام : سید علی ☑نام خانوادگی : حسینی خامنه ای ☑نام پدر : س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
May 11
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
سه عامل شخصيت را تشكيل مي دهند: 1- فرديت شخص – فرديت واقعي است و معني آن چيزي است كه از فرد مي بيني
پس ما شخصيت داريم، بي شخصيت نداريم بلكه شخصيت مطلوب و نامطلوب داريم. مطلوب، شخصيتي است كه ما طلب مي كنيم و دوست داريم داشته باشيم و ما به آن مي گوييم شخصيت واقعي يا متعادل. اين شخصيت در مسير رشد است و نشان مي دهد كه دارنده ي اين شخصيت نيز در مسير رشد است و رفتار متعادلي دارد و با واقعيت هماهنگ است.
اگر من از خودم ذهنيت متعادلي داشته باشم به يك گونه رفتار خواهم كرد و اگر ذهنيت غيرواقعي و نامتعادل داشته باشم، رفتار ديگري خواهم كرد. براي مثال من 60 سال سن دارم و اين سن واقعي من است. حال اگر ذهنيت من با اين سن هماهنگ باشد، رفتار واقعي خواهم داشت، لباس پوشيدنم، حرف زدنم، حركات جسمي و .... همه متناسب سنم خواهد بود ولي اگر من ذهنيت نامتعادل يا غير واقعي داشته باشم و معتقد باشم كه اي بابا 60 سال هم مگه سنيه! موهايم را رنگ كنم و شلوار لي بپوشم و تي شرت قرمز تنم كنم و آدامس گوشه ي دهانم بيندازم.... اين يك رفتار نامتعادل است چون شخصيت نامتعادل است و ذهنيت من واقعي نيست.
يا بالعكس 25 سال سن داشته باشم اما ذهنيت من معتقد باشه كه اي بابا جامعه خرابه، ما نسل سوخته هستيم. خوب نسل سوخته چي كار مي كنه؟ طبيعتاً رفتار نسل سوخته را خواهد داشت كه رفتار يك شخصيت نامطلوب خواهد بود. كساني كه معتقدند نسل سوخته هستند و بدبخت هستند داراي شخصيت نامطلوب هستند كه طلب خوب بودن ندارند و احساس خوبي ندارند و از مسير رشد منحرف شده اند.
شخصيت نامطلوب و نامتعادل، در مسير رشد نيست بلكه در مسير مشكل شخصيتي است. در مسير رشد نبودن علائم ويژه اي دارد كه يكي از اين علائم عدم تعادل شخصيتي است. اگر مشكل شخصيتي به موقع درمان نشود تبديل به بيماري مي شود
و اگر در مرحله ي بيماري هم درمان نشود تبديل به جنون مي شود.
#شخصیت {قسمت5}
[مباحث کودک متعادل ]
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor