eitaa logo
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
174 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
تمام روزها چشمم به پنجره‌ست، عطرت می‌پیچد اما....نمیایی! عیبی ندارد مولایم،هنوز چشم دارم، هنوز پنجره هست، نور هست، امید هست، خدا هست...... پاسخگویی: @gomnam_65 تاسیس کانال :۱۴۰۱/۱۱/۲۵ پایان کانال: ظهورآقاامام زمان(عج)ان شاء الله⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
🚫 🚫 ⭕️خانم متدین و محجبه که تحت تاثیر حجاب استایل‌هایی که بنده پول و فالوراند حجاب زهرایی را کنار گذاشتی و عبا پوشیدی چند نکته مهم؛ خوب گوش کن خواهرم 😊🌹 ✓ اولا هنوز اوایل جایگزینی عبا به چادر است و به اصطلاح تازه مد شده، چندی که بگذرد بی شک شاهد آمدن عباهای کوتاه‌تر و نازک‌تر خواهیم بود و قطعا به بهانه‌ی جوان پسندی، مدل‌هایی تنگ و چسبان و منجوق‌دار و خلاصه صدها نوع بزک دیگر که تو به عنوان یک بانو بهتر می‌دانی عرضه خواهد شد... ✓ دوما که عبا حجاب مفروض به حیا نیست، شاید به ظاهر کامل باشد و تمام بدن را پوشش دهد اما به صراحت بگوییم که حجم و برجستگی نقاط خاص بدن در آن نمایان است که این مورد با حیا و عفت تناقض دارد. ✓ سوما در تبلیغ عبا از کلماتی چون زیبا ، جذاب ، با استایل و... استفاده میکنند! اما چادر همان چادر است، ساده و باوقار؛ مگر قرار است با پوشیدن عبا جذاب شویم؟! مگر محجبه جذاب داریم؟! اصلا مگر فلسفه حجاب را یادمان رفته؟! حجاب یعنی پوشش کامل و عفیفانه + حیا و سادگی و نجابت؛ نه اینکه حجاب با عبا بشود مجوزی برای هر کاری و هر جایی بودن و کانون توجه قرار گرفتن، اینها همگی منافی حجاب و عفت‌اند. ✓ چهارما بی تعارف بگوییم که با جایگزینی عبا به چادر به دشمنان اسلام و قرآن و حجاب جرأت و جسارت بیشتری می‌دهید و آنان را تشویق میکنید که جلوتر بیایند چرا که از نیش و کنایه و جسارت هایشان نتیجه گرفته‌اند؛ همه میدانند که پوشش قبلی شما چادر بوده و از ترس هتاکین عباپوش شده‌اید؛ سنگر اول را که خالی کنید هیچ بعید نیست سنگرهای بعدی را هم از دست بدهید و خدای نکرده شبیه آنانی شوید که امروز ازشان متنفرید؛ بی‌حجابان یک شبه بی‌حجاب نشدند، سنگر به سنگر صورت گرفت ... پس به سنگر اول که چادر زهرایی ست باز گردید و مشت محکمی بر دهان دشمنان قرآن و حجاب بکویید. ⚠️⚠️ برای خانم یا است اما برای خانم عین می‌باشد.⚠️⚠️ ✓ پنجما ترویج عباپوشی توسط حجاب استایل‌ها کلید خورد و همانطور که عرض شد حجاب استایل‌های فاسد بنده‌ی پول و فالور اند، ظاهرشان با حجاب است اما یک کندوکاو ساده شما را به باطن فاسد آنان می رساند چرا که اگر غیر این بود و در ترویج حجاب و عفت مخلص بودند قطعا و حتما صفحه اینستاگرامشان از دسترس خارج میشد نه اینکه چند ده هزار فالور داشته باشند!!! به تازگی هم مشاهده شده که به باشگاه مختلط می‌روند اما با حجاب کامل!!! سگ بازی میکنند و سگ در خانه‌شان و حتی نعوذبالله بر روی سجاده رفت و آمد دارد و عکس خودشان بر سجاده نماز در کنار عکس منتشر میکنند!!! در یک کلام حجاب استایل‌های فاسد مزدور انگلیس و اسرائیل اند در ترویج بی‌حیایی و می‌خواهند طوری القا کنند که حجاب مجوز است برای هر کاری و حضور در همه جا حتی پارتی و استخر !!! مراقب باشید که عبا پوشی توسط این فواسد به ظاهر متدین استارت خورد. و آخر اینکه؛ عبا هیچ‌وقت جایگزین چادر مادرمان زهرای اطهر (سلام‌الله‌علیها) نمی‌شود و نخواهد شد.
۱۶ مهر ۱۴۰۲
🌻 بانو.... روزگار عجیبی است! زمانه الک برداشته و سخت در حال الک‌کردن است...! لحظه ای هم صبر نمی کند! یک روز را الک کرد.. و امروز دارد را الک می کند! بانوی دانه های الک زمانه، ریز است.. مبادا حیا و عفت و نجابت الک شود و تو بمانی و یک پارچه ی مشکی..! :)🖤 🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
۱۱ دی ۱۴۰۲
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_دوم 💠 از ترس همه بدنم رعشه گرفته بود و با همین دستان رعشه گرفته، تلاش می کرد
✍️ 💠 در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش... . . . 💠 چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم جلو کشیدم که دیگر از این چادر سر کردن هم متنفر شده بودم. وقتی همین ها و ها، با روزی هزاران دروغ، فریب مان می دهند و حق مان را جلوی چشم همه دنیا غصب می کنند، دیگر از هر چه مذهب و چادر است، متنفرم! من که از کودکی مادرم با و پرورشم داده بود، حالا در سن 23 سالگی بلایی بر سر اعتقاداتم آورده بودند که انگار حتی خودم را گم کرده بودم! 💠 نگاهم همچنان روی نشریه ها و پوسترهای چسبیده به دیوارها سرگردان بود و هنوز باورم نمی شد همه چیز به همین راحتی تمام شد که در انتهای راهروی دانشکده، پریسا را دیدم. به قدری پریشان به نظر می رسید که مثل همیشه آرایش نکرده و موهایش به هم ریخته از مقنعه اش بیرون بود. هنوز دستبند سبزش به دستش بود، مثل من که هنوز مقنعه سبز به سرم می کردم، انگار نمی خواستیم یا نمی توانستیم بپذیریم رؤیای ریاست جمهوری سید سبزمان از دست رفته است. 💠 خواستم حرفی بزنم که پیش دستی کرد و با غیظ و غضبی که گلویش را پُر کرده بود، اعتراض کرد :«تا تونستن کردن! رأی مون رو بالا کشیدن! دارن دروغ میگن!» چندنفر دیگر از بچه ها هم رسیدند، همه از طرفداران میرحسین بودیم و حالا همه همچنان در بهت این تقلب بزرگ، ماتم زده بودیم. 💠 هر چند آن ها همه از دانشجوهای کم حجاب دانشگاه بودند و من تقریباً تنها چادری جمع شان بودم، اما به راه مبارزه شان ایمان آورده و یقین داشتم نظام رأی ما را دزدیده است. همه تا سر حدّ مرگ عصبانی و معترض بودیم که یکی صدایش را بلند کرد و با خشمی آتشین خروشید :«ما خودمون باید حق خودمون رو پس بگیریم! باید بریزیم تو خیابونا...» و هنوز حرفش تمام نشده بود که پریسا کسی را با گوشه چشم نشان داد و با اشاره او، سرها همه چرخید. 💠 مهدی بود که با حالتی مردد قدمی به سمت مان می آمد و باز به هوای حضور دوستانم، پایش را پس می کشید. با دیدن او، آتش خشمم بیشتر شعله کشید و خواستم با بچه ها بروم که دیدم دخترها فاصله گرفتند و رفتند. چرا نباید از دستش عصبانی باشم وقتی نه تنها در اردوگاه و فریب، برای مزدوری می کرد بلکه حتی دوستانم را هم از من می گرفت! 💠 قامت باریک و بلندش پوشیده در پیراهنی سفید و شلواری کِرِم رنگ، بیشتر شبیه دامادها شده بود و همین عصبانی ترم می کرد. می دید من در چه وضعیتی هستم و بی توجه به همه چیز، تنها به خیال خودش خوش بود. نزدیکم که رسید با لبخندی ظاهری سلام کرد و به عمق چشمانم خیره شد و از همین انتهای نگاهش حسی کردم که دلم ترسید. نگاهی که روزی با عشق به پایم می نشست، امروز به شدت به شک افتاده بود. 💠 خوب می دانستم در همین چند ماه نامزدی مان که مَحرم شده بودیم، به دنبال دنیایی از بحث و جدل های سیاسی بر سر انتخابات، هر روز رابطه مان سردتر می شد، اما امروز رنگ تردید نگاهش از همیشه پُررنگ تر بود. با همان ردّ تردیدِ نگاهش از چشمانم تا پیشانی ام رسید و به نظرم موهایم از مقنعه بیرون آمده بود که برای چند لحظه خیره ماند، اما همچون همیشه باحیاتر از آنی بود که حرفی بزند که باز لبخندی زد و سر به زیر انداخت. 💠 خودم فهمیدم، با یک دست موهایم را مرتب کردم و همزمان پاسخ سلامش را به سردی دادم که دوباره سرش را بالا آورد و با دلخوری پرسید :«حالا که انتخابات تموم شده، نمیشه برگردیم سر خونه اول مون؟» و آنچنان از عصبانیت شعله کشیدم که از نگاه خیره ام فهمید و خواست آرامم کند اما اجازه نداده و به تلخی توبیخش کردم :«خونه اول؟؟؟ کدوم خونه؟؟؟ دروغ گفتید! تقلب کردید! خیانت کردید! حالا انگار نه انگار؟؟؟ برگردیم سر خونه اول مون؟؟؟» 💠 از تندی کلامم جا خورد، در این مدت و به خصوص در این دو ماه آخر، سر انتخابات زیاد بحث کرده بودیم، کارمان به مجادله هم زیاد کشیده بود، اما هیچگاه تا این اندازه تند نرفته بودم و دست خودم نبود که تحمل این همه وقاحت را نداشتم. صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد انتخابات بودم که میگی تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین شده، چرا آقایون رسماً به شکایت نمی کنن؟»... 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
۲۶ اسفند ۱۴۰۲