eitaa logo
قدمی تا ظهور
68 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
22 فایل
. 🌸﷽🌸. محڣلےساختہ‌اٻم‌ٺاهدیہ‌ڪنٻم،ٻاࢪٻماݩ‌ࢪا‌ بہ‌آخࢪٻݩ‌مـ🌙ـاه‌آسماݩ‌امامٺ‌•🌿• کپے‌باصلواٺ‌براےظھــوࢪ ࢪآه‌اࢪٺبـاط🌸↯ مدیریت @eamohamd @ghadamitazohoor313 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشاهده در ایتا
دانلود
[ ببخش گناهانی که لذتش رفت و مسئولیتش ماند ..]😔😔😭😭😭
📿 میگی: اشتباه شده کارهای خوبی داشتم که نیست🧐 نداشتم که هست!😣 ندایی می آید: رفت 🍀در پرونده کسیکه را کردی! 🍂 تو را بود؛ از به تو رسید.....✅ ‌‌" آیت الله مجتهدی ره" ♻♻ ما به یاری شما نیازمندیم با هم دل شدن و متعهد شدن برای فرج حضرت حجت به ما بپیوندید شما هم دعوتید👇 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊____₪₪🌹₪₪____🕊 @ghadamitazohoor313 🌹قدمی تا ظهور🌹
🍃نیایش صبحگاهی 🍃 مناجات امام سجاد ( ع ) در صحیفه سجادیه: همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی، قلب های ما را از غفلت بیدار کن... و همان‌گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی، زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان... ؛ صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگی‌ات قرار بده... آمیــــن🙏 لحظات زندگیم راسرشار از شادمانی گردان تا به تو نزدیک شوم ودروازه های امیدودانش بر قلبم گشوده شود. یاریم کن تا ارزش خود را دریابم وآن را افزون دهم سلااااااام صبحتان به خیر و آرامش خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت بخاطر یک‌روز قشنگ دیگر💐 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊____₪₪🌹₪₪____🕊 @ghadamitazohoor313 🌹قدمی تا ظهور🌹
🌹نیایش شبانه با حضـــــرت عشق🌹 ✨در این شب عید ✨بضاعت من به قدری است ✨که نمی دانم ✨در حق دوستانم چه دعایی کنم ✨اما می دانم ✨که تو از حال آنان آگاهی ✨پس بهترین هارا برایشان مقدر فرما آمیـــن یا رَبَّ🤲 با آرزوی بهترین ها برای شما خوبان و قبول طاعات و عبادات شما 🌸
گفتم با این همه گناه چه کنم؟ مهربانم فرمود: اَلم یَعلموا انّ اللّه هو یَقبَل التّوبة عَن عِباده مگر نمی‌دانند خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند!  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🥀🕊 ‍ نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را بر می داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! ! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه! ! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! ! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، ! خودت باش! خودت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: ! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313