eitaa logo
قدمی تا ظهور
69 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
21 فایل
. 🌸﷽🌸. محڣلےساختہ‌اٻم‌ٺاهدیہ‌ڪنٻم،ٻاࢪٻماݩ‌ࢪا‌ بہ‌آخࢪٻݩ‌مـ🌙ـاه‌آسماݩ‌امامٺ‌•🌿• کپے‌باصلواٺ‌براےظھــوࢪ ࢪآه‌اࢪٺبـاط🌸↯ مدیریت @eamohamd @ghadamitazohoor313 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشاهده در ایتا
دانلود
بعداز پیکرش در منطقه ماند وهمرزمانش نتوانستند پیکر را به عقب منتقل کنند پیکرش همان جا ماند و شد.🍃⚘🍃 سال ها بود تااین که بعد از#۲۵ سال در ۱۳۹۱ در بابا هادی تفحص شد ولی چون مدارکی نداشت، شناسایی نشد و بود.🍃⚘🍃 حالا بعداز سال از طریق آزمایش DNA از درآمدو مشخص شد آرمیده در دانشگاه زاهدان متعلق به ایشان است.🍃⚘🍃 در تاریخ#۲۵ فروردین ۹۲ مصادف با حضرت زهرا (س)⚘ایشان همراه گمنام دیگه ای میهمان دانشگاه آزاد اسلامی واحد زاهدان شد، وطی تشییع با شکوهی که انجام شد خاکسپاری شد.🍃⚘🍃 سنگ مزار یادبودی هم در شهر اصفهان برای گذاشته بودند که پدرومادر وخانواده و دوستان یادش می کردند. 🍃⚘🍃
گمنام دانشگاه آزاد اسلامی زاهدان به نام خود{شهید هراچ هاکوپیان}مزین شد.🍃⚘🍃 گمنام در دانشگاه زاهدان بودند، ان شاءالله شهید گمنام همسایه شهید هراچ هم شناسایی شود.😔🍃⚘🍃 سرانجام هراچ هاکوپیان هم درتاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۰ در عملیات کربلای۹به آرزویش که همانا رسید.🍃⚘🍃 به زادگاهش شهر اصفهان منتقل و خاکسپاری خواهدشد.🍃⚘🍃
🕊خواستگاری اومد گفت: من تا دارم اول با ازدواج کردم بعدبا بعدبا آخرش با 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊____₪₪🌹₪₪____🕊 @ghadamitazohoor313 🌹قدمی تا ظهور🌹
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مرز مردن و خون نیست ، خود است... از زندگی و فرزند، مال و جان خود گذشتند که حافظ ناموس و وطن خود باشند از زرق و برق این دنیای فانی گذشتند و برای خدا و رضای خداجنگیدند . ما از درس ایمان، ایثار و فداکاری می گیرم . من کسی هستم که باید راه این را ادامه دهم ، راه سی و شش هزاردانش آموز کشورم ایران ، ازجمله که عاشقانه جنگیدند و شدند . راه فردی که مدلینگ بود و ازهمه ی زیبایی و تحصیلات خود گذشت برای دفاع از حرم حضرت زینب دشمنان را تیر باران کرد و زمین سوریه گرمی خون او را احساس کرد و این فرد کسی نبود جز نیز از دیگر افرادی است که از فرزند و خانواده خود گذشت و ازحرم حضرت زینب دفاع کرد و به صورت دردناکی به رسید. آری هستند که سرمشق ایمان من و دیگر نوجوانان و جوانان هستند . و اینک .... 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊____₪₪🌹₪₪____🕊 @ghadamitazohoor313 🌹قدمی تا ظهور🌹
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 پرسیدم:‌« تو ؟» گفت: راستش رو بگم؟ گفتم: خب پس جواب مشخص شد. گفت : ناراحت نمی‌شی؟ گفتم : معلوم شد دیگه." گفت: در مقایسه با مردهای دیگه خیلی اما اگه منظورت اون ایده‌آله ، خب اون فقط با به دست می‌آد . دعا کن به اون برسم . می‌دانم من حالا واقعا است . راوی
❤️ 🌴 مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود  به ائمه معصومین بسیار ارادت داشت به مکروهات بسیار توجه می کرد در نماز جمعه حضوری مستمر داشت بسیار خوش رو و خوش رفتاو ساده زیست بود. 🌴 دوستانش وی را مهندس کاردان ، فعال ، بی ادعا و پر تلاش می دانستند ، در دوران دانشجویی که در تهران درس می خواند آن جا مبارزات و فعالیت هایی داشت که او را از آن دانشکده به دانشکده بابل فرستادند  ایشان باز هم در آن جا به مبارزات خود ادامه می داد و در نهایت توسط رژیم دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفت . 🌴 بسیار دقیق و صبور بود قبل از اعزام ، رزمنده ها در مصلی جمع شده بودندو ایشان سخنرانی کوبنده ای در جمع رزمندگان بیان کرد که شور و شعف زیادی را در دل رزمندگان زنده نمود. ✍ به روایت برادر بزرگوار 🌷 🌷 :۱۳۳۵/۰۴/۳۱ بهشهر 🕊 : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ شلمچه هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷
چقدر دلم میخواست بگویی مـادر... ومن فقط بگویم جانم؟ بعد در آغوشم آرام بگیری فقط درخون غلطیدن نیست🚫 شهادت🌷 هنگامی رخ میدهدکه اززخمِ کنایه دیگران بگیرد💔 و همان اشکیست که ازآه دلت جاری میشود😢 وآن هنگام که به دنبال راهی برای هستند تواینجا هرروز التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊____₪₪🌹₪₪____🕊 @ghadamitazohoor313 🌹قدمی تا ظهور🌹
یک ساعت قبل از اینکه اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با خداحافظی کنم . ما خیلی و می‌کردیم اما واقعاً بود و به‌سوی رفت. راوی : شادی روح و
عِشــق را میــتَوان در واژه ⃔ یافـت 🕊⃟🍃 🌷محمدرضا در عین آن که یک جوانی با ظاهر امروزی بود ولی روحیه‌ای آرمانگرا داشت و هدف زندگی خود را حرکت در مسیر سیدالشهدا(علیه السلام) قرار داده بود. او برای رسیدن به این هدف تلاش بسیاری کرد و به نظرم آنچه که او را به اوج رساند و سعادت شهادت را نصیبش کرد، مراقبت دقیقش بر رفتار و کردار و گفتارش بود.  … 👈روایتےازمادربزرگوارشهید
🌹🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🌹 سالروز پذیرش ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران بخش هائی از پیام در خصوص قبول ۵۹۸ فرزندان انقلابی ام ، ای كسانی كه لحظه ای حاضر نیستید از غرور مقدستان دست بردارید ، شما بدانید كه لحظه لحظه من در راه خدمت به شما می گذرد . می دانم كه به شما سخت می گذرد ، ولی مگر به شما سخت نمی گذرد؟ می دانم كه شیرینتر از در پیش شماست، مگر برای این اینگونه نیست؟ ولی تحمل كنید كه با صابران است . بغض و كینه انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید ، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید كه از آن شماست . تاكید می كنم گمان نكنید كه من در جریان كار و مسئولان آن نیستم. مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی كه گرفته اند نكنید كه برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. قبول این مسئله (قطعنامه) برای من ، از است ، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او ، این را نوشیدم . در شرایط کنونی ، آن چه موجب این امر شد ، بود. شما می دانید ، من با شما پیمان بسته بودم که تا و آخرین نفس بجنگم ، اما تصمیم امروز ، فقط برای بود و تنها به امید رحمت و رضای او ، از هر آن چه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم ، با خدا معامله کرده ام . ۱۳۶۷/۰۴/۲۹ ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
🌷 سالگرد شهادت شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد گرامی باد🌷 🌷 در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌کردیم. گفتیم رضایی‌نژاد می‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بی‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می‌خوره؟ 🌷 ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه. 🌷 داریوش گفت: من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌گوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده شهدارایادکنیم باذکرصلواتی اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
4_6017091998777872767.mp3
9.61M
🎧فایل صوتی ⚫️ جَون بن ابی مالک در 🎙با صداي شهيد حاج شيخ احمد كافے ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
🌹🕊🏴🌷🏴🕊🌹 صحبتی که با هم داشتیـم ظهر همان روزی که شبش به رسید. یعنی حدودا ما ساعت یک بعد از ظهر روز سه شنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از به شهادت رسید. من از شب قبلش خیلی دلشوره داشتم. یک دلشــوره و متفاوت. همان روز در تلفنی هم از دلشوره و نگرانی ام برایش گفتم ولی باز مثل همیشـه گفت: "هیچ مشکلی نیست اینجا همه چیز است. اصلا دلشوره نداشته باش." و مثل همیشه سعی کرد من را آرام کند اما این بیشتر شد... همان شب طبق عادتی که داشتیم منتظر تماسش بودم، که تماس نگرفت تا دیروقت هم ماندم. بالاخره ظهر روز از طرف دایی ام خبردار شدم که مجروح شده و تیر به دستش خورده اما بعد گفتند: نه، تیر به خورده و بیهوش است. به هر صورت من با روحیاتی که از سراغ داشتم نمیتوانستم موضوع مجروح شدنش و گذاشتنم را قبول کنم . گفتم: نه! جواد در شــرایط هم که باشــد به من زنگ می زند نمی خواستم تحت هرشرایطی موضوع را قبول کنم اما وقتی مســجد محــل آمدند خانه ما و با صحبتهایی که شـد شـک من درباره جــواد را به یقین تبدیل کردند. سری های قبل اصلا آماده شنیدن نبودم ولی این سری باتوجه به دلشوره ای که به سراغم آمده بود، انگار تر شده بودم راوی : 🥀 ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
🥀🕊 ‍ نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را بر می داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! ! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه! ! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! ! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، ! خودت باش! خودت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: ! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 توصیه آیت الله بهجت قدس سره به مدافع حرم یک بار یک خوابی دیده بود. بعد از آن رفت پیش یکی از علمای اصفهان و خواب را تعریف کرد. آن عالم گفته بود برای تعبیرش باید بروی قم با آیت الله بهجت دیدار کنی . همسرم به محضرآیت الله بهجت شرفیاب می شود تا خوابش را به ایشان بگوید. آقا هم دست روی زانوی گذاشته و می گویند جوان شغل شما چیست؟! همسرم گفته بود طلبه هستم . ایشان فرموده بودند: باید به ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی . آیت الله بهجت در ادامه پرسیده بودند اسم شما چیست؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ایشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض کن . اسمتان را یا عبدالصالح یا بگذارید. آیت الله بهجت فرموده بودند: شما در روز امامت ، امام ‌زمان (عج) به خواهید رسید. شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هستید و هنگام ظهور امام زمان (عج) با ایشان رجوع می کنید. وقتی از قم برگشت خیلی سریع اقدام به تعویض اسمش کرد و سرانجام در لباس سبز پاسداری و روز امامت امام زمان به رسید. شادی روح و 🥀 ________________ ⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» .... خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی کرده بود. اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهـــــدا بود. 🌹 وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟ با خود گفتم اگر در بین این شهـــــدا، شهیدی را هم نام آقا صـــــادق ببینم این دعا را خواهم کرد. 😊 دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صـــــادق جنگی را دیدم . در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم. _صادق_عدالت_اکبری🕊
🌹🌹🕊🥀🕊🌹🌹 🌷 🌷 تاریخ تولد : ۲۹/۹/۲۴ تاریخ : ۹۴/۷/۱۶ محل : حلب ، سوریه مزار : همدان 🌹بنده حقیر شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم 🌹 بعضی مواقع این سراغم می آمد ، وسوسه می شدم و نق میزدم 🌹 اما خدا من را متوجه می کرد و پشیمان می شدم و از خدا طلب و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی کرده بود … 🌹 از آقا می طلبم که نتوانستم خوبی باشم . عشق به ولایت و تبعیت از ایشان ، را به همراه دارد . 🌹 گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار امروز پاس صحبت یار قدیم دار فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت 🌹 🌹   🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 که بوی می داد روایت یکی از کاربران فضای مجازی در خصوص نحوه ، : چه سرباز با غیرتی بود ، مردانه شد ، سه خشاب خالی کرد توی بدن و ماشین های سارقان و بدون اینکه هراسی داشته باشه از تیر و تفنگ ، رو در روی سارقین با شرافت شد . یازدهم آبان 1397 در درگیری با سارقان مسلح در اهواز به درجه رفیع نائل گردید .   🥀
یعنے؛ زنـــــدگے ڪـــن، امــا! ... اگـــــر شهـــــادت میخواهید زنـــــدگے ڪنـــــید ... 🌷🌷🌷🌷🌷 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️خاطره گویی جالب رهبرمعظم انقلاب از تلاش های شهید چمران در آزادسازی سوسنگرد 🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد ♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است. روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد ولی بالاخره سوسنگرد آزاد شد ، و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست . ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌________________ ⋮❥↳⸽‹@ghadamitazohoor313
‍ ✨بسم ربّ الزهرا(س) 🍃پسری بودمتولدفصل هزار رنگ. که ازآسمانش برگهای رنگی می‌ریزد.امااو،اینگونه فرو،نریخت بلکه وسبکبال به سوی آسمان شتافت واین دلیلی بر،همراه بودن اصالت اوست. 🍃دو برادرش در پرکشیدند وخونشان رافدای کردندکه آنهارا به حقیقتشان رسانده بود.برادر دیگری داشت که آثار در،جنگ درجای‌جای بدنش نمایان بودو او قلبی داشت سرشار،از و مهربانی که ازهیچ کمکی به برادر،ناتوانش دریغ نمی‌کرد. 🍃تواضع،مهربانی، ، دلاوری،ایمان و..چیزهایی هستندکه امثال من لفظیت آنهارا دیده وشعار خودکرده‌اند،اما آنها را به فعلیت تبدیل کرده،در،پرده‌ای از خضوع و تقدیم خدا کرده‌اند. 🍃او که از،میعادگاه عاشقان در آن جامانده بود،دیگرصبر نکردتادوباره نردبان راجمع کنند.موقع اعزام سر،ازپا نمی‌شناخت شور،واشتیاقش از دیگری شدن برای (ع)، بود. 🍃نزدیک روز دخترش بازگشت اما نمیدانم آنجاچه دیده بود و چه رویی ازخود را برایش نمایش داده بود،که همسرش هم فهمیده بود،طوطی طبعش اینجا سیرنمیکند.میل بازگشت دارد و میخواهد همانجا شود. 🍃خدا هم اشک‌های شبانه‌اش را برای گرفتن حاجت،بیجواب نگذاشت. روح را به آغوش کشیدو و حیاتی جاودانه برایش رقم زد. 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱مهر ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۶ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزارشهید : امامزاده محمد 🕊محل شهادت :سوریه 🍃┅🦋🍃┅─╮
🥀 شهادت: ۱ خرداد ۱۴۰۱ ، تهران کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می‌کند سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی می‌کند مرزها سهم زمین‌اند و تو اهل آسمان آسمان یا چه فرقی می‌کند قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست سامرا، غزّه، حلب، چه فرقی می‌کند هر که را صبح نیست شام مرگ هست بی‌شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی لحظۀ آغاز با پایان چه فرقی می‌کند
🌷 شهید محمد ابراهیم همت: 🌿 ، زیباترین و بالنده ترین کلام در تاریخ بشریت است. شهادت بهترین و روشن ترین معنی حقیقی است و تاریخ تشیع، خونین‌ترین و گویاترین تابلو نمایانگر شکوه و عظمت است.
🥀 هستے از آنچہ نوشتند فراتر بانو یڪ نخِ چادر تو شافع محشر بانو همگے سینہ زنیم و همہ فرزند توایم با تو معنا بشود واژه بانو 🥀 💔 حضرت زهراس تسلیت..