احساسِ سوختن به تماشا نمیشود
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم! 💔
#أیـنالمُنتَقِــم....
#غـزهدرآتـش❌
#انسـاندرآتـش😭
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
🌱 از میان تماااااامِ
آشوبهای قدیمی،
پریشانیهای کهنه،
و پشیمانیهای نوبرانه،
تنها و تنها و تنها
امید به بودن و داشتنِ توست که
در ته ماندهی جانم
دارد تقلّا میکند برای زنده ماندن...💔
و من امشب، مثل چندین روز و ماه و سالهای گذشته،
با خودم زمزمه میکنم که:
این گفته های من، افسوس و ناله نیست
یا شِکوه و شکایت و بغض شبانه نیست
این گفتگوی من
تنها سوالِ مانده به ذهن است، بی جواب!
می سوزیَم بسوز و بسوزانم از وجود
تا، خاکستری ز بود و نبودم نمانَدَم؛
اما فقط بگو :
به کجـا میکِشـانیام ؟
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
.
معنـیِ درد همین حالِ من از دوریِ تـوست
مـابقـی را همـهی عـالم و آدم دارنـد ...❤️🩹
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
✍ روزهای عجیبیست. اینجا برای اینکه با احساساتمان کنار بیاییم، وقت کم میآوریم.
شهید بعد از شهید...
از آن نیمهشبی که نخ این تسبیح پاره شد،
دانهها یکی یکی قبل از اینکه بر زمین بیفتند، سر از آغوش بهشت درآوردند.
من تشنهی درکِ عظمتِ آن لحظهای هستم که گفت: بزرگترین هدیهای که دشمن میتواند به من بدهد این است که من را ترور کند.
به خودم نگاه میکنم و عمق حقارتم آشفتهام میکند، این منِ سستِ ضعیفِ عاجزِ بیچاره،
که برای کوچکترین تغییر، آشفتگی و یا بی نظمی در زندگیام زمین و زمان را به هم میدوزم.
دستانِ سرد و لرزان ما را بگیرید،
تا شاید کمی پاهایمان از زمین بلند شود.
من خوووووب میدانم که مسکینانِ قلبی و تهیدستانِ روحی، در خیمهی آخرالزمانیها جایی ندارند.💔
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ هر روز که میگذرد
بیشتر از روزهای قبل و
روزهای قبلتَرَش میفهمیم
که
تـــو و تنها تـــو،
تنهـاترین و بیقید و شرطترین
علتـی هستی
که باعث میشود به خاطـرِ آن،
اییییینهمه ملال، اندوه و آشـوب را
دوام بیاوریـم؛❤️🩹
وگرنه
این روزگــار،
هیچگــاه،
چیزِ دندانگیـری برای
دلشکستـههایِ دلتنـگِ بیسامان، نداشتـه؛
حالا که دیگر هیییییییییییییچ...💔
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽∽
✍ وقتی پای تـو در میان است ؛
🌱 برای با تــو بودن،
برای از تــو گفتن،
برای از تــو نوشتن،
باااااید از خیلی چیزها گذشت،
باااید خیلی چیزها را تغییر که نه،
باید استحاله کرد،
باید دل کَند و دل بُرید،
باید بیرحمانه و بدون ملاحظهی این چیز و آن چیز، بدون مراعاتِ این کَس و آن کَس، افتاد به جانِ این دلِ ناماندگـارِ بیدرمان...
باید جایِ شخصِ شخیص تــو را در دل باز کرد...
جایی که هییییییچ چیزی نتواند تلنگـری به ساحتش بزند؛
لطیفترین و معتبرترین جای دل را باید برای تــو کنار گذاشت.💚
برای با تــو بودن،
باااااید خیلی چیزها را از نـو ساخت؛
مخصوصا دل را... ❣
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje
✍ حضرتِ صاحب، سلام!
خدمتتان عارضم که این منِ خیالاتیِ پرمدعایِ عاشقِ شما، که خوب میدانید چندسالیست بدجوری به بودن و داشتن و خیال کردنتان مبتلا شدهام و این شهدِ شیرین ابتلا را به هزار درمانِ بیخاصیتِ طبیبان نمیدهم، مدتهای مدیدیست در مواجهه با چالشِ دلهرهآور اما شیرینِ دیدنتان، روزی هزار و یک فیلمنامه و سکانس مینویسم، روزی پنج هزار بار دیالوگهایم را بالا و پایین میکنم و روزی صدهزار بار تست اجرا از خودم میگیرم؛ وسط اجرا کات میدهم، دوباره صحنهها را بازنویسی میکنم و باز از اول...
خب!
همه چیز باید که عالی و نو و خلاقانه باشد،
باید که شیرین و دلچسب و گوارا،
و باید که در بهترین حالت موجودِ خودش...
نمیشود که بعد از عمری، سوختن و دندان روی جگر گذاشتن، بدون آمادگی ذهنی و قلبی خدمتتان برسم، نمیشود که حالا بعد از عمری اگر قرار باشد دیدارتان نصیبمان بشود، در آخر تُپُق بزنیم و نتوانیم از شرم، سَر، بلند کنیم و روی ماهتان را ببینیم، نمیشود که... میشود؟
مگر اینکه زبانم لال قرار باشد صحنهی دیدارمان طوری پیش برود که اصلا کار به صحبت و سلام و عرض ارادت ما نرسد و مثلا ارادهتان اینطور باشد که فقط و فقط و فقط تماشایت آن هم از دور نصیبمان شود و آنهمه فیلمنامه و سکانس آماده و دیالوگ تمرین شده و جملههای پس و پیش شده و واژههای گلچین شده، برود همانجایی که نباید و برای همیشه خاک بخورد...
اما ملالی نیست؛ اصلا برای منِ شرمندهی سرافکنده، یا به قول فاطمه: خجالتیِ ضداجتماع؛ همان هم از سَرَم زیاد است.
اصلا منِ خجلت زدهی پریشانِ دلتنگ، این روزها به خواب و خیالی هم از تـو قانعم.❤️🩹
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
@ghadamranje