eitaa logo
هر خانه ، یک هیات
358 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
882 ویدیو
459 فایل
در کنار شما و باشما هستیم تا محبت اهل بیت را در دل ها نهادینه کنیم و ایده های نابی را در اختیارتان قرار دهیم تا در کنار هم خاطراتی عالی بسازیم. Addres: eitaa.com/joinchat/3245146125C7a4f91e67d ID Admin: @Sadat1 با نظراتتان ما را یاری فرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
«بسمه تعالی» جشن دویدم و دویدم ، حاصل ساعت ها، فکر، مشورت و تأمل «بنیاد سفینه» است که تقدیم حضورتان می گردد: همانطور که مستحضرید، یکی از مهم ترین، مسائلی که در ضمن مسئله ی ولایت و ولایت پذیری همیشه مطرح می گردد، هم قدم و همراه شدن با ولی است، یعنی کسانی که عقب مانده اند برسند و کسانی که جلو رفته اند برگردند،تا با ولایت حرکت کنند. و به زبان ساده تر این یعنی همان که ما یاد بگیریم در هیچ مسئله ای از ولی خود جلو نزنیم و عقب نمانیم. به عبارت دیگر، این همان مطلبی است که در متن صلوات شعبانیه از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است. متن صلوات شعبانیه از امام سجاد (علیه السلام) الْفُلْکِ الْجارِیَةِ، فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها، وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا، کشتى جارى در اقیانوسهاى بیکران ایمن شود هر که سوار آن کشتى گردد و غرق شود کسى که آن را واگذارد، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ، هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید مفهوم سازی: 1. حرکت کردن 2. نایستادن، ننشستن،.... 3. عدم افراط و عدم تفریط؛ نه کند، نه تند. 4. همدلی و همراهی 5.طراحی بازی هایی که اگر تندتر یا کندتر (بدون زمانبندی دقیق)، اقدامی شود، کودک موفقیت را از دست می دهد. (می بازد.)  فلذا محوریت جشن «دویدم و دویدم»، بر اساس هم قدم شدن با ولی است. «بنیاد سفینه» این بار هم مثل دفعات گذشته از روش “Edutainment”(سرگرم آموزی) یعنی از طریق بازی و خلاقیت به انتقال مفاهیم والای مورد نظر می پردازد.دوربین تاریخ با کمک مجری و بچه ها، با شعر«دویدم و دویدم» و«بازی ها ومسابقه ها» (بازی «قلعه ی محکم من» ، بازی «نه تند برو، نه کند برو    با آقا هم قدم بشو»،بازی «امام علی(علیه السلام)شده ولی»و بازی « لی لی   لی لی  حوضک غدیری») به برکه ی غدیر خم سفر کرده و واقعه ی غدیر را بازگو می کند. در انتها باید یادآور شویم که ممکن است که حجم اطلاعاتی که در برنامه به کودکان داده شده  کمی زیاد باشد؛ اما این اطلاعات به خاطر پیوستگی که با هم دارند در ذهن کودکان جای می گیرند.  بر این اساس یکی از مهم ترین اهداف همیشگی «بنیاد سفینه» این است که اطلاعاتی که قرار است به کودکان منتقل شود، به صورت غیر مستقیم و در زمانی که  کودکان در اوج بازی و شادی هستند، توسط مجریان مطرح می گردد. توجه به این نکته بسیار مهم و ضروری است که برخی از اطلاعات به گونه ای خواهند بود که تنها برای یکبار و به صورت کاملاً خبری در اختیار کودکان قرار می گیرد تا فقط و فقط، موجب آشنایی کودکان با آن عبارات خاص گردد و سؤالی را در ذهن آن ها ایجاد کند تا به وقتش هر کودکی با توانایی ها و نیاز مندی هایش به دنبال جواب سؤالاتش بگردد. بخش اول مجری درحالی که دوربین شکار، رو به گردن داره وارد صحنه می شه و با دوربینش به اطراف نگاه می کنه و می گه: اوه اوه، عجب صحرایی، تا چشم کار می کنه فقط بیابون بی آب و علفه.(تو هم می بینی؟ مخاطبش دوربینشه.) مجری صداش رو عوض می کنه و به جای دوربین حرف می زنه. دوربین: بله، می بینم، چقدر هم که هوا گرمه. مجری می چرخه و به سمت برکه نگاه می کنه و می گه: دقت کن، ببین، انگار اون دور دور ها یه چیزایی می بینم. آهان اون یه پرنده بود، اونم یه درخته. خب خدارو شکر، اینجوری که معلومه اونجا باید برکه ای، آبی، آبادانی چیزی باشه. چون من شنیدم از قدیم گفتن، هرجا آب هست، آبادی هم هست. مجری همینطور که می چرخه با دوربین به سمت بچه ها نگاه می کنه و می گه: یعنی چی؟ دارم خواب می بینم؟ بعد دوربین رو ول می کنه با دستاش چشماش رو می ماله، و دوباره با دوربین نگاه می کنه و می گه: این همه بچه اینجا چیکار می کنن. و بعد با بچه ها سلام و احوال پرسی می کنه در ابتدا شعر زیر را آهنگین برای بچه ها می خونه تا بچه ها کمی دست بزنند و بچه ها را به فضای جشن می برد. پنجره رو واکنید      خورشید ُ پیدا کنید آب بپاشید تو ایوون    گل بکارید تو گلدون عید اومده بچه ها باشه مبارکه شما مبارک مبارک عید غدیر مبارک. بعد مجری در صحنه شروع به دویدن می کنه و شعر دویدم و دویدم رو می خونه و به هر بخشی که می رسه کارهایی که توی شعر گفته می شه رو انجام می ده.(چرخیدن به دور کعبه،برداشتن قرآن)   شعر بخش اول دویدم و دویدم تا به مکه رسیدم کعبه رو اونجا دیدم با حاجی ها به دور اون چرخیدم یه آقایی رو دیدم به اون  آقا؛ سلام کردم، خندیدم آقا به من قرآن داد کتاب عقل و جان داد قرآن کتاب خداست برای ما راهنماست می خونم تابدونم یار آقا بمونم یه حاجی قرآن می خوند اون، دو تا آیه رو خوند پرسیدم این ها چی بود حاجی به من جواب داد آیه های غدیر بود پرسیدم غدیر چیه؟ کاروان رو نشون داد کاروان رو که دیدم به دنبالش دویدم
راوی : سلام عزیزان ،خوبید، امروز اومدم یک قصه جذاب و مهم و شنیدنی روبراتون تعریف کنم درکنارچند درخت تنومند ، بركه آبی وجود داشت ، گنجشکی هرروز به برکه سر میزد و باهم گفتگو میکردند بیاین باهم بریم به صحبتاشون گوش بدیم بركه : سلام .من يك بركه تنها بودم .فقط چنددرخت همسايه ى من بودند.هيچ كس اسم من را نمى دانست.مدتى گذشت تا با يك گنجشك دوست شدم . گنجشك:(جلو مى آيد)من و بركه از قديم باهم دوست بوديم .هميشه با هم صحبت مى كرديم تا اينكه يك روز ... راوی :گوش کنید بچه ها ، چه صدایی میاد، گویا صداى زنگ كاروان بركه: )بلند مى شود)آن روز مسلمانان از سفرحج برمى گشتندو قرار بود از اينجا به سرزمين هايشان بروند. گنجشك :(دوربركه مى چرخد)جمعيت زيادى اطراف بركه جمع شدند. يكى گفت:(چه اتفاقى افتاده كه پيامبر دستور توقف داده اند ؟) بركه :(حركت مى كنند) پيامبر(ص) فرمودند: (بگوييد آنها كه جلوتر رفته اند برگرد ند.) گنجشك:(نزديك درخت ) پيامبر(ص) فرمودند:سنگهاى زير درختان را بردارند تا زمين براى نماز جماعت صاف و هموارشود. بركه:هوا خيلى گرم بود ،با اين حال ياران پيامبر (ص) با استفاده ازجهازشتر ها تپه ى بلند ى درست كردند تا ايشان بالاى آن پيام خداوند رابه مسلمانان برسانند گنجشك:پيامبر (ص) براى مسلمانان حرف ها ى قشنگى زد ند.بعد حضرت على(ع)را صدا كردند ودست ايشان را بالا گرفتند و فرمودند: بركه :(دستش را بالا مى برد) هر كس من مولاى او هستم ،على هم مولاى او است. گنجشك:(مردم جلو آمدند و به حضرت على عليه السلام تبريك گفتند. پيامبر صلى الله عليه و اله نيزاز همه خواستند تا اين پيام الهى را به كسانى كه آن جا نبودند برسانند. (بركه آهسته گريه مى كند) گنجشك:بركۀ مهربان چرا گريه مى كنى؟! بركه:براى اينكه من از آن به بعد بزرگ و آسمانى شدم و هنوز هم به خاطر آن پيام و ولايت حضرت على عليه السلام زنده و دوست داشتنى هستم. من برکه ی غدیر خم هستم   راوی: غدیر چشمه جوشان غدیر ، آب خروشان غدیر، یه برکه خوب غدیر، یه روز محبوب غدیر، یه روز زیبا یه عیدِ خوبِ خدا غدیر، عید ولایت شده روز هدایت پیغمبر خدا گفت نبی مصطفی گفت: «علی امام شماست برایتان رهنماست» امام متقینه امیرالمؤمنینه ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌
بخش دوم مجری روی یک صندلی در صحنه نشسته در حالی که دوربین به دور گردنشه. بعد مجری صدای خود را عوض کرده و به جای دوربین می گوید(در حالی که دوربین رو حرکت می ده، مثلاً با دوربین چند بار به سر شونه اش می زنه، می ره روی سر مجری  : آهای آهای خاله جون؟ خوابی؟ چیکار می کنی؟ (مجری باید جوری بنشیند که بچه ها صورتش را واضح نبینند و همچنین بتواند دوربین را با دستی که رو به بچه ها نیست حرکت دهد.)   مجری هراسون از خواب می پره و می گه: هان؟ چی شده؟ کی بوده؟ من کی ام؟ اینجا کجاست؟ دوربین: آروم ببخشید آروم. مگه نگفتی باید بریم یه جایی؟ گفتی برکه؟نمی ریم؟ مجری: چرا خوب شد گفتی بریم و توی دوربین نگاه می کنه تا راهش رو پیدا کنه. بعد مجری در صحنه شروع به دویدن می کنه و شعر دویدم و دویدم رو می خونه و به هر بخشی که می رسه کارهایی که توی شعر گفته می شه رو انجام می ده.(نشستن کنار برکه،حرف زدن با ماهی)   شعر بخش دوم دویدم و دویدم به یک برکه رسیدم یه ماهی اونجا دیدم اسم اون برکه رو من از ماهیه پرسیدم اسمش غدیر خم بود چه اسم آشنایی فکر می کنم که اون رو شنیده ام یه جایی توی همین فکر بودم رسید یه کاروانی ماهیه از من پرسید تو می دونی که الان هستیم توی چه ماهی؟ 18 ذی الحجه بود گفتم این رو به ماهی ماهیه گفت که الان می شنوی تو یه قصه یه قصه ی درسته که یک دنیا می ارزه دیدم کل کاروان صبر کردن و صبر کردن، اونایی که جاموندن، یواش یواش رسیدن، اونایی که زود رفتن،  یواش یواش برگشتن. بازی و مسابقه (بخش دوم)« نه تند برو، نه کند برو        با آقا هم قدم بشو» توضیح بازی: دو کودک را انتخاب می کنیم.  و از آن ها می خواهیم در دو طرف برکه بایستند کودکی که در سمت راست برکه ایستاده نماد کسی که از کاروان عقب مانده و آرام حرکت کرده، است و کودکی که سمت چپ برکه ایستاده نماد کسی که از کاروان جلو زده و سریع حرکت کرده است.ماهی ها را در یک خط صاف  در سمت راست و چپ برکه روی صحنه می گذاریم کودکان باید، ماهی ها را یکی یکی از دورترین آن ها به خودشان بردارند و به برکه برسانند. * نکته ی بازی اینجاست که کودکی که از کاروان عقب مانده باید  مسیر رفتش به سمت ماهی ها دنده عقب و برعکس باشد و مسیر برگشتش به سمت برکه مستقیم و کودکی که از کاروان جلو زده مسیر رفتش به سمت ماهی ها مستقیم است و مسیر برگشتش به سمت برکه دنده عقب و برعکس. در موقع جمع کردن ماهی ها مجری همراه با بچه های دیگر آن ها را تشویق می کنند. هر کی می خواد برنده شه        یا اینکه یار آقا شه نه تند بره، نه کند بره               با آقا هم قدم بشه ایده پردازان: مرثا نورانی، ساجده طالبی
بخش سوم مجری در کنار برکه نشسته و دست و صورت خودش رو خنک می کنه که یکهو دوربین از دستش می افته توی برکه . ای وای دوربینم. حالا چطوری راهم رو پیدا کنم؟ با چی اون دور دورها رو ببینم؟دوربینش رو از آب در میاره، آخ آخ حسابی خیس شده اون رو خشک می کنه و به دور گردنش می ندازه و می گه برم که دیر می رسم. بعد مجری در صحنه شروع به دویدن می کنه و شعر دویدم و دویدم رو می خونه.   شعر بخش سوم دویدم و دویدم به اون قصه رسیدم بالای یک بلندی دو تا آقا رو دیدم دو آقای مهربون که خیلی آشنا بودن برای من خداجون یکیش مثل خورشید انگار پیامبرم بود که خیلی می درخشید یکیش مثل ماه بود بله، امام علی(علیه السلام) چراغ هر راه بود گفت به همه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که بعدِ من جانشین برای هر مسلمان امام عشق و ایمان امام و مولا علی(علیه السلام) برهمگان شد ولی بادستای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بالا رفت دست علی(علیه السلام) بازی و مسابقه (بخش سوم)« امام علی(علیه السلام) شده ولی» توضیح بازی: 8 کودک را انتخاب می کنیم تا به روی سن یایند. از دو تای آنها می خواهیم دستان یکدیگر را بگیرند و با خواندن مجری دستهای خود را بالا و پایین ببرند تا دیگر دوستانشان از زیر دست آن ها رد شوند.شعری که مجری آهنگین می خواند: من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه.
بعد می ایسته و به دوربینش می گه خسته شدما. بذار همینطور که یه کم استراحت می کنم بگم بچه ها بیان بالا و باهاشون یه بازی بکنیم. بازی و مسابقه (بخش اول) «قلعه ی محکم من     مجری: 9 نفر را انتخاب می کند و به روی سن می آورد. حدیث: ولایة علی ابن ابی طالب(علیه السلام)  حصنی را برای همه می خواند و بعد با کمک بچه ها ترجمه می کندو هرکلمه از ترجمه را یک کودک می گوید و نفر آخر باید کل جمله را تکرار کند. 1-ولایت2-امام علی(علیه السلام)  3-مانند4-قلعه ای5-محکم6-از من7-محافظت 8- می کند. 9- ولایت امام علی (علیه السلام)  مانند قلعه ای محکم از من محافظت می کند.
- قلعه بازی: پارچه جمع می شود و توپ ها روی زمین است و بچه ها دارن باهاش بازی می کنن. یهو کسی که ماسک گرگ زده وارد می شود: کی بود کی بود صدا کرد باز گرگه رو بیدار کرد مربی به بچه ها می گوید: وای گرگ اومده بچه ها بیاید یه بازی گرگ: من گرگم و من گرگم /ببین چه قدر بزرگم گرگ مگه خنده داره /گول میخوره هرکی که/ عشق علی نداره مربی : بچه ها به گرگه توپ بزنید و بگید: ما بچه شیعه هستیم عاشق مولا هستیم در یه سمت بازی هم پارچه ای پهن شده، دو تا مربی هم سرش وایسادن و دستاشونو به هم دارن و بالا گرفتم و یه جورایی برای قلعه ورودی درست کردن، بالای دستشون هم یه کاغذ گرفتن که روش نوشته «قلعه دوستان علی»، اونها یهو میگن: تو قلبمون عشق علی/ بیاین تو قلعه علی مربی بچه ها رو به سمت قلعه هدایت می کند. فرار کنید تو قلعه ی دوستان علی، تا گرگ نتونه شمارو بگیره شعر « ما بچه شیعه هستیم عاشق مولا هستیم» رو هم هی تکرار میکنن گرگ میگه : این چیه این یه قلعس؟ بچه ها: شیعه کوچولو برندس چند بار این جمله رو تکرار میکنن، گرگ هم ناامید می شود و میگه اه رفتن که ، برم بخوابم و می خوابه مجری یکبار بچه ها نسبت به بازی پیش آمده توجیه می کند و می گوید خب حالا از اول، وقتی من گفتم دوباره برید و به گرگ توپ بزنید و بیدارش کنید ... و دوباره بازی از اول تکرار میشود.... در آخر هم : کاردستی قاب عکس به طرح قلعه، که بالاشم نوشته : منم عاشق حیدر، علی فاتح خیبر
میتونید با کمک بچه ها کاردستی قلعه درست کنید و یا ابزاری شبیه کلاه جنگی و شمشیر و سپر و.... پسرا خیلی علاقه دارن با بطری ها و ظرف ها میشه کلاه درست کرد و....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عنوان: عسل غدیر خم آدمک با مقوا بلند برای شخصیت پیامبر و امام به حالت دست در دست بالا گرفته شده 👇👇 راوی: یه پروانه رنگارنگ و یه زنبور طلایی باهمدیگه دوست بودن. اونها تصمیم گرفتن باهمدیگه برن سفر زنبور طلایی گفت زنبور طلایی: وزززززز من یه برکه سراغ دارم عالیه، موافقی بریم کنار برکه؟ راوی: بچه های عزیزم ! پروانه نمی دونست برکه چجور جاییه، ولی چون به حرف زنبور طلایی اعتماد داشت، گفت پروانه رنگارنگ: بله موافقم دوست خوبم بریم. حتما اونجا به هردوتامون خوش می گذره‌. راوی: بله بچه های خوبم! پروانه و زنبور طلایی ساک شون رو بستن و راهی سفر شدن..... اونها بال زدن رفتن و رفتن و رفتن تا نزدیکای برکه رسیدن، پروانه رنگارنگ به دوستش گفت پروانه: من خیلی خسته شدم میخوام یه خورده استراحت کنم بعدش بریم راوی: زنبور طلایی با صدای بلند و با خوشحالی گفت زنبور طلایی: وزززززز آخ جووووون من دارم چشمک زدن برکه رو می بینم ناراحت نباش نشین دوست نازنینم داریم می رسیم کنار برکه راوی: پروانه رنگارنگ به دوستش گفت پروانه: زنبوری جونم با عسل شیرینت میدونم هر حرفی که بزنی درسته، میدونم راستگو هستی و همیشه کارای خوب می کنی باشه بریم..... راوی: پروانه بالهای قشنگش رو بهم زد و شاخک هاشو با خوشحالی تکون داد .... اونها کمی بال زدن تا رسیدن کنار برکه ولی خیلی متعجب شدن، پروانه کوچولوی رنگارنگ چی می دید این همه آدم،،،، از دوستش پرسید پروانه: اسم این همه آدم برکه است؟ ما اومدیم پیش آدما، قراره با آدما خوش بگذرونیم؟ روای: بله بچه های زرنگم! یه عالمه آدم اونجا بود ولی اسم هیچ کدوما برکه نبود، زنبور طلایی به دوستش گفت زنبور طلایی: نه دوست خوبم این آدما اسمشون برکه نیست، نمی دونم اینا اینجا چیکار می کنن، برکه یه چاله بزرگ پراز آبه اون جلو جلوها، جلوی همه این آدماس، آبش خیلی خوشمزه است، من ۵ بار اومدم کنار برکه، باید بال بزنیم بریم جلو تا برسیم کنار برکه، هم آب بخوریم هم من به دوستم برکه معرفیت کنم. راوی: بله بچه ها! پروانه شاخکش رو تکون داد و همراه دوستش بال زدن بال زدن و بال زدن رفتن و رفتن تا رسیدن اون جلو جلوها، اونا کنار برکه نشستن و سلام کردن زنبور طلایی به برکه گفت زنبور: دوست خوبم میخوام دوستم رو بهت معرفی کنم، دوستم اسمش پروانه است فامیلیش رنگارنگه راوی: برکه خیلی خوشحال بود اون به زنبور طلایی گفت برکه: دست و روتونو بشورید هرچقدر دوست دارید آب بخورید تو قمقمه تون آب بکنید امروز روز جشنه.... راوی: برکه اینا رو گفت و دستشو گذاشت تو دست پروانه رنگارنگ و گفت برکه: اسم منم برکه است، فامیلیم غدیر خم ولی همه صدام میزنن غدیر خم، امروز روز جشنه تو هم مثل من خوشحالی، داری می خندی چه بالهای قشنگی داری خوش اومدی کنارم راوی: بله دوستای خوبم! پروانه خیلی خوشحال بود چون الان دوتا دوست خوب داشت طلایی و غدیر خم.... پروانه از زنبور طلایی پرسید کنار برکه همیشه اینجوری شلوغه؟ زنبور طلایی گفت زنبور طلایی: نه! راوی: در همین وقت برکه جواب داد برکه: برید جلو برید پر بزنید روی سر آدما، جشن بگیرید خوشحال باشید امروز پیامبر مهربون از طرف خداجون امام میده برامون..... راوی: بله عزیزانم! پروانه رنگارنگ و زنبور طلایی به حرف دوستشون برکه غدیرخم گوش کردن و پرزدن و پر پریدن خدای خوب و دانا! اونا چی دیدن، ندیده بودن تا حالا، پیامبرمهربون دست امام علی رو گرفته بودش بالا داشت بلند می گفت: به همه آدما! آی آدمای باصفا خوش اخلاق و اهل وفا، امام اول شما، مولا و سرور شما، دوست همه ی: بچه هاو جوونا و پیراس، هرکی منو دوست داره حرف منو قبول داره بعد از من به حرفای علی حرف امام اولی خوب و سریع گوش بده دوستای علی دوستای منن دشمناشو دوست ندارم. عید امامت علی، عید عبادت خداست، عید همه آدم خوباس پروانه و زنبور طلا بال زدن و بال زدن دور سر پیامبر و امام علی چرخیدن زنبور طلا شاد شاد پروانه داشت گوش میداد پیامبر مهربانی با صدای خوش زبانی بازم بلند صدا زد و ندا داد: آی مردم باصفا مهربون و باوفا یازده تا فرزند علی بعد از امام اولی همه امامای شمان به حرفاشون گوش بدین با کارهای خوب تون دلهاشونو شاد کنید..... آی مردما مهربونا امام آخر شما مهدی صاحب الزمان فرزند پاک علی غایب میشه از چشماتون آی مردما مهربونا با کارهای خوب تون دلش رو خوشحال کنید برای روز ظهورش همه باهم دعاکنید وقتی بیاد بهار میاد دنیا پر از گل میشه خوشحال و خندون لبای مردم دنیا میشه بازی و شادی همه جا برای تمومه بچه ها تو خونه ها و پارکا پر و فراوون میشه..... آی آدما! مهربونا خوش اخلاق و اهل وفا، این حرفایی که گفتم از پی
ش خودم نگفتم، اینا رو خدا گفته بگم به شما، وقتی دارید از کنار غدیر خم میرید به سمت خونه هاتون هر کسی رو که دیدید بهش بگید حرفامو، بگید به بچه هاتون به مامان و باباتون به برادر خواهراتون به خاله و عموتون به دایی و عمه جون، به همسایه ها و به همه ی فامیلا .... راوی: در پایان این قسمت بگه: بله دوستای زرنگم! پروانه رنگارنگ و زنبور طلایی همینطور بال زدن و بال زدن با خوشحالی و شادی حرفای پیامبرمهربون رو گوش دادن و در کنار برکه غدیر خم با همه آدما امامت امام علی رو جشن گرفتن و به امام علی و به همدیگه تبریک گفتن. اون روز بزرگترین عید همه مردم دنیا شد. پروانه رنگارنگ و زنبور طلایی خاطره سفر کنار برکه غدیر خم رو روی قاصدک ها گذاشتن تا قاصدکا بتونن تا آخر دنیا خاطرشونو پخش کنن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
789248_-224243.pdf
782.7K
نمایشنامه غدیر
1_24034302.pdf
1.15M
نمایشنامه غدیر برای دبستان
شروع نمایش: 🌴 نگاه به خرماهاش می کنه و میگه ای بابا دیگه مثل قدیما خرما نمیدم 🐸باید غذا درست کنم غذای خوب و خوشمزه 🌴ان شاءالله بشه تو زمان ظهور امام زمان عج الله باشم میگن اون موقع درختا کلی میوه میدن یه دونه نه چند تا میدن 🐸لباس لباس لباسه لباسای رنگارنگ سبز و سفید و قشنگ هر کدوم از لباسا کثیف باشه یا خاکی میشورم من اونو با پودر و آبِ قاطی 🌀 برکه اره, ماهیای منم هر روز دارن کم تر میشن 🐸باید برم پهن کنم من لباسارو قشنگ خروج قورباغه از صحنه خوابیدن نخل و برکه به نام خدا نمایش غدیر سال ۹۸ (🎈لالاکی🎈 و 🐢بابا لاکی خسته و کوفته در حال پیاده روی.... بارشون را زمین میذارن) 🐢 بابا لاکی: خدارو شکر رسیدیم, اینجا جاییه که من به دنیا اومدم, چندین سال پیش. 🎈لالاکی🎈:اااااااا 🌀( بر که ناگهان بیدار می شود فریاد لالاکی و بابا لاکی و برکه بیرون آمدن قورباغه از پشت صحنه ۲ به ۲ داد میزنن یه سمت صحنه بابالاکی و لالاکین و سمت دیگه برکه و قورباغه) 🌴:(خواب آلود یه چشمشو باز می کنه و سلام می کنه و سرشو تکون میده) سلام 🌀برکه: (ای بابا بسه دیگه چرا انقدر داد می زنید) 🎈لالاکی و بابا لالاکی 🎈 : سلااااممممم... برکه: علیکم السلامممم 🎈 لالاکی🎈: بابا این کیه دیگه? (دستش از ترس روی قلبشه) بابا لاکی:ایشون.... 🐸قورباغه: قور وقور وقور قورباغم قورباغه سبزم من صبح تا غروب کارم اینه قور و قور و قور قور و قور و قور 🐢بابالاکی:سلام خانم قورباغه منو که میشناسید بابالاکیم همسایه قدیمتون, اینم پسرم پسرم لالاکیه. خوب هستید? 🐸قورباغه:دلم شده پیچ پیچی سرم میره گیج گیجی مشغول کار و بارم وقت خالی ندارم 🐢بابالاکی:ماشالا خانم قورباغه شما چقدر شعر میخونید. 🐸قورباغه: وقتی که خوشحالم من شعر میخونم شادم من 🎈لالاکی🎈:بابا نگفتی اسم این برکه آب چیه؟ 🌀برکه:من....(حرفش قطع میشه) 🐸قورباغه: قور و قور و قور غدیرو تو نمیشناسی? قور و قور و قور خم اسمشه نمیدونی? قور و قور و قور داستانشو تو نشنیدی? قور و قور و قور اسم عید شیعه هاست نمیدونی 🌀برکه: بابالاکی لالاکی جون خوش اومدید صفا آوردید بله عزیزم به من میگن غدیر خم 🎈لالاکی🎈:غدیر?غدیر یعنی چی? 🌀برکه: یعنی برکه. داستان منو شنیدی؟ 🎈لالاکی🎈:(رو به خانم قورباغه ) گفتید داستان ? چه داستانی? من عاشق داستانم (لالاکی اول بازیگوشی می کنه دور اول رو همه میخونن و وقتی به هر کی که خوب بشینه رسید به لالاکی اشاره می کنن بشینه و دفعه دوم لالاکی میشینه:(غیر نخل و لالاکی)) اتل متل ستاره قصه داریم دوباره هر کی که خوب بشینه قصه براش شیرینه 🐢بابالاکی:باباجون چند سال پیش که من کنار خانم برکه زندگی می کردم و اندازه شما بودم بابایی , یه روز که مشغول بازی و شادی بودم یهو یه صداهایی از اون دور دورا شنیدم 🌀خانم برکه: بله لالاکی جون فقط صدا نبود بوی خوشی هم نزدیک میشد 🐸خانم قورباغه:هی بوی خوش بهشت بود 🐢بابالاکی:بله باباجون کم کم فهمیدیم پیامبر عزیزمونن که به سمت ما میان 🐸قورباغه:آی همسایه آی همسایه روز خوبی بود همسایه... (قورباغه پیش نخل بپره که نخل رو بیدار کنه) 🌴:چیه؟ کیه? چی شده؟ کی بود؟ داشتید در مورد غدیر صحبت می کردید? همه باهم:بله 🌴:(در حالیکه چشماش رو می مالونه و خواب از سرش پریده): آره آره غدیر من اونروز رو یادم نمیره 🌀برکه: لالاکی نمیدونی چقدر آدم اومده بود پیشم تا اونموقع اینقدر آدم ندیده بودم تازه یه نفر داد زد و گفت به کسایی که جلو رفتن بگید برگردن و به کسایی که نرسیدن بگید زود بیان. 🌴:اره همه مردم رو صدا کردن همه اومدن اینجا (در حالیکه اشاره به کنار خودش می کنه) پیامبر و امام علی (علیهم السلام) هم اینجا بودن و همه منتظر بودن تا ببینن پیامبر چی میخوان بگن 🎈لالاکی🎈:حتما پیامبر خبر خیلی مهمی داشتن که این همه آدم رو توی این صحرای گرم نگهداشتن (نشون دادن گرمی با باد زدن و پاک کردن عرق روی پیشانی) 🌴:بله عزیزم یه خبر خیلی مهم , بعدشم مردم تا ۳ روز اینجا پیشمون بودن 🐸خانم قورباغه: لاکپشتک خندونم غنچه مهربونم اون که عقب مونده بود با اینکه درمونده بود اون که جلو رفته بود هر چند که او خسته بود اون ها همه دویدند پیش غدیر رسیدند (رو به بچه ها وسط صحنه که به سمت راست و چپ صحنه اشاره کنه و عقب وجلو رو بگه) 🐢بابالاکی:بله پسرم اونموقع بود که پیامبر عزیزمون امام علی علیه السلام رو صدا کردن و ایستادن رو یه بلندی تا همه بتونن ایشون رو ببینن 🐸قورباغه: پس علی رو صدا کرد دستشونو بالا کرد هر کی که مولاش منم رهبر و آقاش منم حالا شده این علی براش امام و ولی یا رب بکن یاوری تو دوست و یار علی دشمن او خوار کن ذلیل و بی یار کن 🌴:پیامبر جوری دست امام علی علیه السلام رو بالا بردن که همه بتونن خوب خوب ببینن 🌀برکه: بله لالاکی جون بعد همه مردم از خوشحالی به امام علی علی
🌀برکه: بله لالاکی جون بعد همه مردم از خوشحالی به امام علی علیه السلام تبریک گفتن دیگه از اون موقع به ایشون امیرالمومنین میگفتن یعنی رهبر همه مسلمونا 🐸قورباغه:(دست زدن بچه ها) امیر المومنینه امام اولینه (اینقدر ادامه بدیم تا بچه ها همه اینو بخونن ۲ بار قورباغه تنها و ۴ بار با بچه ها) و ادامه میدن تا بابالاکی صحبت کنه بابالاکی: ممنون,متشکرم خانم قورباغه بله پسرم این بود داستان غدیر 🌴:یه چیز خیلی مهم رو یادتون رفت تعریف کنید همه باهم:چی? 🌴:خوب یادمه بعد از اینکه پیامبر گفتم بعد از خودشون امام علی علیه السلام اماممونن و به حرفشون گوش کنیم, امامای بعد امام علی علیه السلام رو هم بهمون یاد دادن امام اول علی امام دوم حسن امام سوم حسین تا امام مهدی عج الله (گذاشتن دست روی سر) گفتن آخرین اماممون امام زمان عج الله 🎈لالاکی🎈: (فکر کردن به جمله های نخل و گفتن اسم ائمه علیهم السلام ) امام اول علی امام دوم حسن (آروم) 🌀برکه:من که هر وقت یاد اون روز میوفتم شاد میشم و لبخند میزنم خیلی روز بزرگی بود (تکان دادن سر) 🐸:این روز برای شیعه عید شده تا همیشه (۲ بار) 🐢 بابالاکی:تازه پیامبرمون گفتن اتفاق روز غدیر رو برای همه کسایی که اینجا نبودن تعریف کنیم هر پدری وظیفه داره این خبر رو به پسرش بگه تا روز قیامت منم این خبر رو به شما رسوندم شما هم باید به حرف پیامبر گوش بکنی و این خبر رو به همه برسونی 🎈لالاکی🎈 :بابا جون کدوم خبر? چیرو به همه بگم? همه باهم عید غدیر پیامبر گفتا به هر رهگذر علی که بهترینه امام اولینه اگه منو دوست دارید دل به علی بسپارید ما شاکر خداییم که یار مرتضاییم علی به ما امیره دینمون از غدیره ۲ بار
اینم ی نمایش دیگه که از زبان نخل و قورباغه و برکه تعریف شده 👆
نرم  افزار تبلیغی از کعبه تا کوثر2 ویژه ایام غدیر | آثار و اماکن اسلامی http://707ip.ir/topics/1082
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✨آیه 61 آل عمران : 🌼«هر گاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده، (باز) کسانی درباره مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو: "بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود (و کسی که همچون جان ما است) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله (و نفرین) کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم"». @zaminesazanezohoor313
روز عيد مباهله فراموش نشود بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان 🌺🍃 ۴ شهریور روز 1- روز عید بزرگ مباهله 2- سالروز بخشش انگشتر در رکوع و نزول آیه ولایت"انما ولیکم.. " (آیه 55 مائده) 3- سالروز نزول آیه تطهیر و صدور حدیث شریف کساء در جریان مباهله 4- سالروز نزول سوره مبارکه انسان (هل اتی) در شان پنج تن آل عبا علیهم السلام می باشد. این روز بزرگ به محضر قلب عالم امکان امام زمان ارواحنا له الفداء وشیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام و سرتاسرجهان تبریک و تهنیت باد.🌹 بسم الله 🌺🍃 دوستان روز مباهله روز خییییییلی بزرگیه بقیه ی دوستانتون رو هم دعوت کنید به انجام اعمال این روز..... حتما تو گروه ها بفرستید تا بقیه هم اطلاع بیابند و ثواب جمع کنند. ۱-غسل ۲-دورکعت نماز مث نماز عید فطر ۳-خواندن دعای مباهله ۴-هفتاد بار استغفار ۵-صدقه دادن ۶-زیارت امیرالمومنین ۷-زیارت جامعه کبیره که از همه مناسب تر است.... منم هم خیلی دعا کنید.. 🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃
📌پناهیان: آی اهل محرم، چرا فریاد شادی و هلهله سر نمی‌دهید؟! 🔸یادداشت علیرضا پناهیان دربارۀ روز 🔰بسم الله الرحمن الرحیم 💠اگر غدیر عید ولایت است مباهله عید فضیلت است. چون بزرگترین فضیلت علی(ع) در روز مباهله و آن‌هم صریحاً در قرآن کریم بیان شده. 💠امام رضا(ع) به مأمون فرمودند: بالاترین فضیلت علی(ع) آیۀ مباهله است. چون در این آیه علی(ع) نفس پیامبر(ص) اعلام شده است. باید غربت مباهله برطرف بشود، این خیلی مهمتر از بسیاری دیگر از ایام الله است. 💠در جهان اسلام احدی نیست که منکر مباهله و این فضیلت باعظمت علی(ع) بشود. آیۀ صریح قرآن است و داستان مباهله را همه بیان کرده‌اند. 💠عاشقان اهل بیت(ع) کجا هستند که بزرگترین جشن محبت را برگزار کنند، و سرور خود را در نزول آیۀ مباهله به اهل عالم نشان بدهند؟ قبول کنیم ما هنوز در مکتب محبت اهل بیت(ع) آنچنان که باید رشد نکرده‌ایم. 💠شادی از نزول آیۀ مباهله، موجب صعود دل‌ها در عزای محرم است. باشکوه‌ترین تجمع اهل بیت(ع)در طول تاریخ اسلام در مباهله است. 💠باید داستان مباهله را به کودکان خود بیاموزیم. آی اهل محرم ببینید حسین(ع) در آغوش پیامبر(ص) است. چرا فریاد شادی و هلهله سر نمی‌دهید؟ تنها منتظرید اباعبدالله(ع) در گودی قتل‌گاه بیفتد تا فریاد عزا سر کنید؟ الان باید عالم را باخبر کنید تا علت گریه‌ها و فریادهای عاشورای شما را بفهمند. 👤علیرضا پناهیان - مباهله ۱۳۹۴
میشه تو روز مباهله برای مادرا برنامه خطبه خوانی غدیر بذارید و برای بچه ها قصه مباهله رو بگید
واقعا چقدر تبلیغ مباهله رو کردیم ؟ این قصه قشنگ این پیروزی بزرگ . چند نفرمون شبا با این قصه ها بچه هامون خوابوندیم ؟ قصه ۵ نور آسمانی . الان همه بچه هامون قصه افسانه ای و خیالی بن تن و شرک و... رو میشناسن 😭ولی چند تاشون قصه واقعی مباهله رو میدونن
🌺 پیشنهاد برای مادران محترم دارم🌺 🔅استاد علیرضا  پناهیان:🔅 ⭕ حدیث کساء را بخوانید و ترجمۀ فارسی آن را به عنوان قصّه به فرزندان خود یاد بدهید. چون بچه‌ها قصّه‌های بدون تنش و درگیری را دوست دارند. قصّۀ حدیث کساء را برای بچه‌های خودتان بخوانید و تجربه کنید. جالب اینجاست که بچه‌ها دوست دارند همان قصه‌های قبلی را دوباره برای آنها تکرار کنید، چون با آن اُنس پیدا می‌کنند. ⭕قصّۀ حدیث کساء حادثۀ تلخی ندارد که بچه بدش بیاید، ضمن اینکه در این قصه خانواده وجود دارد، خصوصاً که محور داستان هم پدربزرگ خانواده است و بچه‌ها به لحاظ روانشناسی این را دوست دارند. این داستان سرشار از لطف، زیبایی، صفا و صمیمیت است و خواندش هم خیلی سفارش شده است. وقتی این بچه بزرگ شد، اگر به او بگویید که امام حسین(ع) مظلوم واقع شده، غم دلش را خواهد گرفت و ارتباط قشنگی ایجاد خواهد کرد. البته دقت کنید که از همان کودکی نباید بچه‌ها را با غم‌های اهل‌بیت(ع) آشنا کنید، بلکه با حدیث کساء آشنا کنید که سراسر شادی و محبت و صمیمیت است. ⭕الان باید در همۀ خانه‌ها قصه‌ها و اشعار مختلفی با موضوع حدیث کساء برای بچه‌ها وجود داشته باشد که مادرها برای بچه‌های خود بخوانند 🐣قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه:🐣 (مطالبی که داخل گیومه هست به حالت شعر خوانده میشه وبقیه مطالب به حالت قصه) "یه روز حضرت زهرا(س) مادر ما بچه ها که خیلی مهربونه تنها بود و نشسته بود تو خونه" که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی (ع) سر میزنه" اون کسی که پشت در بود فرمود: "منم منم پیامبر (ص) که اومدم پشت در سلام بر دخترم فاطمه اطهرم" حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن. پیامبر فرمودن: "ای دختر عزیزم مریضم و مریضم یدونه عبا میاری که رو سرم بذاری" حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن, بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن, مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن. بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود? کسا بود و کسا بود. ( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت, به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم "اسم عباشون چی بود" باید بپرید بالا و بگید "کسا بود و کسا بود") یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن. "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود? امام حسن (ع) سرور هر مرد و زن" بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: "سلام مامان خوبم مامان مهربونم" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم" امام حسن فرمودن: "چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد? این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه" بچه ها پیامبر, پدر بزرگ امام حسن بود, حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن. "اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود" امام حسن رفتن پیش پیامبر  گفتن: "سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم" پیامبر هم اجازه دادن و امام حسنم رفتن زیر عبا " اسم عباشون چی بود? کسا بود و کسا بود" یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود? امام حسین(ع) عزیز و نور دو عین" بچه ها امام حسین هم که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن. ایشون فرمودن: "سلام مامان خوبم مامان مهربونم" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام نور دو چشمم سلام میوه قلبم" امام حسین فرمودن: "چه بوی خوبی میاد بوی پیامبر میاد? این بویی که پیچیده توی خونه شبیه بوی عطر بابا بزرگ خوب و مهربونه" حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسین دادن. "اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود" امام حسین رفتن پیش پیامبر  گفتن: "سلام ای مهربونم بابا بزرگ خوبم اجازه می دید منم زیر عباتون بشینم و بمونم" پیامبر هم اجازه دادن و امام حسینم رفتن زیر عبا " اسم عباشون چی بود? کسا بود و کسا بود" یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی سر میزنه" "کی بود? امام علی(ع) وصی بعد از نبی(ص)" امام علی فرمودن: "سلام حضرت زهرا دختر رسول خدا" حضرت زهرا هم در جواب گفتن: "سلام امیر مومنین سلام امام اولین" بچه ها حضرت علی, همسر حضرت زهرا بودن, ایشون فرمودن: "بموی خوش پیامبر پر شده توی خونه آیا رسول خدا مهمون خونمونه?" حضرت زهرا فرمودن بله, و جای پیامبر و دو تا پسرای حضرت علی و عبا رو ن
شونشون دادن, بچه ها 💐"اسم عباشون چی بود کسا بود و کسا بود" حضرت علی رفتن پیش پیامبر و گفتن: "سلام رسول خدا اجازه می دید منم باشم با شما بشینم زیر عبا" پیامبر هم اجازه دادن و امام علی هم رفتن زیر عبا, تا الان کیا نشستن زیر عبا, چند نفر بودن ؟ 💐"اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود." "خب بچه ها به نظرتون دیگه کی مونده بود که بره بشینه زیر عبا پیش پیامبر خدا آفرین بانو حضرت زهرا" حضرت زهرا رفتن پیش پیامبر و دوباره سلام کردن و گفتن: "سلام رسول خدا اجازه می دید منم باشم با شما بشینم زیر عبا" پیامبر فرمودن: "سلام به تو دخترم سلام پاره تنم بیا تو هم بشین کنار ماها تا که همه با هم بشیم پنج تن آل عبا" "بچه ها پنج تن آل عبا کیا بودن؟ پیامبر و امام علی حضرت زهرا امام حسن و امام حسین" 💐"اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود" بچه ها بعد پیامبر دو سر عبا رو گرفتن و دست راستشون رو به طرف آسمون بلند کردن و برای کسانی که زیر عبا بودن و همه کسانی که اون ها رو دوست دارن دعا کردن. 🌷تهیه شده در "گروه کودکانه شیعه  کوچولو" التماس دعای فراوان 🌺واسه هرکسی که میدونید بچه کوچیک داره بفرستید و تو ثوابش شریک باشید