eitaa logo
قهرمانشهر
345 دنبال‌کننده
318 عکس
181 ویدیو
1 فایل
قهرمانشهر رسانه حسینیه هنر کرمانشاه ما در اینجا از کرمانشاه، برای تمام ایران🇮🇷 می‌گوییم ارتباط با ادمین @ghahremanshahr
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ شوق زیارت (روایتی از زیارت مزار حاج قاسم) سی چهل کیلومتری کرمان دیگر آبی برایم نمانده بود! هرچه بیشتر رکاب می‌‎زدم، بدنم داغ‌تر می‌شد. نرسیده به کرمان، زدم توی دل کمربندی. تابلوها را یکی پس از دیگری رد می‌کردم و جلو می‌رفتم. شوق زیارت مزار حاج قاسم و تشنگی، جدال پابه‌پایی باهم داشتند. بغضی ته گلویم را فشار می‌داد. دستم را روی سینه‌ام گذاشتم و گفتم: «صلی الله علیک یا اباعبدالله». آنجا فهمیدم بچه‌های کانال کمیل چه کشیده‌اند؛ همان شهدایی که پنج روز بدون آب، سر کردند. مسیر را با گریه ادامه دادم. حوالی عصر دوچرخه‌ام پنچر شد؛ اما با هر زوری بود، خودم را رساندم اول شهر. چند دقیقه‎ای زدم بغل تا هم خستگی در کنم و هم گلویی تازه کنم. آنقدر آب خوردم که حد نداشت. ده و نیم شب رسیدم مزار شهدای کرمان. با خودم گفتم: «الان دیگه حتما اونجا خلوته، یه دل سیر زیارت می‌کنم.» لباس‌هایم سیاه سوخته و قیافه‌ام درب و داغان بود. مثل کارتون خواب‌ها شده‌بودم. رفتم توی محوطه. چشمم که به جمعیت افتاد، ضربان قلبم رفت بالا. تمام سختی‌های مسیر و خستگی و تشنگی‌ها را به جان خریدم و به عشق حاج قاسم رکاب زدم. توی ذهنم بود که همه بغضی را که جمع کرده‌ام، خالی کنم و خودم را بیاندازم روی این مزار و یک‌دل سیرگریه کنم. جمعیت آنقدر زیاد بود که اصلا نشد خودم را به سر قبر حاج قاسم برسانم. ایستادم گوشه‌ای و گریه کردم؛ این هم شد یک داغی که روی دلم ماند. صبحش دوباره برگشتم. این‌بار کمی خلوت‌تر بود و مزار حاجی را زیارت کردم. عطش درونم فروکش نمی‌کرد و بعدازظهر دوباره برگشتم. حس می‌کردم تکه‌ای از وجودم را پیش حاجی جا گذاشته‌ام. تجربه عجیبی بود؛ انگار ده سال مرا رشد داد. 📲 @ghahrmanshahr