eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ به استقلال مالی همسرتان احترام بگذارید ⚜ و از او نخواهید که بر خلاف میلش ، ⚜ استقلال مالی خود را از دست بدهد . ⚜ و تحت فرمان پدرش یا پدرتان یا دیگری ، ⚜ قرار بگیرد . ⚜ اما می‌توانید در ساختن شرایط مناسب ⚜ و برای اجرای اهدافتان ، به او کمک کنید . @ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸 🌟 قسمت بیست و چهارم 🌟 💞 بعد از صحبتهای نازنین و فاطمه ، 💞 من به فکر عمیقی فرو رفتم 💞 تا صبح ، به حرفهای آنها فکر می کردم 💞 همه جوره حق با فاطمه و نازنین بود . 💞 در آخر تصمیم گرفتم به موسسه برگردم 💞 همه دخترها ، از دیدن من خوشحال شدند 💞 اما چه فایده 💞 شاید با کشتن من ، دیگر موسسه ای نباشد 💞 پس باید کاری می کردم 💞 که علاوه بر ادامه فعالیت موسسه خودم ، 💞 موسسات زیادی مثل موسسه ما ، 💞 در شهرهای مختلف ، تاسیس شوند . 💞 به همه دخترا پیشنهاد دادم 💞 تا هر کدام برای خود ، موسسه ای بزند 💞 چندتا از دختران ، مصمم شدند 💞 تا موسساتی در شهرهای مختلف بزنند 💞 با احمد آقا ، 💞 به دیدن چند تن از خیرین شهر رفتیم 💞 و طرحمان را برای تاسیس چنین موسساتی 💞 به صورت گزارش ، به شرح آنها رساندیم 💞 و آنها را قانع کردیم 💞 تا پولی به عنوان قرض و وام ، به ما بدهند 💞 که با آنها فعالیت هایمان را گسترش دهیم . 💞 بعضی از خیرین ، کمک بلاعوض کردند 💞 و برخی از آنها ، به ما قرض دادند . 💞 هر کدام از دختران نیز ، 💞 با پولی که از خیرین جمع کردیم 💞 در شهرهای مختلف ، موسسه زدند . 💞 آنقدر فعالیت های ما زیاد شد 💞 که دیگر نتوانستند ما را تهدید کنند 💞 احمد هم پس از پیگیری های زیاد ، 💞 موفق شد رد آن تهدید کننده ها را پیدا کند 💞 اما با واسطه گری مشاور رئیس جمهور ، 💞 همه آنها از زندان آزاد شدند . ✍ ادامه داستان از زبان فاطمه 🕋 نیلوفر ، یک هوو نبود ، خواهرم بود 🕋 همه آرامش وجودم بود 🕋 نیلوفر یک زن نبود ، فرشته بود 🕋 او یک توبه کننده واقعی بود ‌. 🕋 از اشتباهات گذشته اش ، دست کشید 🕋 و دیگر هیچ وقت به گذشته اش برنگشت . 🕋 از اینکه او را وارد زندگی ام کردم ، 🕋 حتی یک لحظه هم پشیمان نیستم . 🕋 از اینکه او را هووی خودم کردم 🕋 به خدا قسم پشیمان نیستم 🕋 ای کاش هیچ وقت از پیش ما نمی رفت 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش جامعه ، 🇮🇷 انقلابی بودن و انقلابی ماندن است . 🇮🇷 حاصل تفکرات انقلابی ، 👈 آرامش و خدمت به مردم است . 🇮🇷 و حاصل تفکرات غیرانقلابی ، 👈 ظلم ، تبعیض ، آقازادگی ، هرزگی 👈 بی غیرتی ، بی حیایی ، گرانی ، 👈 فساد مالی و پر کردن جیب خود است . 🇮🇷 تفکر انقلابی مثل سپاه خادم 🇮🇷 و تفکر غیر انقلابی ، 👈 مثل رئیس جمهور خائن فعلی . @ghairat
💍 بهترین ، مناسب ترین ، 💍 و با کیفیت ترین جایگزین ، 💍 برای حلقه ازدواج ، در دولت روحانی ، 💍 همین حلقه ها است .👆 💍 حالا زود برید ازدواج کنید . ☺️ 😂 😁 ✍ پیام اخلاقی : 🌹 یکی از عوامل آرامش خانواده ها ، 🌹 و مهمترین عامل امنیت روانی جامعه ، 🌹 اقتصاد قوی و غیر وابسته است . 🌹 و برای رسیدن به چنین قله ای ، 🌹 باید رئیس جمهور عاقل ، فهمیده ، 🌹 باشعور ، مردمی ، مدبر و انقلابی ، 🌹 انتخاب کنیم . 💟 @ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸 🌟 قسمت بیست و پنجم 🌟 🕋 نیلوفر ، در کربلا بود 🕋 جلوی امام حسین ، ایستاده بود 🕋 امام حسین ، تنهای تنها بود . 🕋 در دستانش ، نوزادی غرق در خون بود 🕋 در چشمان امام حسین ، 🕋 غم و غربت و بی کسی بود . 🕋 اطراف او ، پر از جنازه بود . 🕋 جنازه های اصحاب و یاران شهیدش ، 🕋 جنازه های برادران و پسرانش ، 🕋 جنازه های خواهرزاده ها و برادرزاده هایش 🕋 دشمنان به امام حسین تیر می زدند ؛ 🕋 اما نیلوفر ، جلوی تیرها می ایستاد 🕋 تیرها و سنگ ها و نیزه ها ، 🕋 بدن نیلوفر را سوراخ سوراخ کرده بود 🕋 اما هنوز جان در بدن داشت 🕋 و نمی گذاشت که دست دشمن ، 🕋 به امام حسین برسد . 🕋 ناگهان یکی از آنها ، شمشیرش را بالا برد 🕋 به طرف نیلوفر دویدم 🕋 اما ناگهان دیدم با شمشیرش ، 🕋 سر نیلوفر را از بدنش جدا کرد . 🕋 باز نیلوفر ، سراپا ایستاده بود . 🕋 می خواستند امام حسین را ببرند ؛ 🕋 اما نیلوفر دو دستی ، امام را گرفته بود 🕋 باز یکی دیگه ، با شمشیر ، 🕋 هر دو دستان نیلوفر را قطع کرد . 🕋 و دیگران ، امام حسین را با خود بردند . 🕋 نیلوفر بدون سر و دست ، 🕋 به دنبال امام می دوید . 🕋 که یکی از دشمنان با اسبش ، 🕋 روی نیلوفر پرید 🕋 ناگهان دیدم اسب و نیلوفر ، 🕋 هر دو با هم منفجر شدند . 🕋 از خواب پریدم . 🕋 تپش های قلبم ، تند می زد . 🕋 صورتم ، خیس عرق شده بود . 🕋 تب و ترس و لرز و وحشت ، 🕋 همه وجودم را گرفته بود . 🕋 بعد از خواندن نماز شب و نماز صبح ، 🕋 کمی چُرت زدم تا خوابم بپرد 🕋 که با این کابوس وحشتناک ، از خواب پریدم 🕋 در حالی که در تب می سوختم 🕋 مدام نیلوفر را صدا می زدم . 🕋 خیلی نگرانش ، شده بودم . 🕋 هر چه به موبایلش زنگ زدم ، خاموش بود 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat
33.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 ارسالی اعضای خوب کانالمون 🇮🇷 فرمودند که داستان این خانم مثل نیلوفره 🇮🇷 ببینید خیلی جالبه @ghairat
💞 بهترین زنان شما ، 💞 زن هایى هستند ؛ 💞 که اهل عشق و محبت باشند . 🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🌹 📖 بحارالانوار ج ۱۰۳ ، ص ۲۳۵ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ خانم های عزیز ! 🌸 تا می توانید 🌸 اهل محبت کردن و عشق و عاطفه باشید 🌸 نه اهل نق زدن و پرخاشگری و بددهانی 🌸 عاشقانه زندگی کنید 🌸 تا شوهرتان ، جانش را فدایتان کند 🌸 و فرزندان الهی و سالم ، تحویل جامعه دهید . 💟 @ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸 🌟 قسمت آخر 🌟 🕋 به احمد زنگ زدم . 🕋 گفت سر کارم و از نیلوفر خبر ندارم 🕋 احمد به من دلداری می داد . 🕋 اما دل من ، نگران بود . 🕋 از او خواهش کردم که به نیلوفر زنگ بزند 🕋 با ترس ، لباسم را پوشیدم 🕋 سوار ویلچرم شدم . 🕋احمد زنگ زد و گفت : 🌹 موبایل نیلوفر خاموشه 🌹 مادرش هم گفت صبح زود رفت موسسه 🕋 من هم به سرعت رفتم موسسه 🕋 سراغ نیلوفر را گرفتم اما کسی او را ندیده 🕋 مثل دیوانه ها ، در خیابان رانندگی می کردم 🕋 همه کوچه ها و خیابانها را دنبالش گشتم 🕋 اما هیچ اثری از نیلوفر پیدا نکردم 🕋 تا اینکه احمد به من زنگ زد . 🕋 صداش گرفته بود 🕋 انگار پر از بغض شده بود . 🕋 صدایش به سختی شنیده شد . 🕋 فقط این را شنیدم که می گفت : 🌹 بیا خیابان خاتم الانبیا 🕋 با سرعت خودم را به آنجا رساندم . 🕋 جمعیت زیادی ، آنجا بودند 🕋 قلبم تیغ کشید ، سرم گیج رفت 🕋 چشمانم سیاه و تار می دید 🕋 با گریه به مردم التماس می کردم ، 🕋 که راه را برایم باز کنند . 🕋 نیلوفر و پسرش ، 🕋 غرق در خون روی زمین افتاده بودند 🕋 نیلوفر در حال رساندن پسرش به مدرسه بود 🕋 که یک موتوری ، بمبی را ، 🕋 روی در ماشینش می گذارد . 🕋 ماشین نیلوفر منفجر می شود . 🕋 جسد نیلوفر ، تکه تکه شده بود . 🕋 نه سری بود ، نه دستی نه بدنی 🕋 دقیقا مثل خوابی که دیدم شده بود . 🕋 بعد از آزادی کسانی که ، 🕋 نامه تهدیدآمیز برای نیلوفر می فرستادند 🕋 که اواخر دولت خاتمی هم بود . 🕋 زمانی که فکر می کردیم همه چی آرومه 🕋 انتقام های اصلاح طلبی ، شروع شد . 🕋 اصلاح طلبان چون می دانستند ؛ 🕋 برای انتخابات بعدی ، دیگر رای نمی آورند 🕋 دست به حذف مخالفین خود زدند . 🕋 هر کسی که 🕋 به عقل و فهم و شعور آدما کمک کند 🕋 دشمن اصلاح طلبای لعنتی بود 🕋 که نیلوفر و پسر معصومش هم 🕋 قربانی همین سیاست شد . 🕋 دلم برای نیلوفر و پسرش ، می سوخت . 🕋 فکر از دست دادن نیلوفر ، داغونم کرده بود . 🕋 چند سال از این ماجرا می گذرد . 🕋 و دختر نیلوفر در خانه من بزرگ شد . 🕋 چهره اش ، زیبا مثل مادرش شده بود 🕋 با حجاب و چادری و نترس ... 🕋 نیلوفرم ، ای گل پرپرم 🌷 🕋 ای شهید بی سرم 🌷 🕋 ای پرنده بی بال و پرم 🕋 بی تو غمگین و در به درم 🕋 بی تو تنها ، بی روح و بی پیکرم 🕋 بی تو هر شب گریونم 🕋 بی تو خیلی داغونم 🕋 بی تو سردم 🕋 به یاد توام هردم 🕋 بی تو دریای پر دردم 🕋 بی تو غمگین ، با تو شادم 🌷 پایان 🌷 💟 @ghairat
💞 در خواستگاری از یک زن ، 💞 ساده و در عین حال خاص باشید . 💞 و در دادن پیشنهاد ازدواج ، 💞 عجله و افراط نکنید . 💞 و خود را برای هر واکنشی ، آماده کنید 💞 اگر جوابش منفی بود ؛ 💞 مثل بچه سوسولای بی اراده و ضعیف ، 💞 دنبال خودکشی و خودزنی نباشید . 💞 بلکه شجاع باشید ، مایوس نشوید . 💞 اعتماد به نفس خود را ، حفظ کنید . 💞 سپس با او صحبت کنید . 💞 و علت عدم آمادگی او را ، جویا شوید . 💟 @ghairat 💍
🌸 داستان ماشا ، قسمت اول 🌸 🌟 زیبایی ماشا برای همه آشکار بود 🌟 استیل دخترآنه و موهای بور او ، 🌟 همه نگاه ها را به خود جذب می کرد . 🌟 ماشا ، در سال ۱۹۸۳ میلادی ، 👈 در شهر مسکو به دنیا آمد . 🌟 آنقدر زیبا و دلربا بود ؛ 🌟 که جایزه نفر اول زیباترین‌ های روسیه ، 🌟 در سال ۲۰۰۱ ، به او تعلق گرفت . 🌟 پس از آن ، به شهرت بالایی رسید . 🌟 سپس در مدرسه موسیقی ، 🌟 به تحصیل پرداخت . 🌟 و پس از اینکه فارغ التحصیل شد 👈 به عضویت گروه موسیقی فابریک درآمد . 🌟 سپس در دانشگاه ایالتی ادبیات مسکو ، 👈 به ادامه تحصیل پرداخت . 🌟 ماشا ، روز به روز ، 👈 معروف تر و محبوب تر می شد . 🌟 شهرت او ، به حدی رسیده بود 🌟 که مجله ماکسیم ( پرفروش‌ترین مجله مردان در روسیه و از پرفروش‌ترین مجلات در انگلستان ) ، 🌟 تصویری از وی ، 👈 بر روی جلد خود چاپ کرد . 🌟 ماشا ، هم ملکه زیبایی ، 🌟 و هم ستاره سینما و موسیقی گشت . 🌟 او در روسیه ، 🌟 به عنوان یک هنرپیشه جذاب 🌟 و یک مدل و مانکن زیبا مطرح بود . 🌟 شهرت و محبوبیت او ، 👈 با اوج گرفتن « گروه موسیقی فابریک » در روسیه ، به بالاترین حد رسید . 🌟 اما ناگهان ، یک اتفاق بسیار مهم ، 🌟 زندگی او را دگرگون می کند . 🌟 و تصمیم می گیرد 🌟 که موسیقی و خوانندگی و رقاصی را ، 👈 کنار بگذارد و مسلمان شود . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 💟 @ghairat 📚