💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
💞 عشق تو در قلب و ذهن من است .
💞 بیشتر از آنچه بدانی و ندانی .
💞 هر کجا که باشم و هر کجا بروم
💞 آرامش تو ، آرزوی من است .
💞 عزیز من !
💞 در کنار تو بودن ،
💞 سعادت دنیایی و آسمانی من است .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت بیست و هشتم 🌹
🍎 دو روز قبل از ربودن سمیه ؛
🍎 سمیه ، به خاطر معتاد شدن مرضیه ،
🍎 و مفقود شدن او ،
🍎 ناراحت در نمازخانه نشسته بود .
🍎 دختری با حجاب و چادری به نام فاطمه ،
🍎 پیش سمیه آرام نشست و گفت :
🇮🇷 سلام خانم سیاحی ! حالتون خوبه ؟!
🍎 سمیه با سردی گفت :
🌷 سلام ممنونم
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 آقای محمودی سلام رسوندند
🇮🇷 و فرمودند که بریم سمتشون
🍎 سمیه با ناراحتی گفت :
🌷 فعلا حوصله ندارم .
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 در مورد مرضیه است .
🍎 سمیه پس از کمی مکث ، بلند شد .
🍎 و به همراه فاطمه ،
🍎 به طرف اتاق بسیج رفتند .
🍎 تعدادی دختر و پسر مذهبی نیز ،
🍎 از قبل برای جلسه ،
🍎 به اتاق بسیج آمده بودند .
🍎 سمیه و فاطمه سلام کردند و داخل شدند .
🍎 آقای محمودی ،
🍎 سمیه را به دوستانش معرفی کرد و گفت :
🌟 ایشان همان دخترپوشیه پوش ماست
🌟 همان کسی که در دانشگاه ، جنجال به پا کرد
🌟 همان کسی که مواد فروشان را زمین گیر کرد
🌟 همان کسی که ماجراجویی هایش ،
🌟 زبانزد خاص و عام شد .
🍎 سپس به سمیه رو کرد و گفت :
🌸 خانم سیاحی !
🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ،
🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود .
🌸 که یکی از اون فسادها ،
🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود .
🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ،
🌸 با بد باندی مواجه شدیم .
🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم
🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم
🌸 متاسفانه یا نمی شد .
🌸 و یا نمی ذارن .
🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن .
🌸 تو کلانتری ها ، تو دانشگاه ها ...
🌸 و ما هم کاملاً مایوس و نامید شده بودیم
🌸 تا اینکه
🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد .
🌸 بعد از شروع مبارزه تون با قلیان سراها ،
🌸 ما که غرق نامیدی بودیم ،
🌸 دوباره امیدوار شدیم .
🌸 همون اوایل بود ؛
🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ،
🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛
🌸 که از دختر پوشیه پوش ،
🌸 حمایت و حفاظت کنیم .
🌸 اما مشکل اینجا بود ؛
🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم
🌸 نه می دونستیم کی هست ؟!
🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟!
🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟!
🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ،
🌸 نه از عقاید و تفکراتش و...
🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم
🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 اگر آنگونه که حضرت زهرا علیهاالسلام ،
🌸 زندگی می کردند
🌸 و اگر آنگونه که حضرت زهرا ،
🌸 به زنان مسلمان سفارش کردند ،
🌸 رفتار کنیم ؛
🌸 هم معنویت و آرامش در زندگی ،
🌸 بهتر و بیشتر می شود ،
🌸 هم آمار طلاق ها و جدایی کم می شود ،
🌸 و هم شیرینی و نشاط زندگی خانوادگی ،
🌸 فراتر از تصوّر خواهد شد .
💟 @ghairat
🇮🇷 ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﻤﻴﻖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮﻥ
❤️ ﺯﻥ اول :
👈 ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭ خیلی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
❤️ زن دوم :
👈 عزیزم این نگات دیوونم میکنه به خدا
❤️ ﺯﻥ سوم : چیه ها ؟ ﺑﻴﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ !
👈 ﺑﺎﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻨﻪ ﺍﺕ ﺍﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩی ، ﭼﻴﺰ ﻳﺎﺩﺕ دادن
☺️😁😄
👈 شما از کدوم دسته اید ؟!
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت بیست و نهم 🌹
🌹 محمود به سمیه گفت :
🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد
🌸 بعضیا با اون مخالف بودند
🌸 بعضیا هم موافق .
🌸 که فعلا اینها مهم نیست .
🌸 خواهرم وقتی دید حرف از پوشیه است
🌸 به ما گفت :
🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ،
🔮 یکی از دخترای محله ،
🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت .
🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت :
🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟
🍎 محمودی گفت :
🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ،
🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم .
🌸 حالا این بماند ...
🌸 اما توی اون مجلس ،
🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛
🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته
🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 خواهرم را تنها در آشپزخانه گیر آوردم
🌸 و از زیر زبانش کشیدم که اون دختره کیه
🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم .
🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم .
🌸 تا مطمئن شدم
🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید .
🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم .
🌸 و تصمیم بر آن شد
🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ،
🌸 هم مراقبتون باشیم
🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم .
🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید
🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ،
🌸 ما بعد از شما می آمدیم
🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم
🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم
🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ،
🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ،
🌸 پخش می کردیم .
🌸 تا ترس و وحشت ،
🌸 بین مواد فروشان زیاد شود .
👈 که الحمدلله همین هم شد .
🌸 به برکت دختر پوشیه پوش ،
🌸 که شما باشید
🌸 دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد .
🌸 اما نیاز به حمایت داشتیم
🌸 برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم
🌸 و قلیان سراها را جمع کنیم ،
🌸 و موادفروشها را ، به دست قانون بسپاریم
🌸 نیاز به حمایت کسی داشتیم
🌸 که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 سمت دفتر امام جمعه رفتیم .
🌸 و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ،
👈 تقدیم امام جمعه کردیم .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
😍 #خنده #شوخی #طنز #جوک
👈 نکات خونه داری صرفا جهت خنده : 😃
🌸 وقتی دارید یخ بر میدارید ،
🌸 اگه یه تکه یخ افتاد روی زمین ،
🌸 با پا اونو بزنید تا بره زیر یخچال !!!
🌸 حتما خودش آب میشه .
🌸 اگه رو فرش ، یه پارچ آب ریختین...
🌸 در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش
🌸 تا خودش خشک بشه 😀😀😀
🌸 اگر ندانسته نمک ریختین ؟
🌸 دیگه اینو حتما خودتون هم میدونین !
🌸 با دست بزنین پخش وپلا شه
😀😀😀😀😀
👈 تا نکات خونه داری دیگه خدانگهدار 😄😄
💟 @ghairat
🌸 کانال تربیت کودک
🌸 با محتواهای سالم و مفید
🌸 برای کودکان و نوجوانان و مربیان
✅ فیلم و کارتون های ایرانی
✅ داستان و رمان
✅ معما و چیستان
✅ شعر و سرود
✅ آموزش انگلیسی
✅ آموزش حروف الفبا
✅ آموزش نماز
✅ آموزش قرآن
✅ نکات تربیت فرزند
✅ و...
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
❇️ یکی از عوامل آرامش ، همدردی با فقراست .
🌹 در این وضعیت بد اقتصادی ،
🌹 اگر دیدید کسی ،
🌹 جشن عروسی یا مهمانی بزرگی گرفته
🌹 و مهمانان زیادی ، دعوت کرده
🌹 و غذاهای متنوع و فراوانی درست کرده ،
🌹 چنین شخصی ، اسراف کرده است .
🌹 لطفا به چنین جشن و مهمانی ای ، نروید
🌹 چون حضورتان ،
🌹 عمل زشت اسراف او را تایید می کند .
🌹 و به او بگویید :
☀️ لطفا دفعه بعد ،
☀️ به جای اسراف و ریخت و پاش ،
☀️ پول آن را به فقرا بدهید .
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
💞 مهم نیست که رئیس این خانه ،
👈 چه کسی باشد .
💞 تا زمانی که بتوانیم به هم محبت کنیم
💞 و عشق و صفا و وفا ، به هم بدهیم
💞 یقینا فرمانروای قلب و روح یکدیگریم .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت سی ام 🌹
🍎 آقای محمودی به سمیه گفت :
🌸 امام جمعه محترم نیز ،
🌸 از کار ما ، خیلی خوششون اومد
🌸 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند .
🌸 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ،
🌸 مدیر ستاد امر به معروف استان ،
🌸 معرفی کردند .
🌸 از آقای سروستانی خواهش کردیم
🌸 تا کمکمون کنند .
🌸 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند .
🌸 پس از جلساتی که با ستاد گرفتیم .
🌸 قرار شد با کمک فرماندهی نیروی انتظامی ،
🌸 همه قلیان سراها بسته شوند .
🌸 اما برای دستگیری موادفروشا ،
🌸 نیاز به مدرک داشتیم .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 همه اونایی که شما زحمت کشیدید
🌸 و کتک زدید ؛
🌸 پرونده هاشون رو در آوردیم ،
🌸 و هر کدوم توسط یکی دو نفر از ما ،
🌸 تحت تعقیب گرفته شدند .
🌸 چند روز پیش که محاصره شده بودید
🌸 ما فهمیدیم که برای شما تله گذاشتند
🌸 و فوراً خودمون رو ، به شما رسوندیم .
🌸 اما قبل از اینکه بیایم سمتتون ،
🌸 دوستتون ، مرضیه خانم رو دیدم
🌸 که در حال گریه و التماس به جهانگیری بود
🌸 وقتی پیگیر شدم ؛
🌸 فهمیدم که به خاطر اعتیاد ،
🌸 از دانشگاه اخراج شده ؛
🌸 و همون روز به شما هم گفتم .
🌸 پس از دعوایی که با موادفروشا داشتیم
🌸 و پس از فرارشون ،
🌸 چندتا از دوستامون ، طبق قرار قبلی ،
🌸 موادفروشا رو تعقیب کردند .
🌸 اجازه بدید از اینجا به بعدش رو ،
🌸 آقای مسلمانی برامون بگن .
🍎 آقای مسلمانی با صدای آرام ،
🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت :
☀️ هنگام دعوا ، کنار آقای محمودی نبودم .
☀️ طبق نقشه ای که کشیده بودیم ،
☀️ با چند نفر از بچه های بسیج ،
☀️ دو سه تا کوچه اون ورتر ، منتظر ایستادیم .
☀️ بعد از دعوا و فرارشون ،
☀️ آقای محمودی تلفن زد و بهم گفت
☀️ که مواد فروشا دارن میان سمت ما .
☀️ موادفروشا رو تعقیب کردیم .
☀️ اما در طول مسیر ، از هم جدا شدند .
☀️ ما چهار نفر بودیم با دوتا موتور ،
☀️ ما هم مجبور شدیم که جدا بشیم .
☀️ دو نفرمان پیاده شدند ؛
☀️ ماشین دربست گرفتند ؛
☀️ و به تعقیب ادامه دادند .
☀️ هر کدام ، به یک مسیری رفتند .
☀️ هر کدوم ، داخل خونه یا شرکتی شدند .
☀️ اون خونه ها و شرکت ها رو ،
☀️ تحت نظر گرفتیم .
☀️ خونه ای که خودم مراقبش بودم ،
☀️ کیانپارس بود .
☀️ که نسبت به بقیه ، پر رفت و آمدتر بود .
☀️ ناگهان دختری کنار اون خونه دیدم ؛
☀️ که احساس کردم خیلی برام آشنا بود
☀️ پس از کمی دقت و تفکر ،
☀️ دوست شما اومد تو ذهنم .
☀️ اون خیلی شبیه دوست شما بود .
☀️ اولش فکر کردم که اتفاقی از اونجا رد میشد
☀️ اما دیدم نه ، داره وارد اون خونه میشه .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat