45.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥇خب خب اینم ویدیوی آموزشی امروز....🪄🙂
❗️این ویدیو خیلییی مهمه!!!!
🔷رفع مشکل عدم تناسب شخصیت ها با فضای داستان
📌دوستان آموزش رو ببینید و نظرها یا سوالاتتون را برای ادمین ارسال کنید... 😍
@ghalam_ir
سلام اهالی خوش ذوق قلم... 🌷
ظهرتون بخیر... 🥵😁
رفقا...
همینطور که در جریان هستید چند وقت پیش فراخوان همکاری در کارگروه تولید محتوا رو دادیم📢
خیلی از شما عزیزان استقبال کردید ولی به دلیل ظرفیت محدود کارگروه نتونستیم از همه شما عزیزان دعوت کنیم...🙃
خبر خوب اینکه... 😍
یه ظرفیت فوقالعاده #محدود اضافه کردیم برای دوستانی که علاقه مند به همکاری هستند.
📲برای کسب اطلاعات بیشتر به ادمین کانال پیام بدید تا کامل راهنمایی تون کنند:
@admin_ghalam
اهالی قلم…✍🏻
همکاری در کارگروه تولید محتوا برای شمایی که دست به قلم میشید و تو این زمینه علاقه و دغدغه دارید یه فرصت ویژه است…
ما با توجه به درخواست های خیلی زیاد از طرف شما عزیزان دوباره فراخوان رو منتشر کردیم که هرکس علاقه و دغدغه فعالیت در حوزه نویسندگی داره بتونه از این فرصت استفاده کنه…🙃
اندر مزایای همکاری در کارگروه هم بخوایم براتون بگیم…..:
📌دریافت آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی و تولید محتوای فضای مجازی
📌امکان فعالیت به صورت آنلاین و غیرحضوری
📌کارسپاری پروژه های سفارشی
📌استفاده از توانمندی قلم شما در حوزه های داستانی و نریشن نویسی و …
📌دریافت ماهانه حقوق براساس کارکرد
و ….
@ghalam_ir
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
اینجا به بنده پیام بدید و توضیحات بیشتر درباره همکاری رو کسب کنید:
@admin_ghalam
@ghalam_ir🌱
📚#درسنامه
📌سوسپانس یا تعلیق
🤩یه تکنیک فوقالعاده برای جذابیت داستان
🔺سوسپانس،هم برای نویسنده و هم برای مخاطب جذابه؛چون بر اساس حادثه ها،ما را تا انتهای داستان با خودش همراه میکنه….
📝در این عکس نوشته، به معرفی این تکنیک پرداختیم.اگر هم میخوای بیشتر در رابطه با تعلیق بدونی صوت آموزشی لینک دار شده رو گوش بدید :
👇🏻👇🏻👇🏻
🎙معنی و کاربرد سوسپانس در داستان
#به_صرف_قلم🪴
@ghalam_ir
#یک_برش_داستان 🍉
1️⃣ برش اول: مدیر مدرسه از جلال آل احمد
📝معلّمِ کلاس اول باریکه ای سیاه بود سوخته،با ته ریشی و سرِ ماشین کرده ای و یخهی بسته،بیکراوات،شبیه میرزا بنویس های دمِ پُست خانه.حتی نوکرباب مینمود. ساکت بود و حق هم داشت. میشد حدس زد که چنین آدمی فقط سرِ کلاس اول جرئتِ حرف زدن دارد…
معلمِ کلاسِ دوم کوتاه و خِپِله بود و به جای حرف زدن جیغ میزد و چشمش پیچ داشت و من آن روز اول نتوانستم بفهمم وقتی با یکی حرف میزند به کجا نگاه میکند. با هر جیغ کوتاهی که میزد هِرهِر میخندید و داد میزد که دلقکِ معلم هاست…
معلمِ کلاسِ سه یک جوانِ ترکهای بود،بلند و با یک صورتِ استخوانی و ریش از ته تراشیده و یخه بلند آهار دار…مثل قرقره میجنبید. مقطع حرف میزد…قفسه سینه اش گنجایش بیش از سه کلمه را نداشت. چشم هایش برقِ عجیبی میزد که فقط از هوش نبود…
… جوانکی بود بریانتین زده،با شلوار پارچه تنگ و پوشِت و کراوات زرد و پهن که نعشِ یک لنگرِ بزرگ آن را روی سینه اش نگه داشته بود و دایما دستش حمایلِ موهای سرش بود و دم به دم توی شیشه ها نگاه میکرد…
… آن دیگری … جوانی بود موقر و سنگین که مازندرانی به نظر میآمد و به خودش اطمینان داشت و تنها معلمی بود که سیگار توی جیبش بود…
@ghalam_ir🆔
Iday - Close Your Eyes (Ost _Still Memories_ Mirror and Mirage_) (2022) SONGSARA.NET.mp3
12.09M
🎧#موسیقی_بیکلام
🗾 ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرف های خسته ای داریم…
این بار،
پیامبری بفرست،
که تنها، گوش کند…
@ghalam_ir
📷 #عکس_نوشته آموزشی 🔖
📎انواع پایان بندی در داستان (بخش اول)
🔻پایان بسته در داستان 🧩
🎙جهت شنیدن صوت آموزشی روی لینک زیر کلیک کنید
👇👇👇👇👇
🔸صوت آموزشی ( انواع پایان بندی در داستان)
@ghalam_ir
آمـــوزش نویســـندگی✒️📚
📷 #عکس_نوشته آموزشی 🔖 📎انواع پایان بندی در داستان (بخش اول) 🔻پایان بسته در داستان 🧩 🎙جهت شنیدن صو
🔸یکی از پرتکرار ترین سؤالات نویسنده های نوقلم از ما…🔍
📌داستانم رو چجوری به پایان برسونم؟
+ این عکس نوشته به همراه ویس آموزشی استاد پاسخ به همین سؤال هست برای اینکه داستان هامون به بهترین شکل به سرانجام برسه😍🙌🏻
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نماهنگ فوق العاده زیبا و دلنشین #کربلای_من برا نخستین بار منتشر شد 🎞
🏴پا به پای اصحاب عاشورا برای همراهی حسینِ زمان 🏴
🎙با اجرای «گروه سرود پیغام هدهد صبا»
🎬کارگردان: محمد حسین کاظمی
🔹مدیر تولید: عطیه رضایی
🔸دستیار کارگردان : محدثه مهرشاد
🔹طراح لباس و گریم : عارفه امینی
🔸طراح صحنه: شقایق طحانی
🔹مدیر اجرایی: محمد کیانی
✅تولید شده در واحد موسیقی و سرود موسسه فرهنگی هنری پیغام هدهد صبا
@hodhodsaba_ir
#یک_برش_داستان🍉
2️⃣ برش دوم: منیرو روانی پور
📝 شتر آهسته میرود…آبادی از پس گرمایی که بر دشت نشسته است نمودار میگردد. آسمان گرفته و ابری است. خاربُن ها به زمین چنگ زده اند … شتر آهسته میرود،صبور و تشنه یا پایش را آرام خم میکند و سنگریزه ها از زیرِ پایِ باریک و درازش سُر میخورند. برقِ آفتاب سنگ ها را داغ میزند و هجوم گرمای دشتستان بر لب ها تاول مینشاند. شتربان دهنهی شتر را میگیرد،چشمان گلهمند و سیاهش را مینوازد و هر از گاهی پایِ بُنهی خاری دهنه را شُل میکند و تا به کوه برسد با کاکل سیاه و کلاه نمدیِ یکور و چشمانِ درشت و سرگردان حرف میزند … جاده از جنگل های کُنار میگذرد و از کنارهی دریا پیچ میخورد. از میان سنگ های صیقل خورده … میگذرد،در گرما گرمِ دشت سینه پهن میکند و به آبادی که میرسد دو شاخه میشود.
@ghalam_ir🆔