eitaa logo
قلمدار (سعید احمدی)
254 دنبال‌کننده
190 عکس
5 ویدیو
3 فایل
ن والقلم وما یسطرون مدیر👇 @saeidaa110
مشاهده در ایتا
دانلود
صلب شامخ ابوطالب سعید احمدی: درخت بی‎ریشه سایه نمی‎بخشد و سقف بی‎ستون کسی را پناه‎ نمی‎دهد. قوم و تبار بدون رئیس لایق نیز خوار و خرد و حقیر و سپس نابود می‎شود. «قریش» مهره‎ی مار نداشت که به چشم «عدنانیان» بزرگ و عزیز بیاید؛ بلکه مردان دانا و توانایی داشت که سفره‎ی ایمان و ذکاوت آنان از ابراهیم خلیل‎الرحمان تا محمد مصطفی گسترده بود. چنین نبود که حجاز و مکه، آش دهان‎سوز هیچ قدرت و سلطنتی نباشد. هجوم «بخت‎النصر» در ادوار ماضی و حمله‎ی «ابرهه» در روزگار نزدیک به ولادت پیامبر خدا فقط دو نمونه است که نشان می‎دهد سکونت‎گاه قریش نیز طعمه‎ای لذیذ برای طمع کشورگشایان شمالی و جنوبی بوده است. قدرت تشخیص و ذکاوت مهتران قوم بود که نمی‎گذاشت «بیت‎الله» و طواف‎کنندگان آن، لقمه‎ی چربِ خوف و خطرهای ویرانگر شوند. محمد از همین قوم برخاست و در میان همین ایل و تبار، قد کشید. اگر «عبدالمطلب» و «ابوطالب» در جایگاه رئیس قوم و بزرگ بنی‎هاشم سنجیده و پخته عمل نمی‎کردند قریش نام بلند «نضربن کنانه» را در خواب هم نمی‎دید؛ چه رسد به اجتماع و هم‎گرایی در قالب قومی بزرگ و مقتدر. بالاتر از آن اگر نیا و عموی محمد سایه و پناه دلکش و امنی نبودند، اکنون مناره‎ای برای اذان و مسلمانی برای طواف وجود نداشت؛ چه رسد به جمعیت انبوه باورمندان به اسلام و قرآن در سراسر گیتی. اگر وصی عبدالمطلب نبود ما مسلمان دست کدام پیامبر بودیم که بخواهیم از اسلام یا شرک سخن بگوییم؟ مگر فرزند عبدالله در کودکی دست حمایت پدر و سپس آغوش پرمهر مادر را از دست نداد؟ یک در هزار تخیل کنیم پدربزرگ یا عموی او یتیم‎نواز نبودند یا در مراقبت و حمایت از آخرین امید موحدان کم می‎گذاشتند و کوتاه می‎آمدند. فرض کنیم حامیان بزرگ‌ بازمانده‎ی عبدالله بازمی‎ماندند و در سخت‎ترین شرایط، تسلیم طغیان و عصیان مشرکان می‎شدند، آیا کفر و ایمان یا شرک و اسلامی می‎ماند که حرف داغ، و تیتر زرد برای قلم و بیان عده‎ای شود که بخواهند با شک و یقین، یکی را غسل ایمان بدهند و دیگری را در گور کفر بخوابانند؟ درباره‎ی کسانی همچون ابوطالب و خدیجه، سند نقل، حجت نیست باید بر مسند عقل تکیه زد و کلاه وجدان و انصاف را قاضی کرد. ابولهب عمو بود، ابوطالب هم. گیریم ابولهب جای پدر (عبدالمطلب) می‎نشست یا ابوطالب به جای فرزند برادر، سنگ همان عموی عنود خمود و جامدمغز او را بر سینه می‎زد، آیا نور اسلام فراتر از غار حرا هم می‎تابید؟ نشان به آن نشان که ابولهب، وقتی ریاست یافت، پیامبر دیگر امنیت جانی در مکه نداشت. طوایف قریش زیر لوای تأیید و قبای گشاد همان دستان بریده و نفرین‎شده‎ی قرآن، «لیلة‎المبیت» را به راه انداختند. حتی همان شب هم فرزند ابوطالب، در بستر پیامبر خوابید و همچون پدر، جان گرامی خود را سپر وجود مردی کرد که چشم جهانی نگرانش بود. بزرگی یک قوم به گرز گران نیست. انبوهی از صفات و خصائل عالی باید در تن و جان تو بنشیند تا به قاعده‎ و قامت کوهی ستبر و دژی نفوذناپذیر درآیی و یک امت بتوانند با خاطری آسوده بر تو تکیه کنند و به تو پناه بیاورند. ابوطالب نه در حمایت از محمدبن عبدالله، بلکه در دفاع از «محمد رسول‎الله» هم نیزه‎ی نرم میان دو دست داشت هم شمشیر سخت. او هر دو حربه را به سوی کسانی گرفت که می‎خواستند محمد را از هدایت بنی‎آدم بگیرند. «میمیه» و «لامیه» می‎سرود، تیغ تیز هم می‎کشید و شعار «یا معشر قریش! ابغی محمدا» سر می‎داد. خود را از چشم می‎انداخت تا چشمه‎ی وحی بجوشد. اگر عبدالمطلب و ابوطالب و خدیجه نبودند برخی به شوق و عشق کدام خلیفه برای کدام پیامبر پوستین وارونه می‎پوشیدند؟ کسانی به «ایمان ابوطالب» کافرند که گوهر عقل خود را کف دست گمشدگان لب دریا گذاشته‎ باشند. این نکته‌ را کی و کجا باید گفت که جدال بر سر ایمان و کفرِ آن پشت و پناه محکم رسول‎الله از ولادت تا شعب ابوطالب، سر از «احقاد البدریه و حنینیه» نیز در می‎آورد؛ زیرا ابوطالب پیش از آنکه پیامبر را ترک بگوید از «صلب شامخ» خود فرزندانی را به یادگار گذاشت که پا‌به‌پای پیامبر و شانه‌به‌شانه‎ی او راه می‎رفتند و سر و جان می‎باختند. «علی‎بن ابی‎طالب» حجت آشکار این جانبازی بی‎مانند است. او از دعوت عشیره و لیلة‎المبیت تا بدر و خندق و احد و خیبر، تا غسل و تدفین، چشم از رسول مهربانی بر نداشت. علمدار سپاه اسلام سنگ‎های ریز و درشت جلو پای نور هدایت را با «ذوالفقار» برچید و پرچم اسلام را بر ولادتگاه خود (کعبه) برافراشت. او نگذاشت اضلاع مثلث کینه و کفر و شرک، جهانی را از شعاع تابان «وحی» و «توحید» محروم کند؛ اگرچه بازماندگان همان اضلاع، در خط «نفاق»، به ترور شخصیت در اتهام‎زنی به پدر او (ابوطالب) یا قتل نفس فرزندان او در کربلا رو بیاورند. ابوطالب و فرزندان او «مبارزترین مرد میدان» تاریخ اسلام‎اند. کسانی به «ایمان ابوطالب» کافرند که گوهر عقل خود را کف دست گمشدگان لب دریا گذاشته‎اند.​
رقص در شعله‌ی عشق تو می‌زنم حسین... برشی از یادداشت پروای پروانگی سعید احمدی: همه‎ی آنات و لحظات آغازی دارند و انجامی، ایجادی و اعدامی، بودی و نبودی؛ لیکن یگانه خاکی که الی‌الابد در زمین دم و بازدم دارد و تنها هوایی که در آسمان نفس حق می‌بخشد، نبض پیاپی دارد، حیات جاویدان می‌دهد و البته جگر شیر دارد، تربت عجیب و اعجازآمیز کرب‌و‌بلا است. این خاک نامیرا. این خون جاری. این زمان بی‌گذر. این تپش دمادم. این خیمه‌ی همیشه سرپا. این بیرق دائم‌الاهتزاز. این علم باشکوه. این چند سر و گردن از همه بالاتر. این حق همیشه حق. به خودم می‎نگرم. این هم منم. آدمی‌زاده‌ای برآمده از گل خشک. گوشت و خون و استخوانی برای فنا. نفسی برای خفگی. چشمی برای خفتن و مردن. نامی برای فراموشی. این منم؛ افتاده در گرداب مکنده و کشنده‎ی مرور زمان. عاجزانه‌ دست و پا می‎زنم. دادخواهانه‌ فریاد می‎کشم. ای کشتی نجات فراموش‌شدگان! ای جاودانگی‌بخش به فنارفته‌ها! زمان بر مدار تو می‌چرخد. زمین بر محور تو گهواره‎ی امن حیات من و ماست. مرا از زمین برکن. از زمان بیرون ببر. پایم را، قلبم را، روحم را پروای پروانگی بده و هستی مرا در هیمان حب‎الحسین جاودانگی ببخش. 🌱 @ghalamdar
مساحت کنونی کشور ایران، ۱٫۶۴۸٫۱۹۵ کیلومتر مربع است که طبق برخی برآوردها، در دویست سال گذشته بیش از سه میلیون کیلومتر مربع از آن به تاراج رفته است. آزادی خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ پایانی قطعی بر دوران‌های خاک دادن و زمان خریدن است. 🌱 @ghalamdar
سایه‌های عصرگاهی عمرم دارند قد می‌کشند؛ اما من همچنان رو به مشرق جهان قدم برمی‌دارم.
🌱 @ghalamdar
هنوز زنده‌ایم و نفس می‌کشیم. شنبه‌ها روز خاصی نیستند؛ جز این‌که ما را تکرار می‌کنند؛ صدای‌مان را، نگاه‌مان را، رفت و آمدهای‌مان را و دو_دو زدن‌های‌مان را برای روزهای نیامده؛ اما باز هم تکراری. تغییر و تازگی را باید از خودمان آغاز کنیم؛ نه از شب و روزهایی که بر ما می‌گذرند. 🌱 @ghalamdar
سلام فردا! تو هم آمدی. خداحافظ دیروز! تو هم رفتی. پس امروز کی می‌آید تا احوالش را بپرسم؟ 🌱 @ghalamdar
می‌گویند جغد شوم است. شاید برای همین ته دل ما با این پرنده‌‌ی زیبا و عجیب، صاف نشود. 🦉🦉🦉 🦉 مردم عادت دارند برای آنان که «پرواز در تاریکی» را بلدند همیشه حرف دربیاورند. 🌱 @ghalamdar
بزرگی و کوچکی غم آدمی به اندازه‌ی وسعت روح و قد و قواره‌ی شعور اوست. 🌱 @ghalamdar
از وقت و روز و فصل، عصر و جمعه و پاییز دلتنگند … و بی تو من مانند عصر جمعه‌ی پاییز دلتنگم 🌱 @ghalamdar
چه سرنوشت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود 🌱 @ghalamdar
زنده‌تر از تو کسی‌ نیست، چرا گریه‌ کنیم؟ مرگ‌مان‌ باد و مباد آن‌ که‌ تو را گریه‌ کنیم هفت‌ پشتِ عطش‌ از نام‌ زلالت‌ لرزید ما که‌ باشیم‌ که‌ در سوگ شما گریه‌ کنیم؟ رفتنت‌ آینه‎ی‌ آمدنت‌ بود، ببخش‌ شب‌ میلادِ تو تلخ‌ است‌ که‌ ما گریه‌ کنیم ما به‌ جسم‌ شهدا گریه‌ نکردیم، مگر می‌توانیم‌ به‌ جان‌ شهدا گریه‌ کنیم؟ گوش‌ِ جان‌ باز به‌ فتوای‌ تو داریم، بگو با چنین‌ حال‌ بمیریم‌ و یا گریه‌ کنیم؟ ای‌ تو با لهجه‎ی خورشید سراینده‎ی‌ ما ما تو را با چه‌ زبانی‌ به‌ خدا گریه‌ کنیم؟ آسمانا! همه‌ ابریم گره‌ خورده‌ به‌هم‌ سر به‌ دامانِ‌ کدام‌ عقده‌‌گشا گریه‌ کنیم؟ باغبانا! ز تو و چشم‌ِ تو آموخته‌ایم‌ که‌ به‌ جان‌تشنگیِ‌ باغچه‌ها گریه‌ کنیم 🌱 @ghalamdar