eitaa logo
قلمدار
212 دنبال‌کننده
142 عکس
3 ویدیو
2 فایل
رسانه‌‌ی تخصصی قلم آیدی مدیر @saeidaa110
مشاهده در ایتا
دانلود
برگی از سفرنامه‌ی ناصرخسرو قبادیانی (۴۲۴ تا ۴۳۱ شمسی) ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی روز یکشنبه غره رمضان به رمله [شهری در فلسطین] رسیدیم. و از قیساریه [در هفت فرسنگی عکه] تا رمله هشت فرسنگ بود. و آن شهرستانی بزرگ است. و باروی حصین از سنگ و گچ دارد؛ بلند و قوی و دروازهای آهنین برنهاده. و از شهر تا لب دریا سه فرسنگ است. و آب ایشان از باران باشد. و اندر هر سرای حوض‌های بزرگ است که چون پر آب باشد هر که خواهد گیرد. و نیز دور مسجد آنجا را سیصد گام اندر دویست گام مساحت است. بر پیش صفه نوشته بودند که پانزدهم محرم سنه خمس‌وعشرین‌و‌اربع‌مأه اینجا زلزله‌ای بود قوی و بسیار عمارات خراب کرد؛ اما کس را از مردم خللی نرسید. در این شهر رخام [سنگ مرمر] بسیار است. و بیشتر سراها و خان‌های [خانه‌های] مردم مرخم [مرمرین] است به تکلف [تجمل] و نقش ترکیب کرده. و رخام را به اره[ای] می‌برند که دندان ندارد. و ریگ مکی در آن جا می‌کنند و اره می‌کشند بر طول عمودها نه بر عرض؛ چنانکه چوب از سنگلاخ الواح می‌سازند. و انواع و الوان رخام‌ها آنجا دیدم از ملمع [رنگارنگ] و سبز و سرخ و سیاه و سفید و همه لونی. و آنجا نوعی زنجیر است که به از آن هیچ جا نباشد و از آنجا به همه اطراف بلاد می‌برند. و این شهر رمله را به ولایت شام و مغرب فلسطین می‌گویند. سوم رمضان از رمله برفتیم. به دیهی رسیدیم که خاتون می‌گفتند. و از آنجا به دیهی دیگر رفتیم که آن را قریةالعنب می‌گفتند. در راه سداب [گیاهی دارویی] فراوان دیدیم که خودروی بر کوه و صحرا رسته بود. در این دیه چشمه آب نیکو خوش دیدیم که از سنگ بیرون می‌آمد. و آنجا آخرها [طویله‌ها] ساخته بودند و عمارت کرده. و از آنجا برفتیم روی بر بالا کرده؛ تصور بود که بر کوهی می‌رویم که چون بر دیگر جانب فرو رویم شهر باشد. چون مقداری بالا رفتیم صحرای عظیم در پیش آمد؛ بعضی سنگلاخ و بعضی خاک‌ناک. بر سر کوه شهر بیت‌المقدس نهاده است. و از طرابلس که ساحل است تا بیت‌المقدس پنجاه‌وشش فرسنگ و از بلخ بیت‌المقدس هشتصدوهفتادوشش فرسنگ است. 🌱 @ghalamdar
برگی از سفرنامه‌ی ناصرخسرو بیت‌المقدس۱ ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی خامس رمضان سنه ثمان‌و‌ثلاثین‌و‌اربع‌مأه در بیت‌المقدس شدیم. یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده که به هیچ جای مقامی و آسایشی تمام نیافته بودیم. بیت‌المقدس را اهل شام و آن طرف‌ها «قدس» گویند. و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربان عید کند؛ چنانکه عادت است. و سال باشد که زیادت از بیست‌هزار خلق در اوایل ماه ذی‌الحجه آنجا حاضر شوند و فرزندان برند و سنت کنند و از دیار روم و دیگر بقاع، همه‌ی ترسایان [مسیحیان] و جهودان [یهودیان] بسیار آنجا روند به زیارت کلیسا و کنشت که آنجاست. و کلیسای بزرگ آنجا صفت کرده شود به جای خود [کلیسای بزرگ را در جای خود توصیف خواهم کرد]. سواد [پیرامون] و رستاق [روستا] بیت‌المقدس همه کوهستان همه کشاورزی و درخت زیتون و انجیر و غیره تمامت بی‌آب است. و نعمت‌های فراوان و ارزان باشد. و کدخدایان باشند که هر یک پنجاه‌هزارمن روغن زیتون در چاه‌ها و حوض‌ها پر کنند و از آن‌جا به اطراف عالم برند. و گویند به زمین شام قحط نبوده است. و از ثقات شنیدم که پیغمبر را علیه‌السلام‌ و الصلوة به‌خواب دید یکی از بزرگان که گفتی: یا پیغمبر خدا! ما را در معیشت یاری کن. پیغمبر علیه‌السلام در جواب گفتی: نان و زیت شام بر من. اکنون صفت [توصیف] شهر بیت‌المقدس کنم: شهری است بر سر کوهی نهاده. و آب نیست؛ مگر از باران. و به رستاق‌ها چشمه‌های آب است؛ اما به شهر نیست؛ چه [زیرا] شهر بر سنگ نهاده است. و شهری است بزرگ که آن وقت که دیدیم بیست‌هزار مرد در وی بودند. و بازارهای نیکو و بناهای عالی و همه‌ی زمین شهر به تخته‌سنگ‌های فرش انداخته. و هرکجا کوه بوده است و بلندی، بریده‌اند و همواره کرده؛ چنانکه چون باران بارد همه‌ی زمین پاکیزه شسته. در آن شهر صناع بسیارند. هر گروهی را رسته‌ای جدا باشد. و جامع مشرقی است و باروی مشرقی شهر باروی جامع است. چون از جامع بگذری صحرایی بزرگ است، عظیم، هموار. و آن را «ساهره» گویند. و گویند که دشت قیامت، آن خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد؛ بدین سبب خلق بسیار از اطراف عالم بدانجا آمده‌اند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات یابند و چون وعده‌ی حق، سبحانه‌و‌تعالی در رسد به میعادگاه حاضر باشند. خدایا! در آن روز، پناه بندگان، تو باش و عفو تو! آمین یا رب‌العالمین! برکناره‌ی آن دشت، مقبره‌ای است بزرگ و بسیار مواضع بزرگوار که مردم آن‌جا نماز کنند و دست به حاجات بردارند. و ایزد سبحانه‌تعالی حاجات ایشان روا گرداند. اللهم! تقبل حاجاتنا و اغفر ذنوبنا [و] سیئاتنا و ارحمنا برحمتک یا ارحم‌الراحمین! 🌱 @ghalamdar
برگی از سفرنامه‌ ناصرخسرو بیت‌المقدس۲ ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی میان جامع و این دشت ساهره وادی‌ای است عظیم ژرف. و در آن وادی که همچون خندق است بناهای بزرگ است بر نسق [شیوه] پیشینیان. و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه‌ای نهاده که از آن عجب‌تر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند؟ و در افواه [زبان‌ها] بود که آن خانه‌ی فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است؟ گفتند: به‌روزگار خلافت عمر خطاب، رضی‌الله‌عنه بر آن دشت ساهره، لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست، گفت: این وادی جهنم است. و مردم عوام چنین گویند: هر کس که به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که صدا از آن جا برمی‌آید. من آن‌جا شدم؛ اما چیزی نشنیدم. و چون از شهر به سوی جنوب، نیم‌فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند چشمه‌ی آب از سنگ بیرون می‌آید؛ آن را «عین سلوان» گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‌اند. و آب آن به دیهی می‌رود. و آنجا عمارات بسیار کرده‌اند و بستان‌ها ساخته. و گویند: هر که بدان آب سر و تن بشوید رنج‌ها و بیماری‌های مزمن ازو زائل شود. و بر آن چشمه وقف‌ها بسیار کرده‌اند. و بیت‌المقدس را بیمارستان نیک است. و وقف بسیار دارد. و خلق بسیار را دارو و شربت دهند. و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند. و آن بیمارستان و مسجد آدینه بر کنار وادی جهنم است. و چون از سوی بیرون مسجد آن دیوار که با وادی است، بنگرند صد ارش [از آرنج تا نوک انگشت] باشد به سنگ‌های عظیم آورده چنانکه گل و گچ در میان نیست. و از اندرون مسجد همه سردیوارها راست است. و از برای [چون] سنگ صخره که آنجا بوده است، مسجد هم آنجا بنا نهاده‌اند. و این سنگ صخره، آن است که خدای عزوجل موسی، علیه‌السلام را فرمود تا آن را قبله سازد. و چون این حکم بیامد و موسی آن را قبله کرد بسی نزیست و هم در آن زودی وفات کرد تا به روزگار سلیمان، علیه‌السلام که چون قبله صخره بود مسجد [را] گرد صخره بساختند؛ چنانکه صخره در میان مسجد بود و محراب خلق. و تا عهد پیغمبر ما محمد مصطفی، علیه‌الصلاة‌ و‌ السلام هم آن [را] قبله می‌دانستند و نماز را روی بدان جانب کردند تا آن‌گاه که ایزد، تبارک‌وتعالی فرمود که قبله، خانه‌ی کعبه باشد و صفت آن به جای خود بیاید. می‌خواستم تا مساحت این مسجد بکنم. گفتم اول هیئت و وضع آن نیکو بدانم و ببینم؛ بعد از آن مساحت کنم. مدت‌ها در آن مسجد می‌گشتم و نظاره می‌کردم؛ پس در جانب شمالی که نزدیک قبه یعقوب، علیه‌السلام است بر طاقی نوشته دیدم در سنگ که طول این مسجد هفتصدوچهار ارش است و عرض صد‌وپنجاه‌وپنج ارش به گز ملک؛ و گز ملک آن است که به خراسان، آن گز را «شایگان» گویند؛ و آن یک‌ارش‌و‌نیم باشد؛ چیزکی کمتر. زمین مسجد فرش‌سنگ است و درزها به ارزیز [قلع] گرفته. و مسجد شرقی شهر و بازار است که چون از بازار به مسجد روند روی به مشرق باشد. درگاهی عظیم نیکو مقدار سی‌گز ارتفاع در بیست‌گز عرض، اندام داده برآورده‌اند. و دو جناح باز بریده درگاه. و روی جناح و ایوان درگاه منقش کرده همه به میناهای ملون که در گچ نشانده بر نقشی که خواسته‌اند؛ چنانکه چشم از دیدن آن خیره ماند. و کتابتی همچنین به نقش مینا بر آن درگاه ساخته‌اند و لقب سلطان مصر بر آنجا نوشته که چون آفتاب بر آنجا افتد شعاع آن، چنان باشد که عقل در آن متحیر شود. و گنبدی بس بزرگ بر سر این درگاه ساخته از سنگ منهدم. و دو در تکلف [زیبا] ساخته روی درها به برنج دمشقی که گویی زر طلاست. زرکوفته و نقش‌های بسیار در آن کرده هر یک پانزده‌گز بالا و هشت‌گز پهنا. و این در را «باب علیه‌السلام» گویند. چون از این در در روند بر دست راست دو رواق است بزرگ؛ هر یک بیست‌و‌نه ستون رخام [مرمر] دارد با سرستون‌ها و نعل‌های مرخم ملون؛ درزها به ارزیز گرفته. بر سر ستون‌ها طارق‌ها از سنگ زده بی گل و گچ بر سر هم نهاده؛ چنانکه هر طاقی چهار‌_پنج سنگ بیش نباشد. و این رواق‌ها کشیده است تا نزدیک مقصوره. و چون از در در روند بر دست چپ که آن شمال است رواقی دراز کشیده است شصت‌وچهار طاق همه بر سر ستون‌های رخام. و دری دیگر است هم بر این دیوار که آن را «باب‌السقر» گویند. و درازی مسجد از شمال به جنوب است تا چون مقصوره از آن باز بریده است ساحت مربع آمده که قبله در جنوب افتاده است. و از جانب شمال دو در دیگر است در پهلوی یکدیگر؛ هر یک هفت‌گز عرض در دوازده‌گز ارتفاع. و این در را «باب‌الاسباط» گویند. 🌱 @ghalamdar